موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از حسین آزاده

صندوقچه‌های راز | تأملی در «شکینا» اثر محمّدامین پورحسینقلی

20 مهر 1401 19:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
صندوقچه‌های راز | تأملی در «شکینا» اثر محمّدامین پورحسینقلی
شهرستان ادب: «شکینا» یکی دیگر از آثار شاخصی است که از مدرسۀ رمان شهرستان ادب به مرحلۀ کتاب و چاپ شدن می‌رسد. حسین آزاده، نگاهی داشته است به اوّلین اثر داستانی محمّدامین پورحسینقلی. ستون داستان شهرستان ادب را با این مطلب، به‌روز می‌کنیم.

«برداشتن قفل از قلب‌ها، به مراتب مهم‌تر از برداشتن قفل از درهاست.»
شکینا روایت بی‌قراری است؛ روایت بی‌قراری قوم یهود در طیّ بیش از ده‌ها قرن آوارگی و سرگشتگی. نسل یهود در طی دوران تاریخی خود، سه تجربۀ آوارگی را از سر گذرانده است: اوّل بار رانده شدن توسّط فرعون از مصر و هدایت این قوم به سوی سرزمین کنعان توسّط حضرت موسی و چهل سال سرگشتگی در صحرای سینا؛ بار دوم توسّط بخت‌النّصر بابلی، در حملاتی (سه حمله) که به اورشیلم داشت و تعدادی زیادی از یهودیان را به عنوان اسیر به بابل آورد که اسارت یهودیان حدود چهل سال طول کشید و در نهایت با حملۀ کوروش بزرگ، فرمانروای ایران به بابل، یهودیان از بردگی آزاد شدند؛ بالأخره هفتاد سال بعد که طیطوس فرمانروای رومی به اورشیلم حمله کرد و باعث آوارگی این قوم شد.
«شکینا» در حقیقت، روایت مهاجرت اجباری قوم یهود از اورشلیم به بابل، در زمان حکمرانی بخت‌النّصر و معاصر با زندگانی حبقوق نبی در این برهۀ تاریخی است. حبقوق، هشتمین نبی از انبیای کوچک و دوازده‌گانۀ یهود است که حدود هفتصد سال قبل از میلاد می‌زیسته است. وی از خاندان لاوی (نگاهبان و کاهنان معبد) بوده و در زمان جوانی، از خادمین مخصوص کنیسۀ (معبد) سلیمان در اورشیلم بوده که پس از فتح اورشیلم، به عنوان برده، به بابل آورده می‌شود و در کنیسه‌ای در بابل، به خدمت و عبادت مشغول می‌شود.
نویسنده با دست‌مایه قرار دادن یک باور دینی-مذهبی و تلفیق این اعتقاد با تخیّل خویش، داستانی بسیار پر تعلیق و کشش خلق می‌کند؛ داستانی که در دو خطّ روایی مجزّا، با یک بازۀ زمانی سه‌هزار ساله به پیش می‌رود و به واقع، این بعد زمانی، همان شکینای ازدست‌رفتۀ قوم یهود است که هنوز از پس سال‌ها، پیروان صدّیق یهود، از پی یافتن آن، در غارها و سردابه‌ها به جستجو هستند.
بنا بر روایت تاریخی عهد عتیق (تورات)، تابوت یا همان صندوق عهد (حاوی دو لوح سنگی که ده فرمان بر آن نوشته شده، عصای موسی، گز انگبین مخصوص که در واقع غذای خاصّ عبرانی است و نسخۀ اصلی تورات) در هیکل (معبد) سلیمان در اورشیلم نگهداری می‌شد که با حملۀ سوم بخت‌النّصر به این شهر، این معبد به آتش کشیده می‌شود و این تابوت (صندوق) به بابل منتقل می‌شود.
یهودیان را اعتقاد بر این است که وجود این صندوق در نزد قوم یهود، سبب برتری، شوکت و برکت برای آنان است و هر گاه این صندوق به دست دشمنان یهود بیفتد، بلا و آوارگی بر این قوم مستولی خواهد شد.
