به قلم محمدامین پورحسینقلی
پدرانههای یک فانتزیباز l آنچه از تالکین آموختم
13 دی 1401
18:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
3.5 با 2 رای
شهرستان ادب: بررسی تاریخچۀ ادبیات فانتزی بدون در نظر گرفتن نام تالکین غیرممکن است. دکتر محمّدامین پورحسینقلی، استاد دانشگاه شهید بهشتی، در یاداشت خود، نگاهی ویژه به زیست تالکین، به عنوان یک پدر، داشته است.
به تالکین «پدر ادبیات فانتزی مدرن» لقب دادهاند امّا قصد من این نیست که دربارۀ نقش او در ادبیات فانتزی قرن بیستم چیزی بنویسم، چون هر چه بگویم، تکرار حرفهای گفتهشده است. تالکین، پژوهشگر، نویسنده و استاد دانشگاه آکسفورد هم هست. اینها را هم میتوانیم در صفحۀ ویکیپدیا یا بسیاری از سایتهای ادبی ببینیم. تالکین کسی است که 15 زبان از خودش اختراع کرد که برخی از آنها را در رمانهای او دیدهایم و این هم اطّلاعاتی تکراری و ملالانگیز است.
من میخواهم از تجربۀ شخصی خودم بنویسم؛ تجربهای شخصی به درازای دو دهه که تأثیری عجیب بر سبک پدر بودن من گذاشت. به تعبیری، آنچه تالکین در مقام یک پدر برای فرزندانش انجام داده بود، درسی بزرگ برای من به عنوان یک پدر جوان شد. اوّلین تجربۀ من از تالکین، شوربختانه به سینما بازمیگردد و نه ادبیات. دهۀ دوم زندگیام بود و تازه به دانشگاه قدم گذاشته بودم. سال 1380 بود که برای نخستین بار در آمفیتئاتر دانشکده و با پرداخت یک اسکناس 50 تومانی (که با تصویری از سردر دانشگاه تهران اکنون به تاریخ پیوسته) نسخهای بیکیفیت از ارباب حلقهها (یاران حلقه) را بر پرده دیدم و همان تصاویر بیکیفیت با صدایی مبهم که از بلندگو پخش میشد، مرا میخکوب صندلی کرد. جادوی پیتر جکسن البتّه در این میخکوب شدن نقشی بسزا داشت امّا کیست که نداند اگر داستانی برای روایت وجود نداشته باشد، بزرگترین کارگردانها نیز چیزی برای ارائه بر پردۀ نقرهای نخواهند داشت؟ خوشبختانه جکسن مرا به تالکین راهنما شد و منِ فانتزیدوست، یکی از معادن پررگۀ سرزمین خیال را یافتم. البتّه نخستین کسی که مرا با فانتزی آشنا کرد، مرحوم پدربزرگ بود که داستانهای رستم و نبرد با دیوها را در گوشم زمزمه میکرد. افسوس که عمر او آنقدری کفاف نداد تا بسیاری داستانهای ناگفته را برایم تعریف کند. هنوز آن خاطرۀ محو از شش سالگی را در ذهنم دارم که پیرمرد، رنجور از بیماری بر بالشی تکیه میداد و نقلی از رستم بر زبان داشت و بازوی راستش به خالکوبی کوچکی از سر پهلوان با کلاهی شاخدار مزیّن بود. پس از پدربزرگ، دیگر کسی از اسطوره و سرزمین خیال چیزی نجوا نکرد جز کتابهایم که البتّه در این باره، خود را مدیون والدین کتابخوانم میدانم.
