موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
کلاس‌‌های علی‌محمّد مؤدّب، سیّدمهدی طباطبایی و ناصر فیض

اردوی دوم نهمین دورۀ آفتابگردان‌ها | گزارش دومین روز اردو

24 اسفند 1400 19:20 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.33 با 3 رای
اردوی دوم نهمین دورۀ آفتابگردان‌ها | گزارش دومین روز اردو

شهرستان ادب: دومین روز از اردوی مجازی اعضای دورۀ آفتابگردان‌ها به شکل مجازی برگزار شد و اعضای دوره، از کلاس‌های «درآمدی بر خلّاقیت شاعرانه»، «دگردیسی‌های واژگان در غزلیات بیدل» و «پنجره‌ای به اشعار طنز ابوتراب جلی» برگزار شد که خلاصه‌ای از این سه جلسه را در ادامه می‌خوانیم.

 

اوّلین کلاس روز دوم، کلاس استاد علی‌محمّد مؤدّب بود که با عنوان «درآمدی بر خلّاقیت شاعرانه» برگزار شد. علی‌محمّد مؤدّب با بیان اینکه رسیدن به نگاه خلّاق، نیاز اصلی یک شاعر است، دربارۀ لزوم خلّاقیت در شعر گفت: «دربارۀ خلّاقیت حرف بسیار است. کتاب‌های متعدّدی نوشته شده و هرکسی از منظری سعی کرده به سمت خلّاقیت راه پیدا کند. بعضی به سمت تکنیک‌ها و شگردها رفته‌اند که این‌هاا بسیارند؛ انواع و اقسام شگردها و فوت و فن‌هایی که برای رسیدن به خلّاقیت می‌توان داشت. این نگاه فنّی به خلاقیت است و می‌توان مثال‌های متعدّدی برای این تکنیک‌ها برشمرد. یعنی یک راه بی‌نهایتی است، چرا که اگر دو تا تکنیک را یاد بگیرید، خودتان می‌توانید تکنیک‌های بسیاری را با نگاه خلّاق بسازید. مثلاً فرض کنید آلزایمر یک بیماری شایع است، دکترها تکنیک‌هایی به بیماران آلزایمری می‌دهند تا قوّت حافظه در سنین دیرسالی حفظ شود. مثلاً می‌گویند ساعت را از این دست به آن دست ببندید و از این نوع حرکت‌ها. برای خلّاقیت هم خوب است که به این تکنیک‌ها مسلّط باشیم، آن‌ها را بخوانیم، از این شگردها استفاده کنیم و سعی کنیم خودمان شگردهای تازه‌ای پیدا کنیم. این کار باعث می‌شود یک نگاه فنّی و تکنیکی هم به خلّاقیت داشته باشیم. اینکه من همیشه میز کارم جایی قرار دارد و یک دیدگاهی درباره‌اش دارم، حتماً در نگرش و فهم من از پدیده‌ها اثر دارد. الآن نزدیک عید نوروز هستیم و خیلی‌ها دارند خانه‌تکانی می‌کنند. همین خانه‌تکانی نوروزی باعث می‌شود بعضی‌ها به ظرفیت‌های آن خانه و نحوۀ چیدمانش پی ببرند. گاهی ممکن است ما ده-بیست سال در یک خانه زندگی کنیم ولی وقتی به آن خانه دوباره نگاه می‌کنیم، می‌بینم این خانه چه‌قدر ظرفیت برای خلّاقیت و استفادۀ بهتر داشته است.»

مؤدّب با تأکید بر مطالعۀ سبک زندگی بزرگان برای بهره‌گیری از مسیر خلّاقۀ آن‌ها، اضافه کرد: «در زندگی بزرگان ما که به هر حال آدم‌های توانمند و خوش‌فکری هستند، از این شگردها بسیار است. به نظرم یکی از منابع همیشگی ما باید مطالعۀ سبک زندگی بزرگان علم و اخلاق و ادب و هنر باشد. ما می‌توانیم در متونی که خودشان یا دیگران دربارۀ آن‌ها نوشته‌اند، سرنخ‌هایی پیدا کنیم که آن سرنخ‌ها به ما کلیدهایی می‌دهند تا بدانیم این آدم‌ها چه‌طور متمایز شده‌اند. مثلاً اگر در حوزۀ معرفت دینی، علّامه طباطبایی به یک جایگاهی رسیده است، فقط به خاطر بحث‌های معنوی نیست. بخشی‌اش همین شگردهایی است که در زندگی هست و وقتی ما شرح احوال بزرگان را بخوانیم، به این‌ها می‌رسیم. اگر در جهان امروز ما آدم‌هایی مطرح هستند مثل استیو جابز و... که در دنیا سرآمد شده‌اند،‌ مطالعۀ سبک زندگی‌شان برای ما گره‌گشا خواهد بود. این کمک می‌کند تا بر کار کردن روی شخصیت خودمان توجّه کنیم و نتیجۀ بهتری بگیریم. بسیار مهم است که آشنایی با زندگی سرآمدان حوزه‌های مختلف جزو مطالعات شما عزیزان باشد.»

شاعر «عاشقانه‌های پسر نوح» افزود: «متأسّفانه دربارۀ زیست هنرمند و شاعر و مؤلّف و سبک زندگی آن‌ها و اینکه چگونه به خلّاقیت رسیده‌اند، متون خیلی کمی وجود دارد و بهتر است بگوییم اصلاً نیست. ما باید زرنگ باشیم و از میان همین متن‌هایی که می‌خوانیم، سعی کنیم رگه‌هایی پیدا کنیم و آن معدن طلا را شناسایی کنیم. متأسّفانه این منابع وجود ندارد. حتّی در دورۀ مدرن که شرح‌حال‌نویسی و توجّه به انسان، به عنوان یک پدیده رایج شده است، باز هم متونی دربارۀ سبک زندگی مؤلّف به زبان فارسی کم داریم، دربارۀ اینکه آد‌م‌ها چگونه به تشخّص و تمایز می‌رسند. بخشی از اینکه شاعران جوان، شیفتۀ دیدار اساتید هستند، بدون اینکه خودشان بدانند، به این برمی‌گردد که به دنبال کشف راز هستند. می‌خواهند سرّ این قصّه را بدانند. اینکه چه‌طور شد که این‌طور شد و شخصیتی مثل سعدی و حافظ و در زمانۀ ما علی معلّم دامغانی شکل گرفتند، به ما کمک می‌کند. جزئیات سبک زندگی‌ این افراد می‌تواند برای ما حاوی بصیرت‌ها و نکته‌هایی باشد.

مؤدّب تواضع را پایۀ دریافت از جهان دانست و دربارۀ لزوم تواضع در شاعر گفت: «مهم‌ترین قدم برای خلّاق شدن، تواضع است. تواضع یعنی سخن دیگران را به گوش جان بشنویم. گاهی ممکن است یک نفر سخنی به زبان بیاورد که حاوی معرفت باشد امّا خودش هم آن را ادراک نکند. گاهی حتّی حرکات حاوی معرفت‌اند. اگر متواضع باشیم معناها به ما رخ نشان می‌دهند. یکی از دوستان ما مقاله‌ای دربارۀ مفهوم تدبّر در قرآن کار کرده بود و می‌گفت تدبّر یعنی پذیرفتن اینکه پشت قرآن خداست. وقتی شما متواضع باشی، می‌پذیری که یک منطقی در عالم هست و گوشت شنوا می‌شود. اگر من در مواجهه با یک ماکت باشم، از این انسان‌های مانکن، توقّعی ندارم که حرکات یا سخنی که از آن مانکن صادر می‌شود بر مبنای منطق باشد. ممکن است آن مانکن مثلاً برقی باشد. من از او توقّع منطق ندارم، لذاست که بهرۀ حواس من از این موجود، بهرۀ ناچیزی است. اصلاً جدّی نمی‌گیرم و توجّه نمی‌کنم. امّا وقتی من به منطقی قائل باشم، منطق هوشمند و درخشان و نابی که در عالم جاری است و آن منطق الهی است، تک‌تک پدیده‌هایی که برای من اتّفاق می‌افتد، تبدیل به جملات و کلماتی از یک گفتگوی مداوم می‌شوند. این است که من مدام در محضر و کلاسم. وقتی در برابر یک گوینده قرار گرفتید و برای شنیدن سخنش دقایقی انتظار کشیدید، خیلی دقیق‌تر از وقتی که سخنی را به صورت اتّفاقی شنیده‌اید دقّت می‌کنید، چون شما آمده‌اید که بشنوید. شرط اوّل خلاقیت همین است: آمده‌ام که بشنوم، آمده‌ام که بپذیرم. سکوت که بسیاری درباره‌اش حرف می‌زنند، مقدّمۀ این است که شما بتوانید بشنوید و صاحب صدا بشوید. عالم با تمام جلوه‌های خودش یک گفتگوی بسیار جدّی است.»

