شهرستان ادب: تازهترین مطلب سایت شهرستان ادب در ستون داستانها، اختصاص دارد به یکی دیگر از یادداشتهایی که با عنوان قفسۀ شعر و داستان، به معرّفی و نقد آثار نشر شهرستان ادب میپردازد. این بار، پروانه حیدری به معرّفی اثر «ریگجن» نوشتۀ تازه مهدی زارع اهتمام ورزیده است. در ادامه این یادداشت را میخوانیم.
شاید ترسناکترین مواجهۀ انسان در زندگی، مواجهه با خودش باشد، آنجا که بفهمد تمام دیوارهای سیاه و بلند دورش را که تویش حبس شده، خودش آجر به آجر چیده و بالابرده است. «ریگجن» روایت انسان مدرن است که چون عنکبوت در تار خودش گیر افتاده و تلاش مذبوحانهاش برای یادآوری، او را حقیر و بیچاره نشان میدهد؛ اویی که هیچ چیز یادش نمیآید جز تصویر هولناک یک جنایت. تصویری که دو بار تکرار میشود: هر بار جسد دختری روی تخت در اتاق کیا. کیا پسری سمنانی است که برای تحصیل به تهران آمده است. او با کمبودهای کودکیاش بزرگ شده و نویسنده از همین نقاط ضعف استفاده کرده تا او را به انجام کارهای خطرناک و بزرگ وادار کند. ضعفهای درونی کیا، مثل ترس نه شنیدن از پدرش که پیمان بزرگ میخواندش و حتّی در ذهن هم نمیتواند به او نزدیک شود، باعث میشود دست به تجربههایی بزند که شجاعت اندک و حماقت بسیار میخواهد. ما با کیا آشنا نمیشویم، فقط حفرههای خالیاش را میبینیم و میبینیم که چگونه پرشان میکند، با حشر و نشر با آدمهایی که کسی نه توی کارشان نمیآورد. آنهایی که مجبور نیستند به روزمرّگی تن دهند و جرأتشان برای کیا، شیرین و دور از دسترس است. ما هم مثل کیا از دیدن اجساد دختران جا میخوریم، مثل او امیدوار میشویم که همه چیز یک کابوس طولانی بوده باشد و مثل او با دیدن آن لباسهای خیس مطمئن میشویم اتّفاقی افتاده است، چیزی خارج از ارادۀ او. کیا در ظاهر همهچیزتمام است. هیچ کس در دانشگاه به فکرش هم نمیرسد که او یکی از توزیعکنندگان موادّ مخدّر باشد. تا وقتی که هوس چشیدن به سرش میافتد. هوس داشتن حسّ و حال همۀ این همراهانی که عرش را سیر میکنند. امّا نمیداند آن خوی وحشی که بیدار شود، چراغهای روشن ذهن خاموش میشوند و درندگی جایش را میگیرد. صداهای عجیب و غریب، صدای مادرش، قهقهههای فرخنده و صحرا؛ جسد کبود کدامشان را روی تخت دیده و حالا کدامشان دارد بازیاش میدهد؟ فضای گروه تلگرامیای که اعضایش خاطراتشان را به اشتراک میگذارند، تا به حال اینقدر ملتهب به نظر نرسیده بود. جایزۀ این ماه قرار است به کدام خاطره برسد؟ به هولناکترینشان؟ کیا این گروه را ساخته بود و حالا یادش نمیآمد چرا ساخته بودش.
ابتدای رمان با آشفتگی کیا آغاز میشود. راوی اوّل شخص با مخاطب است، انگار که سایۀ کیا باشد و رفتارهایش را شرح دهد. خواننده تا اواخر رمان با سردرگمی کیا همراه است و چیز زیادی از قضایا نمیداند. بحران اصلی داستان از آنجا شروع میشود که از طرف شخص مرده، پیامی به کیا فرستاده میشود. فضای داستان با پیامهای صمیمانه از طرف افراد ناشناس عجیبتر میشود و تکرار دوبارۀ یک جنایت، به همان صورتی که کیا در ذهن دارد، باعث میشود خواننده شک کند که تمام اینها خواب و خیال و توهّمی بیش نبوده است. انگار که کیا در یک دور باطل گیر افتاده و همه چیز برایش تکرار میشود. امّا رفتهرفته خواننده و کیا درمییابند همه چیز آنطور که به نظر میرسد ساده نیست، بخصوص اگر هر کس برای کارهایش دلیلی داشته باشد و بخواهد از این نمد، کلاهی هم برای خودش بسازد.
لطف آثار معمّایی-جنایی در آن است که خواننده با شخصیت اصلی یکی میشود و کشف و شهود شخصیت، انگار که در خواننده رخ میدهد و او را به وجد میآورد. امّا دربارۀ این رمان که تا اواسطش هم خوب پیش میرود، گرهگشایی ساده است و روند آشکار شدن وقایع، آنقدر که باید با ذهن بازی نمیکند. به هر حال اگر به دنبال اثری معمّایی- جنایی با قطر کم و داستان شستهرفته میگردید، ریگجن انتخاب خوبی است. در مقدّمۀ کتاب آمده: «ریگجن از مرموزترین و صعبالعبورترین مکانهای دنیاست.» جایی که اگر جستجوی کوچکی در اینترنت داشته باشید، مثلّث برمودای ایران خوانده میشود و ریگهای روانش، آدمها را میبلعند و هیچ نشانی ازشان به جا نمیگذارند، مانند ذهن که میتواند به ترسناکترین مکان جهان تبدیل شود، طوری که هیچ چیز را تصویر نکند و تمام آدمها را در مهی غلیظ دفن کند. ریگجن روایت انسان مدرن است با بلندپروازیهای بچّهگانهاش؛ روایت آنچه انسان را در این روزگار تهدید میکند، به او هجوم میآورد و جایی گیرش میاندازد.
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز