پژوهشی از احمد میراحسان
جستاری دربارۀ هویت ایران (بخش اول)
15 خرداد 1402
18:00 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: احمد میراحسان از پژوهشگرانی است که اندیشههای او در حوزههای گوناگون، همواره قابل تأمّل بوده است. شهرستان ادب سعی دارد تحقیقات ایرانپژوهی میراحسان را در چند نوبت جداگانه در اختیار علاقهمندان ایران و هویت ایرانی قرار دهد. بخش نخست این پژوهشها را در ادامه میخوانید.
1
نظریۀ «اینِ آن دیگر»
در دهۀ هشتاد، تمرکزم در خصوص هویت ایران و معنای ایرانی بودن در اکنون جهان، به پژوهشی دربارۀ زندگی ایران ختم شد که مفهوم «این آن دیگر» از آن زاده شد. بسط آن اندیشه، توجّه پایهریزان کنفرانسی را در آلمان جلب کرد که پیرامون گفتگوی شرق و غرب کار میکردند. قراری برای دیدار دبیر کنفرانس با من و یک صبحانۀ کاری بین من و او و آقای احصایی و خانم رز عیسی، در هتل لاله گذاشته شد تا به این کنفرانس دعوت شوم و البتّه من از سفر چشم پوشیدم. امّا آن مقاله و مبانی آن را هنوز هم درست میدانم.
سخنم در آن نوشته، ارائۀ الگویی متفاوت با سه مدل برای درک هویت ایران در عصر جدید و راهبرد حرکت و پیشرفت و زندگی اصیل ایرانی به سوی آینده بود.
آن سه صورت مردود از نظر من، عبارت بودند از:
1- ایدۀ متحجّر بازگشت به گذشته با درک اخباریگرایانه از اسلام. با نفی همۀ آنچه به طور جبری، به عنوان پیامدهای عصر به زندگی ما سرایت و سرریز کرده است؛ از ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و قوانین و حقوق و سازمانها و نهادها و ابزار جدید و برق و الکتریسیته و ماشین تا انتخابات و مردمسالاری و دولت/ملّت جدید و قوای تفکیکشدۀ مجریه و مقنّنه و قضاییه و وزارتخانهها و دانشگاه و تکنولوژی جدید و نظام تولید صنعتی و ساختار سرمایهداری (چه رقابتی و چه دولتی و چه خصولتی) و... .
2- تفکّر دوم در زمان قاجار و در مقابله با هجوم مدرنیته و مطامع استعماری دولتهای مدرن مقتدر و سلطهجو برابر تفکّری تسلیمطلبانه پدیدار شد؛ تفکّری که تأکید میکرد سراپا باید از غرب تقلید کرد و تابع آن، غربگرا شویم و هرچه داریم، همچون خرافاتی کهنه دور بریزیم و میدانیم ملکمخان و تقیزاده و طالبوف و... چنین تفکّری را دنبال میکردند.
3- سومین الگو یک مدل سلبی است و نقطۀ اوجش خصوصاً پس از شکست انقلاب مشروطه و توسعۀ مدرنیزاسیون بیهویت پهلوی مطرح شد و اوجش دهۀ پنجاه بود. نگرشی روشنفکرانه و مأیوس که از واقعیات ناسازگار، ابزار یأس میساخت و این نگاه مبتنی بر این تلقّی بود که ایران موقعیت «نه» این و «نه» آن دارد و برداشتی صرفاً سلبی و نومیدانه بود از وضعیت سلطهپذیری دوران پهلوی، هرچند قسمت بزرگی از نقدش بر خودباختگی ما درست بود.
امّا نظریۀ «اینِ آن دیگر» متّکی بر هویت تاریخی سیّال ایران و ضرورتهای جدید نگاه به تحوّلات بود و میگفت ایران از آغاز حیاتش همواره با تکیه بر یک هستۀ ماهوی (این)، هوشمندانه آمادۀ وسیعترین بهرهبرداری از دستاوردهای نو به شرط حفظ هویت بوده و این راز حیات ممتد ایران است.
این نظریه زمانی اهمّیت پیدا میکند که ما به اوضاع بحث های ایران در دهۀ پنجاه و سپس همۀ دوران چهلسالۀ انقلاب اسلامی عمیقاً بیندیشیم که موضوعهای هویت، ملّیت و قومیت و ایرانی بودن در پرتوی عقل الهی و دین اسلام یا در سایۀ انواع درک مدرن بالا گرفت.