علی‌محمّد مؤدّب در ادامه دربارۀ دیگر بروزهای خلّاقیت و راه‌هایی که بزرگان برای رسیدن به آن طی کرده‌اند، برای اعضای دورۀ نهم صحبت کرد.

 

دومین جلسۀ اردو، کلاس استاد طباطبایی با محوریت بیدل بود. دکتر طباطبایی در ابتدای بحث با بیان اینکه باید ببینیم چه دلایلی باعث شده است بیدل در ایران، رونقی که در افغانستان و هندوستان و تاجیکستان داشته را نداشته باشد، بیان کرد: «مباحث فراوانی دربارۀ اینکه چرا بیدل برای سالیان طولانی در ایران مهجور مانده است، مطرح شده که برخی از این استدلال‌ها واقعاً پذیرفتنی نیستند. مثلاً برخی می‌گویند ایرانی‌ها شعر ساده دوست دارند و ذائقۀ ایرانی، شعرهایی است که خیلی راحت بتوان با آن‌ها ارتباط برقرار کرد. مثال‌هایی که برای ما می‌آورند شعر حافظ و سعدی است امّا ما می‌بینیم که انوری با قصاید دشوارش، خاقانی و دیگر شاعرانی که داریم، جای خودشان را حفظ کرده‌اند. بنابراین این نمی‌تواند دلیلی بر بی‌توجّهی ایرانیان به بیدل باشد. برخی از پژوهشگران به این نکته اشاره کرده‌اند که ابهام در شعر بیدل فراوان است. ما این نکته را قبول داریم. ابهام در دورانی از ادبیات فارسی به عنوان یکی از عیوب فصاحت کلام محسوب می‌شود، اگر مانع فهم شعر شود. امّا وقتی که به سبک هندی، بیدل و شعر او می‌رسیم، ابهام می‌شود ویژگی سبکی. برخی می‌گویند زبان او، زبان خاصّی است. ترکیب‌سازی‌های او خاص است و مسائلی از این قبیل را مطرح می‌کنند. ما در شعر نظامی ترکیب‌سازی کم نداریم امّا جامعۀ ادبی با آن‌ها ارتباط گرفته است. تمام این مسائل را می‌توان در نظر گرفت، یعنی ما همۀ این‌ها را رد نمی‌کنیم امّا دلیل اصلی که ما از سبک هندی فاصله گرفتیم، این است که پژوهشگران ما وارد این حیطه نشده‌اند. حتّی اگر شاعران ما سبک بازگشت را رقم می‌زنند، به خاطر این است که نمی‌توانند با شعر سبک هندی ارتباط بگیرند و این، بین شاعران و پژوهشگران و بین ما و سبک هندی و در رأس آن‌ها، بیدل، فاصله می‌اندازد.»

این منتقد چند جریان را در توجّه به شعر بیدل در ایران برشمرد و اضافه کرد: «ما جریانی داریم به نام جریان شاعرانه که در رأس آن‌ها استاد امیری فیروزکوهی و استاد محمّد قهرمان حضور دارند که به واسطۀ این اساتید، شاعران هم‌روزگار ما، دربارۀ بیدل حرف می‌زنند و کار می‌کنند. نکتۀ جالب درباره احیای بیدل در ایران، این است که این بازگشت به بیدل را شاعران رقم زدند. بعد از توجّه شاعران بود که جامعۀ دانشگاهی و پژوهشگران به این نتیجه رسیدند که می‌توان به بیدل نگاه مهربان‌تری افکند. یک جریان دانشگاهی در ایران داریم که اگر بخواهیم سرسلسلۀ آن را رصد کنیم، کتاب ارزشمند «شاعر آیینه‌ها» از استاد شفیعی کدکنی است. اگرچه خود استاد در مقدّمۀ کتاب این را «تألیفی تصادفی» می‌نامد، یعنی من نمی‌خواستم راجع به بیدل کتابی بنویسم، امّا حقیقتاً این کتاب شروع‌کنندۀ مباحث دانشگاهی در ایران دربارۀ بیدل است. در میان جماعت شاعران و دانشگاهیان ما یک حلقۀ واسطی داریم که کمک می‌کند جریان شاعرانه و جریان دانشگاهی به هم متّصل شوند که این حلقه را مرحوم سیّدحسن حسینی به وجود آورد. حسینی در عین اینکه کتاب «بیدل، سپهری، سبک هندی» را تألیف کرد، تمام غزلیات بیدل را با شجاعت تمام و جسارت تمام خواند و امروز در اختیار جامعۀ ادبی قرار دارد. وقتی که بررسی می‌کنیم و نگاهی می‌افکنیم به آن چیزی که از سیّدحسن حسینی باقی مانده، متوجّه می‌شویم که این فرد تا چه حد نبوغ داشته و بیدل را می‌شناخته است. دریغ ما این است که سیّد حسن عمر زیادی نداشت وگرنه جریان بیدل‌پژوهی ما چندین گام جلوتر بود. جریان آخر، مهاجران افغانستانی هستند که در ایران بودند و کمک کردند به اینکه بیدل‌پژوهی در ایران تکوین پیدا کند و به تکامل برسد. طبیعتاً دوستان استاد کاظمی را می‌شناسند. استاد مولایی هم از کسانی بودند که خیلی زحمت کشیدند. بخشی از کار هم آثاری بود که خارج از مرزهای ایران دربارۀ بیدل منتشر شده بود. آدم‌های مختلفی نیز کمک کردند که آثار دربارۀ بیدل در ایران ترجمه شود و منتشر شود و ویرایش شود تا ما بتوانیم به گنجینه‌ای از آثار که دربارۀ بیدل نوشته شده، دسترسی پیدا کنیم. پس چهار جریان باعث شد که جریان بیدل‌پژوهی دوباره در کشور ما اوج بگیرد. من هنوز هم معتقدم که بیدل در میان جماعت شاعران شناخته‌شده‌تر و محلّ اعتنای بیشتری است.»

این مصحّح برجسته دربارۀ دگردیسی‌ها در واژگان شعر بیدل گفت: «نکته‌ای که بسیار اهمّیت دارد و به ذهنم می‌رسد برای شما که در مسیر شعر و شاعری قرار گرفته‌اید، راهگشاست و باعث می‌شود به نگرشی که بیدل پس از سالیان سال به آن دست یافت، زودتر دست پیدا کنید، بحث زبان است. عنایت دارید که شاعران از حیث ادبی پشتوانه‌ای قوی دارند و این پشتوانه را با سرودن غنی‌تر هم می‌کنند. امّا بحث زبان در کجای شعر و شاعری قرار می‌گیرد؟ و شاعران تا چه اندازه به این مباحث توجّه دارند؟ زبان یک دستگاه نظام‌مند است که تکیه‌گاهی برای اندیشه است. شما هر فکری که داشته باشید باید آن را در قالب کلمات و الفاظ بریزید تا در اختیار دیگران قرار بگیرد. اگر بخواهید عاطفه‌ای را منعکس بکنید، خوشحالید یا ناراحت، باز هم باید از واژگان کمک بگیرید و در عین حال اگر می‌خواهید کلمات خودتان را زیبا بکنید، یعنی کلامتان را در شعر زیبا بکنید، باید باز هم به واژگان و الفاظ عنایت دیگری داشته باشید. همان‌گونه که اگر زبان نبود، هیچ‌گونه ارتباطی به وجود نمی‌آمد. زبان وسیله‌ای برای تعامل بیشتر انسان‌هاست.»

