موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
گفتگوي شهرستان ادب با محمد قـَصـٌاع، مترجم و نظريه‌پرداز ادبيات علمي‌تخيلي

ادبیات علمی‌تخیلی؛ خلأها و ظرفیت‌ها

03 اسفند 1391 15:30 | 2 نظر
Article Rating | امتیاز: 4 با 3 رای
ادبیات علمی‌تخیلی؛ خلأها و ظرفیت‌ها


اولين رمان علمي‌تخيلي که در روزهاي نوجواني خواندم و جذبش شدم «سفر اکتشافي به زمين» نوشتۀ آرتور. سي. کلارک بود. تجربۀ خيلي جالبي بود و مي‌شود گفت با همين کتاب، کتابخوان شدم. کتاب را از نمايشگاه کتاب سال 80 خريدم و در نمايشگاه کتاب سال 81 دنبال «محمد قصاع» مي‌گشتم که داستان‌هاي علمي-تخيلي خودم را نشانش بدهم! اين يادهاي شيرين باعث شد بعد از ده سال دنبالش بگردم و در محل کارش، يعني برج آسمان كشتيراني جمهوري اسلامي پيدايش کنم. محمد قصاع، يكي از پرکارترين و باسابقه‌ترين مترجمان و صاحب‌نظران کشور در زمينۀ داستان‌هاي علمي-تخيلي است. با او گپ و گفتي داشتم که در زير مي‌خوانيد:



آقاي قصاع فکر می‌کنم قبل از اين‌که مترجم حرفه‌ای آثار ادبيات علمي‌تخيلي باشيد مخاطب اين آثار بوده‌اید. مي‌خواهم ببينم چطوري مخاطب اين آثار شديد و بعد به اين سمت آمديد؟
خب در واقع وضعيت من هم مثل وضعيت شماست. دورۀ راهنمايي يک کتاب علمي‌تخيلي خواندم و خوشم آمد. گهگاهي فيلم علمی‌تخيلي می‌ديدم و خوشم می‌آمد و احساس می‌کردم اينها يک حرفي براي گفتن دارند. يک جاهايي حتي احساس می‌کردم يک ذره اين حرف بالاتر از زمانه و بالاتر از شرايط دورۀ خودمان است. لذا جذابيت ايجاد می‌کرد. من دقيقا يادم است. کتاب اوديسۀ 2001 کلارک اولين کتابي بود که به صورت جدي خواندم. کتاب از روي يک فيلم برداشته شده بود. البته خُب، کتاب‌هاي ژول‌ورن هم بودند. ژول ورن را شايد الآن که بچه‌ها می‌خوانند خيلي احساس نمی‌کنند که علمی‌تخيلي می‌خوانند. چون خيلي چيزهاي آن به واقعيت پيوسته و تخيلي نيست. ولي من هم همين مسير را گذارنده‌ام. منتها بعد از آن من به خاطر کارم روي کشتي بودم و دسترسي داشتم به کتاب‌هاي خارجي؛ آنجا من فرصت پيدا کردم که حجم زيادي از کتاب‌هاي علمی‌تخيلي را توي کشتي بخوانم. و هر چه هم X بيشتر می‌خواندم بيشتر علاقه‌مند مي‌شدم. بعدا‌ً هم که ترجمه را شروع کردم، چون به کلارک علاقه داشتم با کلارک شروع کردم. من يادم است که شايد دوازده سيزده تا از اولين کتابهايي که ترجمه کردم همه علمی‌تخيلي بود. و شايد اگر ناشري بود که می‌توانست پا به پاي من بيايد، به غير از علمی‌تخيلي هيچ چيز ديگري ترجمه نمی‌کردم. منتها، خب به هر حال ادبيات علمی‌تخيلي در ايران با يک موانعي برخورد کرد که اين موانع هم خيلي متنوع بود. حالا هم از سمت ناشران، هم از سمت مخاطب، هم از سمت آموزش و پرورش، و هم مقداري از سمت وزارت ارشاد. البته بزرگترين مانع آموزش و پرورش بود. در اروپا و آمريکا کتاب‌هاي علمی‌تخيلي را در حجم بالا توليد می‌کنند و بعد به همۀ مدارس می‌فرستند. به دبيرستان‌ها و همۀ دانشگاه‌ها هم مي‌برند. چون درواقع به عنوان يک ابزار کمک‌آموزشي از آن استفاده می‌کنند؛ يک ابزار کمک‌آموزشي بسيار بسيار مفيد. و دوم اينکه بچه‌هايي که به ادبيات علمی‌تخيلي علاقه پيدا می‌کنند عموماً به علم هم علاقه پيدا می‌کنند. الآن شما همين برنامه‌هاي علمي را که گاهي تلويزيون و شبکه‌هاي مختلف داخلی نشان می‌دهند نگاه کنيد؛ اغلب کساني که به عنوان دانشمند معرفي می‌شوند، اين را می‌توانم با قاطعيت بگويم که نود درصدشان در دوران کودکي و نوجواني علمی‌تخيلي را به صورت حرفه‌ای می‌خوانده‌اند. حالا کار نداريم بعداً که بزرگ شدند علمی‌تخيلي‌نويس شدند يا نه. ببينيد کلارک دانشمند است؛ اما ادبيات عليمی‌تخيلي هم می‌نويسد. آيزاک آسيموف هم همين‌طور. خيلي‌هاي ديگر هم هستند. گرگوري بنفورد؛ اينها همه دانشمند هستند. علت اينکه اينها ادبياتشان برجسته است و از زمان خودشان جلو هستند همين است که دانشمند بودند. درواقع در لبه و در مرز اکتشافات علمي حرکت می‌کردند، جلوتر از بقيۀ دانشمندها بودند، جلوتر از دانشگاه‌ها بودند. 

آقاي قصاع تک و توک چهره‌هايي هم در بين اين نويسندگان هستند که وجهۀ علمي کمتري دارند؛ مثل ري بردبري كه شايد جزء آن دسته باشد. دربارۀ این‌ها چه می‌گویید؟
ما بايد به اين نکته توجه بکنيم که ادبيات علمی‌تخيلي طيف وسيعي از داستان‌هاي علمی‌تخيلي را در بر می‌گيرد. اگر يک تقسيم کلي بکنيم، يک علمی‌تخيلي سخت داريم و يک علمی‌تخيلي نرم. Hard sciencefiction , Soft sciencefiction. ادبيات علمی‌تخيلي سخت درواقع به علوم سخت می‌پردازد. علوم سخت کدام‌ها هستند؟ علوم سخت آنهايي هستند که تمام سبک و سياق علمي را در خودشان دارند. در آزمايشگاها، در نتيجه‌گيري، در تئوري‌سازي، در خصوصيات ديگرشان مثل ابطال‌پذيري اينطور هستند. اين علوم علومي هستند که در آزمايشگاه‌ها اثبات می‌شوند و توسعه پيدا می‌کنند. مثلاً الکترونيک يک علم سخت است. مخابرات همين طور. يک سري علوم هم داريم که علوم نرم حساب می‌شوند. مثل روانشناسي، مثل جامعه‌شناسي و