پورحسینقلی با اتّکا به این روایت تاریخی، برای برجسته‌سازی وجه داستانی رمان خود، طیّ فرایندهای داستانی، کلید این تابوت را از طرف کاهن اعظم در اختیار حبقوق، یعنی شخصیت اصلی داستان می‌گذارد و حبقوق به عنوان نبی و امین قوم یهود تلاش می‌کند تا این گنجینۀ باارزش به دست کاهنان دنیاپرست و دیوسیرت نیفتد.
نویسنده از همان آغاز داستان، با آوردن ماجراهایی پرتعلیق، ضمن حفظ ریتم پرکشش روایت، مخاطب را در دو برهۀ زمانی متفاوت از پی یافتن حقیقت، به پیگیری داستان مشتاق می‌کند.
پورحسینقلی در داستان خود، شکینا (حضور روح خداوندی که می‌تواند در وجود فرد، تغییرات پیامبرگونه ایجاد کند) را نه به واسطۀ وجود تابوت عهد، بلکه به سبب حضور قلبی در وجود اهل ایمان و حبقوق می‌داند.
حبقوق پیامبری است که به واقع، «وجدان بیدار بنی‌اسرائیل» است و قبل از آنکه خود را مقیّد به ترویج شریعت بداند، خویش را پای‌بند «اخلاق اجتماعی» می‌داند و از همین روست که از خدمت در معبد خارج می‌شود و جان خود را برای نجات پسربچّۀ (ایلیا) بی‌گناهی که قرار است در جشن بعل (قربانی کردن برای توبه و بازگشت) به آتش افکنده شود، به خطر می‌اندازد.
نویسنده با روایت زندگی حبقوق و در نهایت مرگ وی در رودآور (تویسرکان)، کلید این تابوت سحرآمیز را در اختیار ایلیا قرار می‌دهد و در ادامه، نویسنده با گرته‌برداری از یک رخداد واقعی (دست‌برد به آرامگاه حبقوق نبی در سال ۱۳۷۲) با روایت زندگی عبّاس الوندی در زمان حال و تلاش اسحاق بنی‌یعقوب (عتیقه‌فروش یهودی ساکن همدان) برای تصاحب نقشۀ محلّ اختفای تابوت، این دو نفر را به مقبرۀ حبقوق در تویسرکان می‌کشاند و آن‌ها پی می‌برند که اساساً تابوتی وجود ندارد.
به نظر می‌رسد مهم‌ترین وجه داستان پورحسینقلی، پیرنگ دقیق و حساب‌شدۀ روایت است؛ پیرنگی که در آن شخصیت‌ها به درستی شکل گرفته‌اند و داستان از تعلیق و کشش مناسبی برخوردار است.
نویسنده با گشایشی دقیق و پرکشش، روایت را آغاز می‌کند و داستان را با یک پایان‌بندی منطقی و قابل‌قبول به سرانجام می‌رساند.
شاید بعد از حبقوق، جذّاب‌ترین شخصیت این داستان را بتوان شائول در نظر گرفت؛ شخصیتی خاکستری و باورپذیر که در داستان به درستی پرداخت شده و مرتباً بین خیر و شر، معلّق است؛ کاراکتری «بدمن»وار که با تمام بدی‌هایش، حسّ نفرت در مخاطب ایجاد نمی‌کند.
از نکات مثبت دیگر داستان، فصل‌بندی بجا و درست روایت است که از درهم‌تنیدگی این فصول، منطق روایی صحیح داستان شکل می‌گیرد امّا باید در نظر داشت داستان با تمام نقطه‌قوّت‌هایش، به شدت در بخش زبان داستانی، کم‌رنگ و ضعیف است. به نظر می‌رسد نویسنده در تمام بخش‌های روایت و از سوی تمام شخصیتها، تنها و فقط با یک زبان داستانی سخن گفته است و همین موضوع باعث شده که در شروع بعضی از بخش‌ها، تا مشخّص شدن ستینگ (زمان-مکان) روایت، برای مخاطب، زمان حال یا گذشته معلوم نباشد.

و در پایان اینکه شاید قوم یهود برای یافتن تابوت عهد، باید منتظر ظهور منجی عالم یعنی مهدی موعود باشند، چرا که بنا بر روایات اهل اسلام، این صندوق در اختیار حضرت مهدی است و با ظهور ایشان، این صندوق و نسخۀ دقیق تورات به مردم عرضه خواهد شد.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • صندوقچه‌های راز | تأملی در «شکینا» اثر محمّدامین پورحسینقلی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.