سیر در دنیای فانتزی، همزاد زندگیام در دنیای واقعیتها بود تا آنکه از نوجوانی و جوانی عبور کردم و وارد نقشی جدید شدم: نقش یک پدر، و اینجا دومین مواجهۀ من با تالکین، از شکلی نظری به شکلی عملی بروز کرد. دومین تجربۀ شخصی من از تالکین، نه در داستانهایش، بلکه در نحوۀ تعامل او با فرزندانش بود. تالکین چهار پسر داشت و طرفه آنکه برای تربیت آنها از داستان بهره میگرفت. البتّه نه صرفاً مانند بسیاری والدین با خواندن و تعریف کردن داستان، بلکه در سطحی بسیار حرفهایتر و با نگارش داستانهایی اختصاصی برای فرزندانش. شاید باور نکنید امّا رمان «هابیت» اصلاً برای انتشار، نگارش نشده بود. تالکین آن را صرفاً برای چهار پسرش نوشته بود. او دنیایی کاملاً فانتزی بر مبنای اصول اخلاقی خودش که چارچوبی از نبرد خیر و شر و نبردهای اخلاقی انسان (و البتّه الفها و کوتولهها و...) را در بر میگرفت، برای فرزندانش خلق کرده بود تا آنچه معیارهای اخلاقیاش بود، از زبان روایت به کودکانش منتقل کند. بعدتر وقتی یکی از دوستانش که دستی در نشر داشت، به طور اتّفاقی کتاب را میبیند، به اهمّیت آن پی میبرد و با اصرار اوست که تالکین، هابیت را به نشر میسپارد.
این شیوۀ پدرانگی تالکین چنان برایم جذّاب بود که تصمیم گرفتم من هم برای دختر کوچولویم، به جز آن داستانهای معمول و کتابخوانیها، جهانی اختصاصی از داستان بسازم و برای این کار، همچون پدربزرگ از رستم و آن انبان غنی اسطورههای ملّی شروع کردم و کسی بهتر از رستم نتوانست در ذهن یک دختر کوچولوی سه ساله چون قهرمان رؤیاهای هر کودکی، جا خوش کند. این رستم گرچه پهلوان است امّا دستنیافتنی و بیگانه با دنیای امروزی نیست. او هم ضعفهایی دارد و حتّی گاهی نیازمند راهنمایی از طرف مخاطب کوچک خودش است.
نوشتههای اختصاصی تالکین برای فرزندانش به هابیت محدود نیست. او به مدّت بیست سال و به طور منظّم، در هر کریسمس، از طرف بابانوئل برای پسرانش نامههای مصوّر ارسال میکرده است. هر نامه داخل پاکت با تمبرهای قطب شمال و علائم پستی بوده که خود تالکین طرّاحی میکرده است. تالکین در قالب این نامهها (که حاوی داستانهای پدر کریسمس، چند خرس قطبی و بعدتر برخی عناصر داستانی از دنیای ارباب حلقههاست) نه صرفاً به داستانگویی پرداخته، بلکه حوادث و بحرانهای زمان خود، از جمله به قدرت رسیدن هیتلر، نازیسم و جنگ جهانی دوم را با بیانی لطیف برای کودکانش روایت کرده است. بهرهگیری از داستان برای روایت بحرانهایی که به هر حال کودکانمان را هم باید با آنها آشنا کنیم، روش چندان پیچیدهای نیست و من از تالکین سپاسگزارم که نه تنها کمکم کرد که دخترم را با بحران پاندمی کرونا و لزوم رعایت فاصلۀ اجتماعی و گذاشتن ماسک آشنا کنم و نه تنها به او آموختم که دیو خشکسالی به ما هجوم آورده و باید چون فرشتۀ آبها، مراقب منابع آب خود باشیم، که با روایت رستمِ گریزان از واکسن که عاقبت به حرف بابا زال گوش داد و واکسنش را زد، قانعش کردم که واکسن هم شمشیری است برای شکست دیو «کووید-19».
تالیکن هرگز به فکر نشر نامههای پدر کریسمس نبود. بعدها و پس از مرگش، عروس او این مجموعه را ویراستاری و منتشر کرد که با استقبال گرم مخاطبین مواجه شد. هر کدام از ما در مقام یک پدر میتوانیم داستان خود را برای بچّههایمان و با همراهی آنها روایت کنیم و شاید روزی برخی از این داستانها، جایی فراتر از گوش فرزندانمان هم راه یابند و مخاطبین دیگری بیابند.
تالکین! از تو بابت اینکه کمکم کردی پدری داستانگو باشم، متشکّرم.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.