انسان‌شناسي. ما در فارسي معمولاً اين گونه تقسيم‌بندي مي‌کنيم: علوم انساني و علوم تجربي و علوم مهندسي. بعضي از نويسنده‌هاي علمی‌تخيلي به اين گوشه از ادبيات علمی‌تخيلي توجه دارند. مسائل انسان‌شناسي، روان‌شناسي، نيروهاي نهفته در درون انسان، يا فعل و انفعالات اجتماعي، کنش‌ها و واکنش‌هايي که در اجتماع در جريان است. خب اينها هم علمی‌تخيلي می‌نويسند. ري بردبري را که اسم برديد يکي از همين تيپ نويسنده‌هاست. از گروه اول هم مثل کلارک يا مثلاً گريگوري بنفورد و هين لين را می‌توان نام برد. آسيموف يک جايي بين اين دو گروه قرار دارد. بعضي از داستان‌هايش هارد است، بعضي‌هايش سافت است. اينها مسائل انساني و اجتماعي را مورد توجه قرار می‌دهند. ولي باز با يک ديد مکتشفانه، با يک ديد آينده‌نگرانه؛ گمانه‌زني در آن هست. باید يک منظر ديگر را هم مدنظر بگيريد. بخشي از ادبيات علمی‌تخيلي به بررسي نوآوري‌هاي علمي، پيشرفت علم و فناوري می‌پردازد. می‌دانيد که علم و فناوري از هم جدا هستند. بخشي از ادبيات علمی‌تخيلي به بررسي تأثير اين پيشرفت‌هاي علمي بر جامعه و انسان می‌پردازد. خب کلارک از دستۀ اولي‌هاست. پيشرفت‌هاي علمي را مطرح می‌کند. و يک فردي مثل بردبري به تأثيرات اين پيشرفت‌هاي علمي علاقه‌مند است. البته نه اينکه کلارک اين کار را نکند، نه اينکه بردبري هم چيزي در رابطه با نوآوري علمي نداشته باشد، منتها نکتۀ غالب در داستان‌هايشان به همين ترتيب است. البته اگر بخواهيم وارد اين قضيه بشويم که علم چيست؟ –چون ما اينجا مفاهيم مختلفي داريم- علم داريم، شبه علم داريم، علم‌نما داريم. مثلاً رياضي آيا علم است - به معني هارد خودش - يا نيست؟ اغلب دانشمندان، رياضي را به صورت علم قبول نمی‌کنند. شما در آزمايشگاه می‌تواني جراحي‌اش کني؟ آنگونه که دانشمندان فيزيک نظريه‌پردازي می‌کنند، با رياضي نمی‌توان برخورد كرد. بنابراين خيلي‌ها می‌گويند رياضي علم نيست و نجوم هم. مي‌گويند در نجوم شما داري يک سري طيف رنگي مي‌گيري و اين همه استنتاج می‌کني. وقتي ما دسترسي نداريم به کهکشان‌ها يا فواصل دوردست و اينگونه استنتاج می‌کنيم، آيا درست است يا نه؟ بعضي‌ها حتي نجوم را هم جزء شبه‌ علم قرار می‌دهند. مباحثش خيلي طولاني و پيچيده است که الآن جاي آن نيست.

شما به آموزش و پرورش اشاره کرديد و به اینکه درواقع تصور دقيق و درستي از فضايي که ادبيات علمی‌تخيلي می‌تواند در ذهن دانش‌آموزان ايجاد بکند وجود ندارد. لطفاً این مسئله را کمی بیشتر توضیح دهید.