2
مقدّمۀ بحث درک هویت ایران را بر مروری جزئیتر بر نگاهی استوار میسازم که در این خصوص وجود دارد. این نگاه میاندیشد مفهوم هویت ملّی ایرانی، محصول رسوخ و نفوذ آگاهی مدرن و پدیدۀ دولت/ملت جدید، برآمده از عصر جدید و انقلاب فرانسه و آمریکاست و مفهوم ملّیت ایرانی برخاسته از پدیدۀ ناسیونالسم و رهآورد روشنفکران جدید است که عمدتاً پس از جنبش مشروطه، به نحوی سطحی و غربزده و مدرنگرا، به بازخوانی ایران مشغول شدند.
در این جریان، چند مفهوم و انگارۀ تقلیدی و ذهنی و تحمیلی بر واقعیات زندگی ایران، جانمایۀ تحریف قرار گرفته است، مثل تقابل هویت ملّی با هویت دینی و یا جنگهای قومی و... . در ایران، اقوام همه ریشۀ بومی داشتهاند و قومی اجنبی بر اقوام حاکم نشده است که مانند اروپا به جنگ قومی بینجامد. امروز کرد و بلوچ و گیل و مازنی وآذری و خوزی و... ایرانیانی هستند که در صلح زندگی میکنند و تنها سیاست سلطۀ اجنبی با اهداف ویرانی و بردگی و تکّهپاره کردن وحدت ملّی دست در کار تحریف مناسبات قومی و مذهبی در ایران است و با درکی شووینیستی، با برانگیختن وهمیات تجزیهطلبی و کارگزاری اجنبی، در توهّم فراهم آوردن قدرت برای خود به سر میبرند. به هر حال، این وهمیات با روشن کردن حقیقت هویت ایرانی بر باد میرود. رابطۀ دین، ملّیت و قومیت، پیرامون هویت ایرانی و وحدت ملّی، جایگاه واقعیاش را فاش مینماید.
□
بحث هویت ایرانی در اکنون ما چه معنایی دارد و در گیر چه پرسشها و معناها و حتّی توطئههایی است؟ کدام واقعیات جهانی و منطقهای و ملّی، ضرورتش را تقویت میکند یا درصدد ارائۀ وانمودهای کاذب از آن، به سود منافع نامشروع و مطامع گوناگون است؟
ببینیم رخدادهای کلان تأثیرگذار بر مفهوم هویت ایران و مسائل پیرامونی آن چون ملّیت و قومیت و وحدت ملّی طیّ نیم قرن اخیر کدامند:
- انقلاب اسلامی منظر ژرفساختی هویت ایرانی را از منظر رابطۀ وجودی ایران و اسلام اصل قرار داده است.
- فروپاشیدگی مدرنیزاسیون پهلوی که پروژۀ غربیسازی ایران، تغییر هویت ایران و تبدیل به کشور پیرامونی آویزان به هویت مدرن غربی بود و گسترش سلطۀ سرمایهسالاری استکباری در پایان دهۀ هفتاد میلادی، رستههای هویتسازی جعلی غرب برای ایران را بر باد داد.
- فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی، نتایج مختلفی به بار آورد. از سویی، گرایش وهمی کمونیستی وابسته به شوروی را برای تغییر هویت ایران پایان بخشید و از سوی دیگر، غرب با تجزیۀ شوروی و شکلگیری هویتهای محلّی جدید که به هویت ملّی دست یافتند و جمهوریهای تازهبرآمدۀ قفقاز و آسیای میانه، این باور را در استکبار غربی و اذناب داخلیاش و حتّی کمونیستهای ورشکسته برانگیخت که شاید رؤیای فروپاشی در قلمروی هویت ایران تحقّق یابد. از همین رو، جریان ضدّ هویت و وحدت ملّی کوشید اقوام کرد و بلوچ و ترک و... را از همان نخستین روز پیروزی انقلاب برانگیزد و نوکرانش را وادارد به تبلیغات بپردازند. پانترکیسم و خلق کرد و بلوچ، با توجّه به نفوذ جدید سیا و موساد، توطئه را با هدایت جریانهای سیاسی نومید برابر عظمت انقلاب اسلامی و تفکّرات جاهلانه و قدرتخواهانه، گسترش دادند. فدرالیسم کردهای عراقی اساساً قومی متفاوت از قوم عربند و هیچ ربطی به ایران ندارند (خود کردها، قوم اصیل ایرانیاند) و نیز تحریکات آذربایجانِ گسسته از شوروی که امور بدیهی را با جهالت پرده میپوشد، از جملۀ موارد این مسائل هویتی است که با جعل و کذب و بیریشگی شکل داده شده است. زیرا آذربایجان محلّ تولد زرتشت و سرزمین همیشگی ایران است و از ایران جدا شد. اگر الحاقی معنادار باشد، الحاق آن به وطن اصلی ایران است، نه بر عکس.
