موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمّدهادی عبدالوهّاب

گفتگویی یک‌نفره دربارۀ اثری بدون انقضا | دربارۀ رمان ایرانشهر

05 بهمن 1400 21:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.6 با 5 رای
گفتگویی یک‌نفره دربارۀ اثری بدون انقضا | دربارۀ رمان ایرانشهر

شهرستان ادب: یادداشتی می‌خوانیم از محمّدهادی عبدالوهّاب، نویسنده و پژوهشگر جوان کشور که در آن به بیان نکاتی دربارۀ رمان بزرگ «ایرانشهر» پس از مطالعۀ مجلّدات نخست اثر پرداخته است.

 

من داستانی را دوست دارم که شگفت‌زده‌ام کند؛ حیرتی که مرا سر ذوق بیاورد تا با دیگران دربارۀ آن فیلم و آن رمانی که دیده‌ام و خوانده‌ام، حرف بزنم. این گفتگو اگر تنها با یک کتاب‌خوان و فیلم‌بین حرفه‌ای باشد، احتمالاً فقط از جنبه‌های فنّی آن اثر ذوق کرده‌ام، اگر با یک مخاطب معمولی داستان باشد، بیشتر دربارۀ بُعد محتوایی اثر حظ برده‌ام و اگر با یک مخاطب عام دربارۀ داستانی صحبت کنم، یعنی مطمئنّم بین من و او در لذّت از دیدن یا خواندن یک قصّۀ ناب، تفاوتی نیست. حتّی دلم نمی‌آید او را که از جهان سینما و ادبیات به دور است، شریک این معجون سکرآور نکنم.

حالا اگر بنا باشد با یک مخاطب حرفه‌ای دربارۀ ایرانشهر صحبت کنم، مهم‌ترین نقطۀ قوّتش از لحاظ فنّی را خلق شخصیت می‌دانم. می‌دانید که بسیاری از منتقدان یا مدرّس‌ها، خود، نویسنده یا سازندۀ خوبی نیستند. محمّدحسن شهسواری امّا با خلق ایرانشهر نشان داد می‌داند چگونه باید همۀ چیزهایی را که در «حرکت در مه» دربارۀ شخصیت نوشته، در داستان به کار ببندد. طبع، تیپ شخصیتی، گذشته، ترس‌ها و آرزوها، به خوبی در کنار هم قرار می‌گیرند و در چند صفحه، شخصیتی خلق می‌کنند که آن را می‌شناسیم و با او حرکت را آغاز می‌کنیم.

فضاسازی نکتۀ مثبت دیگری است که می‌تواند برای آن مخاطب حرفه‌ای یا حتّی نویسنده، جذّاب و در عین حال آموزنده باشد. برای هر داستان‌نویسی، دو راه کلّی برای خلق فضا وجود دارد: تجربۀ زیسته و پژوهش. مکمّل این دو البتّه تخیّل است که هوای داستان را از گزارش‌نویسی جدا می‌کند. شهسواری که متولّد آبادان است، روزگار کودکی‌اش را به سال‌ها تحقیق و پژوهش دربارۀ تاریخ معاصر ایران پیوند زده و با قلم‌موی تخیّل، رنگ قصّه بر فضای داستان پاشیده است، طوری که کافی است سی صفحه از هر جای رمان را بخوانی تا در زمان و مکان سفر کنی و همراه شخصیت‌های داستان بشوی.

امّا اگر بحثمان به جاهای باریک بکشد و آن مخاطب کتاب‌خوان بخواهد بر ضعف‌های فنّی اثر تکیه کند، من نمی‌توانم بر مشکل بیکاری شخصیت‌ها سرپوش بگذارم! گویی که مهارت نویسنده در خلق شخصیت، اثرش را مثل کارخانۀ سایپا کرده و پارکینگ‌های بزرگش با ده‌هزار تا ماشین که شاید دویست‌تایشان آمادۀ حرکت باشند. شخصیت‌ها در کوتاه‌ترین زمان خلق می‌شوند امّا این کافی نیست. حالا باید تصمیم بگیرند و عمل کنند و بروند و دور بزنند و اشتباه کنند و تغییر کنند. این است دیوار حائل میان شخصیت و تیپ، و اگر آن مخاطب حرفه‌ای کتاب از من بپرسد که بین این حدود سی شخصیت خلق‌شدۀ سه جلد اوّل، چند نفرشان بنزین دارند برای حرکت، یا چند نفرشان کاری متفاوت با دیگران انجام می‌دهند، من نمی‌توانم بیشتر از هشت‌تایشان را نام ببرم؛ طرفه اینکه آن‌قدر فضایشان برای حرکت کم است که تا بخواهند راه بیفتند، می‌خورند به دیوار محدودیت حجم روایت. آن مخاطب تیزبین، اگر دید مقایسه‌ای هم داشته باشد و چهار تا از رمان‌های حجیم دنیا را هم خوانده باشد، خواهد گفت که مثلاً جنگ و صلحِ هزاروسیصد صفحه‌ای، نهایتاً بیست‌وسه شخصیت مهم دارد و بینوایانِ هزاروپانصد صفحه‌ای، حدّاکثر بیست‌وهفت تا. با این حساب من به او پاسخ خواهم داد که اوّلاً روایت اثری مثل بینوایان یا براداران کارامازوف، کانونی و معطوف به یک یا چند شخصیت اصلی است. پس، از نویسنده توقّعی نیست که برای همۀ شخصیت‌ها، تحوّل یا تغییر تعریف کند. حال آنکه ایرانشهر، شخصیت کانونی ندارد و بار روایت تقریباً برابر بین شخصیت‌های متعدّدش پخش شده است و مخاطب از تمام آدم‌های بزرگ قصّه، این طلب را دارد که تکانی بخورند و کاری بکنند که دیگران نمی‌کنند و ثانیاً نمی‌دانی که شهسواری قصد دارد این رمان را تا بیست جلد ادامه بدهد؛ یعنی حدود چهارهزاروپانصد صفحه و با همین روندش، بالای هشتاد شخصیت مؤثّر خواهد داشت که نمی‌دانم چندنفرشان می‌توانند در بازۀ سی‌وچهار روزۀ روایت داستان، واقعاً عمل کنند.

