چهارشنبههای شعر l گزارش جلسۀ ۲۶ دی ماه ۱۴۰۳
30 دی 1403
20:40 |
0 نظر
|
امتیاز:
با 0 رای
شهرستان ادب: آنچه در ادامه میخوانید گزارش مشروح و تصویری جلسۀ «چهارشنبههای شعر» به تاریخ 26 دی ماه 1401 است.
26 دی ماه ۱۴۰۳ جلسۀ دیگری از سلسله جلسات «چهارشنبههای شعر» شهرستان ادب به دبیری علی داوودی برگزار شد تا نفسی تازه برای علاقهمندان شعر در سایۀ سنگین آلودگی هوا و گرمابخش روزهای سرد زمستانی باشد. در ادامه به شرح گزارش این جلسه میپردازیم.
با توجّه به همزمانی جلسه با رحلت شهادتگونه حضرت زینب(س)، علی داوودی جلسه را با خواندن غزلی از محمدحسین ملکیان (فراز) از کتاب «با عشق تا دمشق» (گزیده اشعار شاعران کشور دربارۀ مدافعان حرم به انتخاب سعید بیابانکی) آغاز کرد:
«ظهر عاشورا گذشت، این جنگ جنگی دیگر است
کربلا این روزها از قبل پهناورتر است...»
سپس از مبین اردستانی دعوت شد تا به عنوان منتقد مدعو، به نقد اشعار ابتدایی جلسه بپردازد. آغازگر جلسه امیرحسین رضاخواه بود که غزلی عاشقانه با مطلع زیر را خواند:
«دوباره چشم تار پنجره افتاده بر ماهم
دم خواب است و درافتاده با آن ابرها آهم»
دومین شاعر، نگین مدیری بود که غزلی با مطلع زیر را به امیرالمؤمنین(ع) تقدیم کرد:
«شده از نام تو فردوس برین گلکاری
زنگ دروازۀ آن یا علی است انگاری»
سپس نوبت به کبری حسین بلخی رسید که دو غزل به حضرت زینب(س) تقدیم کند، مطلع یکی از غزلها بدین صورت بود:
«به دست خستۀ تاریخ دفتری گل کرد
به گوش اهل محل، نام دختری گل کرد»
در ادامه، مهدی احمدی آمویی، اکرمالسادات هاشمیپور، رضا احسانپور، امید احمدلو، سهیل حیدری و سیدعلی لواسانی به شعرخوانی پرداختند. سیدعلی لواسانی، یک نیمایی و یک مثنوی خواند. نیمایی او از این قرار بود:
«امروز
امروز بیتمیز
امروز ناتمام
امروز؟
بهتر اگر غریب بمانی، غریب نیست
فردا
فردا به نام تو
فردا به احترام به تو برخواهد خواست
فردا فریب نیست»
سپس صادق غریب غزلی با مطلع زیر را در رثای حضرت زینب(س) خواند:
«باید زمان به واقعه یک آن بایستد
قلب از تپش به سینۀ انسان بایستد»
در ادامه محسن مقیسه به خواندن دو بیت برای حضرت زینب(س) و چند رباعی پرداخت. بعد او از نوبت به سعید فارِس رسید که در ادامه با هم غزل او را میخوانیم:
«دور از تو شکستهست دلم، تاب ندارم
چون پنجرهها نیست به جز سنگ نثارم
ابرم که فروبستۀ بغضی نگرانم
ای عشق در آغوش بگیرم که ببارم
کی از دل گیسوی تو با سوی نگاهت
شب را به دم صبح فروزان بسپارم؟
تا کی منِ دلبسته به این عقربۀ لنگ
سرگشتهترین ثانیهها را بشمارم؟
آنقدر که از آینهها طعنه شنیدم
درد آمده با خنده نشستهست کنارم
محکوم شدم با قلم عشق که تا حشر
بر این جگرسوخته دندان بفشارم
از سنگدلیهای تو مردم ولی ای کاش
یک تکه از آن سنگ شود سنگ مزارم»
سپس ماهرخ درستی به خواندن یک رباعی برای حضرت زینب(س) و یک غزل با مطلع زیر پرداخت:
«چون رود وقتی میرسم با نیت روبوسیات
مانند دریا میشود آغوش اقیانوسیات»
حالا نوبت حامد فلاحی راد بود تا غزل خود را بخواند، غزلی از جنس غم حسینی:
«غمت مباد که با من غمی شبیه تو نیست
غمم تویی و مرا محرمی شبیه تو نیست
میان آینۀ تعزیه تو را دیدم
میان آدمیان آدمی شبیه تو نیست
به آتش دل غمخوارهای روضه ببین
قسم به اشک دگر مرهمی شبیه تو نیست
به شعر میکشمت دم به دم ولی هر دم
دمی شبیه تو هست و دمی شبیه تو نیست
هزار غم به دل از زندگانی است اما
غمت مباد که با من غمی شبیه تو نیست»
سپس مصطفی دعایی، میثم یوسفی و علیرضا سمیعی به شعرخوانی پرداختند. در پایان جلسه هم مبین اردستانی غزلی از سارا حیدری در رثای حضرت زینب(س) تقدیم حاضران کرد:
«بانوی عطش عشق تو را شعله کشیدهست
اینگونه که داغ از جگرت سرخ چکیده است
تو بغض گلوگیر علی در دل چاهی
یک شاخه از آن یاس سپیدی که خمیدهست
ایوبترین صبری و یعقوبترین درد
یک لحظه غمت سینۀ یک عمر دریدهست
یا دست غریب تو به پهلوی کبود است
یا داغِ لبانِ تو به رگهای بریدهست
غیر از تو به طشتی سر خورشیدترین را
غیر از تو به طشتی جگر پاره که دیدهست؟
ای وای از آن دم که دل دربهدرت وای
بین سر و تن خسته و تبدار دویدهست
بانو! چه به روزِ شب و روز آمده وقتی
دستی و سری از مه و خورشید بریدهست
خورشید که سر میزده از شانهات، ای کوه
امروز چرا بر سر زانوت دمیدهست؟»
به پیوست، گزیدهای از تصاویر مربوط به این جلسه، تقدیم میشود.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.