- جهانیسازی استکباری از جمله چالشهای دیگری است که بر موضوع هویت ایرانی تأثیر نهاده است. تلاش عظیم برای بیهویتی و پذیرش بردگی و هویت غربی و ارائۀ یک مفهوم کژمژ و مضحکۀ ایرانیگری، در حالی است که این کارگزاران سیاست جهانی غرب، ایران را بردۀ شیطان بزرگ میخواهند و چالشهای منطقهای و داخلی بزرگ، توطئۀ هویتباختگی ما را که مستکبران میخواهند، تحریک میکند. اینها از جمله تحوّلات جهانی است که در کنار مسائل گوناگون، وحدت ملّی ما را تحت تأثیر قرار میدهند.
ما با روشنگری عمومی دربارۀ این منافع تجاوزکارانۀ استکبار و نوکرانشان در پیرامونمان، باید نسلهای تازۀ خود را به آگاهی و اسناد متقن مسلّح کنیم و با آثار غنی علمی و هنری، علیه این توطئه بستیزیم. البتّه در این میان، برخورد جاهلانۀ متحجّران ما که میراث بزرگ و زندۀ هویت ایرانی را در تقویت اسلام ناب، نفی میکنند و دعوای کوری را به سود مطامع شیطان بزرگ و اپوزیسیون وابسته به اربابان دامن میزنند، باید ارزیابی شود.
امروزه همۀ خردمندان و رهبر هوشمند و عاقل و متّقی ما و فقهای بزرگ و دانشمندان محقّق، به خوبی از اهمّیت حفظ هویت ملّی ما و تناسب آن با آموزههای قرآنی واقفند.
3
هم هویت ما و هم وحدت ملّی ما، دشمنان فرعونی و شیطانی مسلّم و پنهان و پیدایی دارد. تلاش برای تحریف هویت ایران و وحدت ملّی به گونهای گسترده از سوی شیاطبن و مستکبران صورت میپذیرد. یعنی هم در سطح جهانی و هم منطقهای و هم ملّی، این دشمنان فعّالند و عموماً در اتّحاد با هم عمل میکنند. در برهههایی از تاریخ، این وحدت دشمنان جهانی و منطقهای و داخلی، جای پردهپوشی نداشته است، خصوصاً بعد از انقلاب اسلامی، این صف، خود را در برهههایی همداستان اعمال جنایتکارانهای چون جنگ صدّام نشان داده که ابرقدرتهای غرب و شرق و اذناب منطقهای و داخلیشان در این دشمنی مشترک بودهاند.
تهدید جهانی علیه هویت ایرانی در عصر جدید، دستکم تاریخ عیان صد ساله دارد. کودتای انگلیسی در ۱۲۹۹ و روی کار آوردن رضاخان و سپس برکناری او و بر تخت سلطنت نشاندن پسر او، محمّدرضا و وکودتای آمریکایی منجر به سقوط دکتر مصدّق، هدف اصلیاش نفی هویت اصیل ایران است و مدرن کردن و غربی کردن این هویت و نفی شالودۀ مستقل این هویت، یعنی اسلام ناب.
پاسخ عقلانی به تحرّکات جهانی، منطقهای و داخلی در تحریف هویت ملی ما از یک سو و نگرش متحجّر و قرار دادن هویت اسلامی ایران علیه هویت ملّی، مسیر اینِ آن دیگر بود. همرایی و همپایی هویت اسلامی در کانون هویت ایرانی ما، بویژه در رویدادهای جهانی و منطقهای و داخلیِ همسو و خصمانه، عقلا را به دفاع از این وحدت پیشران هویت اسلامی و ایرانی مصر نمود و بازشناسی و باززایی این هویت پیشران و نشر آن در نسل جوان را در دستور قرار داد. البتّه جریان غربگرای دانشگاهی، از منظر تفوّق هویت ملی بر هویت دینی، از اطّلاعات و پژوهش استفاده میکند و نیز جریان روشنفکری در خدمت جهانیسازی از منظر ضدّ ملی به هویت ایرانی مینگرد که هر دو دچار انحراف هستند.
