موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از محمّدهادی عبدالوهّاب

سکون تا حرکت، سکوت تا فریاد | نگاهی به کتاب «صور سکوت» اثر محمّدقائم خانی

06 اسفند 1400 08:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
سکون تا حرکت، سکوت تا فریاد | نگاهی به کتاب «صور سکوت» اثر محمّدقائم خانی

شهرستان ادب: ستون داستان سایت شهرستان ادب را با یادداشتی از محمّدهادی عبدالوهّاب، نویسنده و پژوهشگر جوان کشورمان بر کتاب «صور سکوت» اثر محمّدقائم خانی، به‌روز می‌کنیم.

 

حرکت، شاه‌بیت صور سکوت است؛ حرکتی که از گم‌شده نشأت می‌گیرد. کسی که گم‌شده دارد، همه چیز دارد و کسی که گم‌شده ندارد، هیچ چیز ندارد. داستان، حول محور جستجو در پی گم‌شدۀ چهار نسل از یهودیان خوزستان بنا شده؛ گم‌شده‌ای که نشانه‌اش در آسمان است امّا عقل فراموش‌کار و پنهان‌کار بشرِ منفعت‌طلب، ردّ پایش بر زمین را پاک کرده است؛ گم‌شده‌ای که پاسخ به تمام سؤالات انسان است امّا گویا منافع بزرگان کنیسۀ شهر، بر باقی ماندن و دست و پا زدن انسان در مرداب جهل استوار شده؛ جهلی که حاصلش، سرگشتگی و تهی‌روحی انسان معاصر است.

یوشع نوری در آسمان می‌بیند و خبر از نزدیکی ظهور موعود آخرالزّمان می‌دهد. کنیسه به هم می‌ریزد. یهود با یک تناقض بزرگ روبه‌روست: گویا موعودی که سال‌ها سینه به سینه، نشانه‌اش را به نسل‌نسل خود یادآوری کرده، از تبار یهود نیست. جنگ درمی‌گیرد، جنگ تبار، جنگ حفظ قدرت در نسل و ریشۀ یهود، جنگ گاه برای کشتن دل‌های منتظر و گاه برای کشتن چراغ عقل. چه باید کرد جز سفر؟

گم‌شده یعنی گنجی که زیر خاک زمان و مکان پنهان شده و حرکت، اساساً از جایی شروع می‌شود که جستجویی در میان باشد و گم‌شده‌ای. سکون، رکود می‌آورد و عادت؛ عادت به آن‌چه که هست. گویی سرنوشت بشر، همین سرگشتگی و تهی‌دستی است. انگار انسان اشتباهِ آفرینش بوده است. این‌ها را سکوت و سکون کنیسه به نوع بشر یادآور می‌شود؛ اینکه هیچ راهی برای رهایی از این غار تاریک وجود ندارد. پس پای انسان را به عادت می‌بندد و چراغش را به رکود می‌کشد.

در مقابل، حرکت است؛ حرکتی که رشد می‌آورد، حرکتی که تازه است و جستجوگر و شکافنده، حرکتی مثل شکافتن سنگی با رشد ریشه‌ای؛ ریشه‌ای که آرام راهش را پیدا می‌کند به خاک، به منشأ، به وجود. یوشع بنیان حرکت را می‌گذارد و ابراهیم آغاز می‌کند. بر مرکب یوشع سوار می‌شود و به نشانی ستارگان به قلب تاریکی صحرا می‌زند. امّا رشد، درد دارد. بزرگ شدن، استخوان ترکیدن دارد. صرف خاک، برای رشد ریشه کافی نیست. آبیاری را خونی باید، خون، خون و خون. چه بسا خون عزیزترین ابناء بشر که به دشنۀ زنازادگان ریخته تا درخت ایمان قد بکشد.

نوشتن از ایمان سخت است. برای وارد کردن ایمان به ادبیات، یا باید دست به دامان شاعرانگی شد و یا کفش آهنین تفلسف به پا کرد. با این حال، چه‌طور می‌توان جهان کلیشه و فرمولۀ رمان را به این دو آمیخت؟ پاسخ در ایجاد تقابل است. نویسنده برای نوشتن از ایمان، باید تقابل ایجاد کند؛ تقابل اوّل و آخر انسان و شیطان، تقابل خیر و شر. امّا چگونه می‌شود شخصیت خیر و شر آفرید، فارغ از کاریکاتوری شدن؟ بسیاری از نویسندگان، به همین دام گرفتار می‌شوند و دوباره برمی‌گردند به خان اوّل، به کلیشه.