طباطبایی در ادامه با شرح مثال‌هایی از دگردیسی‌ها در واژگان شعر بیدل به دست خود او، روند تغییرات شعر بیدل را تحلیل و بررسی کرد و کلیدهایی برای بازگشایی رمز و رموز شعر بیدل در اختیار اعضای دورۀ نهم آفتابگردان‌ها قرار داد.

 

کلاس استاد ناصر فیض، آخرین کلاس روز دوم اردو بود. فیض در ابتدای کلاس خود، با بیان اینکه باید تقسیم‌بندی‌های رایج دربارۀ طنز را کنار بگذاریم، گفت: «طنز آیا صرفاً خنده است؟ آیا با تفکّر بخندیم؟ به هم نخندیم با هم بخندیم؟ هر کس برای تعریف طنز چیزی برای خودش درآورده است. چون ممکن است ما گاهی با هم به هم بخندیم. این‌طوری همۀ آن قاعده به هم می‌ریزد. چرا؟ چون می‌خواهیم با هم به اشکال‌ها و ایرادات هم بخندیم. چه اشکالی دارد؟ قواعد به راحتی به هم می‌ریزد. یعنی هیچ کدام از این‌ها تعریف کلّی از طنز نیست. ما در طنز قرار است یک برکتی، یک آورده‌ای، یک سودی، چیزی برای خودمان و مردم داشته باشیم وگرنه چه لزومی دارد خودمان را به سختی بیندازیم و از شکل عادّی و متعارف سخن گفتن خارج شویم؟ طنز می‌خواهد یک اتّفاق مبارک رقم بزند. طنز ما باید تأمّل‌برانگیز باشد و از ابزار انبساط خاطر و شیرینی و لطف سخن هم استفاده کنیم. قرار نیست یکی سخنی بگوید و ما فقط بخندیم، هرچند انبساط خاطر هم به چند دلیل خوب است و برکات دارد؛ یعنی فکر آدم را آرام و بی‌قید به لحاظ گرفتاری‌ها می‌کند، کمک می‌کند فکرمان به جایی قید نداشته باشد و درگیر نباشد. حالا این ذهن آمادۀ کشت و آماده دریافت خیلی چیزهاست. پس اگر با طنز فقط انبساط خاطر هم ایجاد کنیم، باز هم خوب است. چون حدّاقل برای یک انسان فرصتی ایجاد کرده‌ایم که از دغدغۀ خاطر و این‌ها بیرون بیاید و با این حال خوب، امکان اینکه فکر قشنگ‌تر بکند، به وجود بیاید.

فیض در ادامه، دربارۀ ابوتراب جلی بیان کرد: «او یکی از بزرگ‌ترین طنزپردازان معاصر است. به اعتبار آثاری که از او مانده است، می‌توانیم به راحتی این حرف را بزنیم. من الآن دارم جدا از شخصیت به این مسأله نگاه می‌کنم. هرچند این شخصیت و رفتار و اخلاق این آدم با دیگران و شوخ طبع بودنش، غیر از زمانی که نمی‌خواسته اثری خلق کند هم نشان می‌دهد که آدم بزرگی در طنزپردازی بوده است. چون بعضی‌ها طنزپرداز هستند ولی خودشان خیلی خوش‌اخلاق نیستند، مثل خود من که خیلی سخت می‌خندم. اگر من در برنامۀ جوکر شرکت کنم، با اعتماد کامل اوّلم! اگر نخواهم بخندم، هیچ کس نمی‌تواند مرا بخنداند. عادت کردم که به راحتی نخندم. چون خندۀ بی مورد، نشانۀ سهل‌انگاری است. برخی حتّی می‌گویند نشانۀ بلاهت است. آدم به هر چیزی بخندد؟ چه ضرورتی دارد؟ آن متن یا شعر یا طنز باید شما را حرکت بدهد، قلقلک بدهد. مثل این است که توی یک شب شعر هر شعری خواندند شما کف بزنید. خب اگر یک آدم هوشمندتر جلوی شما نشسته باشد، می‌فهمد شما یک مشکلی داری؛ یا شعر را نمی‌شناسی یا توجّه نمی‌کنی. ضمن اینکه وقتی که شما سخت بخندی، به خودت سخت می‌گیری و از کنار یک مطلب طنز زود نمی‌گذری. این رویه روی کارت تأثیر می‌گذارد.»