در جمهوری اسلامی، تعمیق وحدت ملّی به تعمیق هویت ملّی ربط دارد و تعمیق هویت ملی با زندگی و هویت دینی ما مرتبط است. برای همین به نظرم اجرای فرامین قرآن دربارۀ عدل و خردورزی و رحم ملّت در میان خود و مهربانی مردم با یکدیگر و حکومت با مردم و اجرای فرامین امیرالمؤمنین، متضمّن نیرومند وحدت ملّی است، زیرا ملّت ایران، اکثراً دارای یک هویت دینی است که استکبار جهانی درصدد نابودی آن است و عدل و دادگری، مانع این نابودی میشود. همه میکوشند برای وحدت ملّی به دنبال عناصر غیرمذهبی باشند امّا من معتقدم اساساً واقعیت زندهای به نام امام زمان(عج) نه تنها مایۀ وحدت سرزندۀ امّت محمّدی در امروز است، بلکه مشخّصاً وحدت ملّی ما را نیز تقویت میکند.
مشارکت سیاسی، عدالت اجتماعی، انتخابات سالم، اجرای بیتبعیض قانون، سلطهستیزی و مقاومت علیه شیطان بزرگ و عدم رسمیت شناختن حذف ملّیت با جهانیسازی استکباری، از عوامل سترگ وحدت ملّی امروزین ایران به حساب میآید. مجاهده، جهاد خدمت به مردم، انضباط و کنترل فساد مدیران و نظارت بر مدیران و مجازات متخلّفان، پیروزیهای علمی، همه و همه مایۀ رشد حسّ وحدت ملّی است.
□
ایران سرزمین قومها و زبانها و جغرافیای گوناگون و فرهنگهای متنوّع و و ادیان متعدّد است. در این حالت، قوام و وحدت چگونه زاده میشود؟ بویژه امروز.
من در برابر سه فرمولبندی وضعیت ایرانی، صورتبندی تازهای را ارائه دادهام که تضادها را به همکنشی بدل ساخته و وحدتآفرین میشود. سه فرمولبندی عبارت است از:
۱-فقط این، و نه آن. این همین میراث سنّتی و مخصوصاً دین در شکل ثابت صدر اسلامی آن است و گریز از تحوّلات جدید عصر و جهان کنونی.
۲- صورتبندی دیگر، نه این و فقط آن است که کسانی مثل ملکمخان و تقیزاده و طالبوف مدافع آن بودند و سراپا غربی شدن تعریف میشد.
۳- دیگر صورت، نه این و نه آن است، به معنی هویتباختگی و معلّق ماندن بین گذشته و آینده، غربی و شرقی، مدرنیته و اسلام.
امّا فرمولبندی من برخاسته از موقعیت وجودی ایران است: «این و آن دیگری». این محصول موقعیت کالبدی، موقعیت جغرافیایی و موقعیت فرهنگی ایران است. هستی ایرانی پُلگونه و سیّال است؛ تکیهزده بر بستری استوار ولی جاری چون رود، با هاضمۀ قوی برای هضم کردن هر چیز نیکی از دیگری.
ایران در چهارراه تمدّنها، موقعیت ژئوپلتیکی خاصّی دارد. آموخته است قدرت جذب قوی داشته باشد. موجود ضعیف، قدرت جذب قوی ندارد. از کوچ قوم آریایی تا جذب تمدن بینالنّهرین، تا جذب تمدّن یونانی، تا جذب تمدّن سامی، تا جذب تمدّن مغولی و خاور دور، تا جذب عناصر پویای تمدّن مدرن، گواه این ویژگی وحدتبخش است. این قدرت جذب، ضمن حفظ هویت، در تجربۀ هستی اسلامی ملّت ایران، وارد یک فاز تاریخی نو شد.