همین‌جاست که بحثمان خواهد رفت سمت وسعت رمان و تمام بایدها و نبایدهایش؛ اینکه اساساً رمان‌های چندجلدی، جز آثار کلاسیک جهان، چه‌قدر خوانده می‌شوند (و شاید همین باشد دلیل معرّفی نکردن ایرانشهر به دستۀ سوم، آن مخاطبان عام ادبیات) و چقدر پستی و بلندی‌های داستان و روایت و شخصیت، چه‌قدر گره‌های داستانی و خلق معماهای کور و چه‌قدر انتخاب سوژه و جغرافیا و تاریخ، ظرفیت و کشش یک اثر بیست‌جلدی را دارد. آن مخاطب حرفه‌ای به من خواهد گفت شهسواری تا به حال خوب جلو آمده و خطّ تعلیقی را، هرچند نازک، در طول رمان حفظ کرده است. این بار امّا من مته به خشخاش می‌گذارم و می‌گویم از فصل دو که فهمیدم دارم فقط قصّۀ سقوط خرّمشهر را می‌خوانم و احتمالاً اکثریت قریب به اتّفاق این لیست بلندبالای شخصیت، قرار است یکی‌یکی به مرگ دچار شوند، این تکرار برایم عذاب‌آور شد. از آنجا دیگر قلّاب داستان به دلم گیر نکرد و آن شعف و شور جلد اوّل به خاموشی گرایید، زیرا تعلیق داستان به کم‌ترین حدّ خود نزول کرد و داستان‌های فرعی و گذشتۀ شخصیت‌ها در نظرم، مصنوع دست نویسنده جلوه کرد برای طولانی کردن شب‌های این هزارویک شب. اینجاست که آن مخاطب حرفه‌ای، در حال تعارف یک لیوان آب، به من دربارۀ آرام گرفتن و قاطی نکردن نقش منتقد و مدافع اثر توصیه خواهد کرد!

پس با او خداحافظی خواهم کرد و کتاب به دست، می‌روم سراغ دستۀ بعدی مخاطب؛ کسی که مخاطب معمولی جهان داستان است، شجاعت خواندن رمان‌های بلند را هم دارد و حالا قرار است با او دربارۀ محتوای اثر حرف بزنم که اینجا فقط حرف، تقدیر است و ستایش. شهسواری یک ایران روایت کرده، یک وحدت در عین تکثّر. ایرانی آرمانی در ابتدای انقلاب که آدم‌ها، جان و نام و فکر و قومشان را برای حفظش فدا می‌کردند. شهسواری با نگاهی منصفانه، از شعار غالب آثار جنگ فاصله گرفته و از بالا به یک کلّ واحد نگاه کرده که برای روایتش لازم نیست چیزی یا کسی را سانسور کنیم. اوج شهامت و همّت او اینجاست که چنین اثری را در شرایطی وارد بازار کتاب کرده که جامعۀ ایرانی به سمت دوقطبی کاذب و ویرانگری در حرکت است که اصل ایران را به خطر انداخته است؛ ایرانی که اگر نباشد، به وصیت قهرمان شهیدش، دیگر نه نشانی از حرم خواهد ماند، نه دین و نه تاریخ و نه اندیشه‌اش. عشق به ایران در تک‌تک جملات ایرانشهر نهفته و از دل‌برآمدۀ نویسنده است و این است جوشش در نوشتن.

او هم‌چنین با خلق قهرمانانی از جنس مردم، نقطۀ پایانی گذاشته بر خلأ روایت داستانی دربارۀ روزهای نخست جنگ. ایرانشهر از روایت مسلّط آثار داستانی و نمایشی فاصله گرفته که وزن دفاع از ایران را تنها بر گردۀ فرماندهان و جنگاورانی دست‌نیافتنی می‌گذارند، گویی که در این صحنۀ بزرگ، مردم، تماشاگر بوده‌اند. روایت از مردم، قابی واقعی به دست می‌دهد؛ روایتی که با استِنادش بر حقایق تاریخی، می‌تواند هر تشنه‌ای را برای خواندن تاریخ جنگ و در عین حال، مردم‌نگاری ایرانی در سنّت‌ و قومیت و اندیشه، سیراب کند.

در نگاهی بزرگ‌تر، ایرانشهر، رمانی است برای ثبت در تاریخ. نام محمّدحسن شهسواری به عنوان نویسندۀ تنها رمان بیست‌جلدی ایرانی، بر تارک تاریخ ادبیات ایران خواهد درخشید. تلاش صادقش برای خلق نقشی داستانی بر پیکرۀ تاریخ دفاع مقدّس ماندگار خواهد شد و این الگویی خواهد شد برای تمام نویسندگان حال و آینده در بازگشت به اصالت خود در نوشتن، نترسیدن از اشتباه و ریسک و خلق اثری بدون انقضا.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • گفتگویی یک‌نفره دربارۀ اثری بدون انقضا | دربارۀ رمان ایرانشهر
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.