صاحب کتاب «فیض‌بوک» دربارۀ ویژگی اشعار طنز ابوتراب جلی بیان کرد: «یکی از ویژگی‌های مهمّ ابوتراب این است که خودش را به زبان مردم نزدیک‌ کرده است. خودش در مصاحبه‌ای می‌گوید چون می‌خواهی از دغدغه‌هایت سخن بگویی، نمی‌توانی با زبانی صحبت کنی که مردم به راحتی با تو ارتباط نگیرند. منظور از زبان مردم هم یک زبان شسته‌رفته و لیّن و روان است. یعنی اگر شما نخواهی با زبان فاخر صحبت کنی، لزوماً به زبان مبتذل نمی‌افتی. یک زبان فی‌مابین و متعارف هم وجود دارد. ابوتراب جلی از اصطلاحاتی که بین مردم رایج است، اسفتاده می‌کند. چرا وقتی از زبان و اصطلاحات مردم استفاده می‌کنی، رابطه‌ات با مخاطب بهتر می‌شود؟ چرا ضرب‌المثل باعث می‌شود رابطۀ مخاطب با شعر تو بیشتر شود؟ جمال‌زاده را اگر نگاه کنید، می‌بینید در سه‌چهار صفحه، از ده‌بیست تا اصطلاح و ضرب‌المثل مردمی استفاده کرده است. برای اینکه این جزوی از گفتگو و دیالوگشان شده و در طول روز استفاده می‌کنند.»

او در ادامه با بیان اینکه بر هر شاعر و نویسندۀ طنزپردازی لازم است که آثار بزرگان طنز را بخواند، افزود: «حیف است. کسی که می‌خواهد کار طنز بکند باید آثار چند نفر را حتماً بخواند. مثل نسخۀ دکتر است. یکی از این آثار، دیوان عبید زاکانی است. خود عبید عالم بوده است، فرهیخته است و باید حرفش را خواند. او کسی است که درس طلبگی خوانده است. حالا همین آدم یک جایی به اقتضای شرایط جامعه یک کلماتی را هم به کار برده است که الآن ممکن است ما شرممان بشود آن‌ها را بیان کنیم. ما وقتی مولانا را می‌پذیریم، باید همۀ داستان‌های مثنوی را بپذیریم. نمی‌توانیم بعضی داستان‌های او را کنار بگذاریم و بگوییم چرا در فلان داستان این حرف را گفته است؟»

فیض اضافه کرد: «در دورۀ خودمان هم باید دهخدا را بخوانیم. چرند و پرندش را بخوانیم. ببینیم با موضوعات سیاسی روزگار خودش چه‌طوری برخورد می‌کند و چه‌طوری اعتراض می‌کرده است. یکی از هوشمندی‌های طنزپرداز این است که چه‌طوری حرف بزند تا بتواند کارش را ادامه دهد. هنر هم همیشه در هاله‌ای از ابهام زیباست. غیر از دهخدا، من ابوتراب جلی را حتماً انتخاب می‌کنم. به عنوان طنزپرداز کتاب «ابراهیم موسی علی»ش را عین نان شب هر شب می‌خوانم و می‌خورم. خیلی از اتّفاقاتی که در این کتاب می‌افتد، ممکن است دقیقاً مناسب زمان ما باشد. برای همین هنوز تازه است و کسی که می‌خواهد کار طنز انجام بدهد، حتماً باید آن را بخواند.»

فیض در پایان شعری از ابوتراب جلی را برای اعضای دورۀ نهم قرائت کرد و به شرح نکات ظریف آن پرداخت.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • اردوی دوم نهمین دورۀ آفتابگردان‌ها | گزارش دومین روز اردو
  • اردوی دوم نهمین دورۀ آفتابگردان‌ها | گزارش دومین روز اردو
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.