4
وقتی ما دربارۀ هویت ملّی و وحدت ملّی سخن میگوییم یا دربارۀ دشمنی با آن، دربارۀ چه پدیدههای مشخّصی حرف میزنیم؟ در حقیقت، خود ملّت را کدام عناصر اصلی معنا میکند که هویتبخش و وحدتآفرین است؟
پژوهشگران از دودسته ارکان صحبت میکنند که میتوان آنها را به عوامل مادّی و معنوی تقسیم کرد. عناصر ضروری مادّی چون سرزمین، اقتصاد و مناسبات بههمپیوستۀ کاری در ارتباطات مختلف، وظایف عینی مشترک بین مردم و قدرت حاکم بر این انسانها که قوانین و حقوق و نظامات سیاسیاجتماعی را معیّن نگاه میدارد و... . وجوه معنوی چون باور دینی، فرهنگ فراگیر، زبان مشترک یا مسلّط، خاطرات جمعی (شامل خاطره از تجربۀ مشترک بر پا کردن و حفظ سرزمین تاریخی) و ادبیات و هنر و اسطورهها و فولک و... . این هر دو در کنار هم، به پیوستاری اعضا و کلّیتی بنام ملّت معنا میبخشد. در هر ملّت، شدّت و ضعف این عوامل پیونددهنده یکسان نیست. گاه بک جغرافیای اقتصادی واحد، گاه دین و فرهنگ و قدرت جمعی ضمیر تاریخی مشترک و گاه نظام قانونی و حقوقی در یک سرزمین، نقش کانونیتری ایفا میکند. اینها مجموعاً تصوّر مشترکی از خویشتن در مقام عضو یک ملت و هویت ملّی به بار میآورد و وحدت ملّی به قدرت این پیوستاری بستگی دارد.
□
امروز تخاصم جهان کفر و ظلم و سلطه علیه ایران اسلامی، درصدد نابودی این تصوّر مشترک ملّت ایران از خود است. بدبنسان، همۀ عملیات عینی و ذهنی اعم از جنگهای گوناگون و تحریم و کارکرد رسانههای دشمنخو و ایجاد اتّحاد بین قدرتهای سلطهجو و گروههای سباسی، در خدمت پروژههای فرعونی مستکبران جهانی و خصوصاً غرب، معنای خود را بازمینمایاند.
بیهویتگری و تفرقهافکنی دشمنان جهانی و منطقهای و داخلی، از معبر فروپاشی تصوّر مشترک میگذرد؛ ویرانی باور به یک ملّت بودن و داراییهای روحی و دلبستگیهای ملّی، علایق و حسّ دوستی و سرافرازیهای فرهنگی و باور به توانابیهای نو در ساختن سرزمین مشترک تاریخی و بیباوری به خود و ارزش کار متّحد برای بنا نهادن سعادت دنیوی و جامعهای مستقل و آزاد و دادگر و سالم که در آن زندگی پاک، به سوی خوشبختی ابدی سیر میکند.
نکتۀ کمیک این تراژدی ساختشکنی و شالودهبراندازی، آن است که با نقاب ایرانپرستی و مویه برای ایران، به تزریق سمّ ناتوانی و تیرهبختی و ویرانی ایران میپردازند و در ذهن نسل فردا، بیهویتی و پوچی و هیچ نداشتن را وانمود میسازند. نشر حسّ دروغین فقدان مشترکات، نتیجهاش سست شدن مبانی وحدت ملّی است. ملتی که مبانی هویتی و ملّی ضعیفی داشته باشد، چون موم در دست بازی قدرتهای طمّاع و سیطرهجو اسیر میشود. هر حکومت ملّی مقتدر با ملّتی که تصوّر تیرهای از خود و دارایی خود دارد، طعمۀ قدرتهای گرگین خواهد شد؛ حاکمان چاکرصفت را در وضعیت عدم حمایت متّحد ملّی، به روی کار میآورند و رؤیای پیشرفت و سروری او را بر باد میدهند. اگر در نسلی این روح سرفرازی و باور به توانایی و افتخار به قدرت و هویت خود بمیرد، او را مرده باید به شمار آورد. عنصر آگاهی، از این رو، نقش اساسی در پایداری حیات ملّتها دارد. اینکه نسل جوان ما، تصویری از قدرتهای ملّت خود، دیروز و امروز، داشته باشد، کلید تداوم حیات سربلند و مقاوم فردایش محسوب میشود.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.