امّا ادبیات کلاسیک، در برابر این مشکل همیشگی، پاسخ دارد. ورای از پرداختن به مسائل مربوط به عناصر داستان، مانند راوی و زاویه‌دید و شخصیت و فضاسازی، آثار مشهور ادبیات کلاسیک با مفهوم (کانسپت) ایمان، یک راه باریک و پرخطر برای حل این معمّا پیدا کرده‌اند: پذیرش ماورا؛ چیزی که سال‌هاست عمدۀ فیلسوفان معاصر، به خاطرش از افلاطون عبور کرده‌اند و متافیزیک را حاصل توهّم و تخیّل بشر معرّفی می‌کنند.

مشکل راحیل، نوادۀ یوشع و ابراهیم با ایمان به موعود همین است. او محمّد را ندیده است. آنچه از موعود آخرالزّمان برایش باقی مانده، انحراف و عناد و جهل پیروان اوست. دست‌خطّ عمویش، یافث، نشان از دروغین بودن موعود مکّه دارد. او که مانند اصلابش به شوق موعود، خطر سفر را به جان خریده، حالا آتش اشتیاق درونش کور می‌شود. کدام نشانۀ عقلانی وجود دارد که راحیل را از دین برگزیدۀ پدرانش برگرداند به دین پیامبری که نه خودش را دیده و نه شاخه‌ای از نورش در میان پیروانش باقی است؟ پیامبری که هنوز نیامده، تیغ و شمشیر به سوی پیروان یهود کشیده. راحیل یک چیز کم دارد و آن ماوراست، همان آتشی که از دل بجوشد، همان نوری که در آسمان یا در چشم‌های غلام حلقه‌به‌گوشِ بی‌سوادی ببیند امّا در نهایت، گوهری است که در وجود آدمی به امانت نهاده‌اند، آدمِ مهاجر، مهاجرِ سفرکرده که در پایان سفر چهارم، باید بازگردد به وطن، به خویشتن: «فَرَجعوا الی انفسهم»...

گره راحیل با همان چیزی باز می‌شود که فلسفۀ مدرن، آن را به تمسخر به کناری نهاده، چیزی که عقل مآل‌اندیش دنیایی، از فهمش ناتوان است. مانند عجزی که سراسر وجود یافث را فرا می‌گیرد و بعد به انکار و عناد برمی‌انگیزاندش. فاصلۀ ایمان و کفر، همین‌قدر باریک است و محمدقائم خانی، قدم در وادی سختی گذاشته است: راه رفتن روی این خطّ باریک ناهموار، راهی که هم تجهیز به عناصر داستان و توان قصّه‌گویی کلاسیک می‌طلبد و هم سیر آفاق و انفس. از انتخاب جغرافیا، تاریخ و زبانی که کوچک‌ترین آشنایی سابقی با آن‌ها ندارد، تهوّرش پیداست. آشکار است که با این انتخاب، خطر به زوال رفتن رمان را به جان خریده است. اینجاست که نویسنده با کوششی بی‌بدیل برای چهار بار بازنویسی رمان در طول شش سال، غول سخت‌جان سوژۀ ایمان را به زانو درمی‌آورد و صور سکوت را تبدیل می‌کند به یک رمان مقبول دینی، تاریخی و هویتی که البتّه این مقال، صَرف به پردازش و کندوکاو در بُعد دینی آن شد، حال آنکه از نگاه تاریخی و هویتی، موجودیت یک متن دراماتیک از ارتباط تاریخی اسلام و ایران و یا تقابل و توافق تبار اسلام و یهود، می‌تواند سرآغازی باشد بر جسارت و دلیری نویسندگان برای خلق آثار مشابه و پاسخ به سؤالات بنیادین تاریخی و هویتی جامعۀ ایرانی.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • سکون تا حرکت، سکوت تا فریاد | نگاهی به کتاب «صور سکوت» اثر محمّدقائم خانی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.