من معتقدم که دانش‌آموزان خوب می‌فهمند علمی‌تخيلي چيست و خوب هم با آن ارتباط برقرار می‌کنند. آن مشکلي که وجود دارد بزرگسالان هستند. آن کساني که تصميم‌ساز هستند اغلبشان نمی‌دانند که علمی‌تخيلي چيست؟ نه با تعاريفش آشنا هستند، نه با کارکردهاي اجتماعي آن، و اينكه چه تأثيراتي دارد و چه نسلي از دانشمندان را می‌تواند براي ما تربيت کند. این‌ها متأسفانه با اين مسائل آشنا نيستند؛ لذا جلوگيري می‌کنند. گيرشان هم اين است که اين داستان‌ها بچه را از واقعيت دور می‌کند. غافل از اينکه چه لزومي دارد از تخيل بچه جلوگيري شود؟ اصلاً مگر توليد علم و توليد تکنولوژي بدون تخيل می‌شود؟ اصلاً مگر بقيۀ داستان‌هايي که وجود دارد، مگر آنها چيزي غير از تخيل هستند؟ اصلاً مگر شعر چيزي غير از تخيل برجسته است؟ اصلاً ادبيات تخيل است. ادبيات با کلمات چيزهاي زيبا می‌سازد. وقتي از اين منظر نگاه نمی‌کنند، خيلي مشکل ايجاد می‌شود. در غرب ادبيات علمی‌تخيلي در يک فرآيند يک و نيم قرنه به يک خرده فرهنگ تبديل شده است. الآن من در آخرين آماري که داشتم و مربوط به سال شايد 2005 می‌شد، 18 درصد کتاب‌هايي که در اروپا و آمريكا توليد می‌شد، علمی‌تخيلي بود. خب اين کتاب‌ها اگر هيچ دستاورد اجتماعي نداشت و اگر مضر بود، آنها هم توليد نمی‌کردند. مطمئناً آنها هم به فکر جامعه و به فکر بچه‌هاي خودشان هستند. منتها درک صحيحی از آثار علمی‌تخيلي دارند. کارکردهاي آن را می‌شناسند، فوايدش را می‌شناسند، نقاط ضعفش را می‌شناسند، بلدند چطوري اين نقاط ضعف را به نقاط قوت تبديل کنند. ما هم در ايران بايد يک آسيب‌شناسي ادبيات علمی‌تخيلي انجام بدهيم و اين کار انجام شده ‌است. خودم چند تا مقاله داشتم. ولي گروهي که بايد بيايند و دست حمايتي را بگذارند پشت سر آثار ترجمه‌ای و آثار تأليفي، علمی‌تخيلي در مرحلۀ اول آموزش و پرورش است. بايد هم براي کودک، هم براي گروه نوجوان داستان توليد بشود و با يک زبان جذاب بعضي مطالب علمي برايشان مطرح بشود. با زبان جذاب اينها را به حوزه‌ای بکشند که اين بچه‌ها علاقه‌مند به علم بشوند، پرسشگري را ياد بگيرند و دنبال پاسخ رفتن را ياد بگيرند. من فکر می‌کنم بزرگترين مشکلي تصمیم‌سازان اين است که اصلاً نمی‌دانند علمی‌تخيلي چيست؟ فکر می‌کنند که می‌دانند، ولي نمی‌دانند. فکر می‌کنند علمی‌تخيلي ضد ديني است و اين يعني دچار اين تصور هستند که شايد علم را هم ضد ديني می‌دانند. ولي چون ناچارند، فيزيک و شيمي را تدريس می‌کنند. در حالي که نسبت ادبيات علمی‌تخيلي با مذهب دقيقاً نسبت ادبيات داستاني با مذهب است. ما توي ادبيات داستاني، داستان‌هايي داريم که مذهبي است. داستان‌هايي داريم که ضد مذهب است و بعضي هم غير مذهبي است. اصلاً به مذهب نمی‌پردازد و توجهي به اين قضيه ندارد. عين اين قضيه را در علمی‌تخيلي هم داريم. ما داستان‌هايي داريم که کاملاً مذهبي هستند. من می‌توانم مثال بزنم. داستاني را که من خودم براي همين بحث ترجمه‌اش کردم کتاب «محافظان کهکشان» است که انتشارات محراب قلم چاپ کرده. مضمون اصلي اين کتاب اثبات وجود خداست. منتها اين اتفاق در کهکشان مي‌افتد و به صورت غير مستقيم این فکر و انديشه را به خواننده منتقل می‌کند. يا کتاب «جهش، خاطرات روز بعد» که من خودم تأليفش کردم، فقط براي اينکه بگويم علمی‌تخيلي می‌تواند مذهبي باشد. بنابراين اين توهمي که ادبيات علمی‌تخيلي ضد مذهب است را بايد کنار گذاشت. ما مذهبي‌هايش را نياورده‌ايم ترجمه کنيم. من فکر می‌کنم ما نياز داريم کساني که تصميم‌ساز هستند با مطالعه تجديد نظر كنند – حتي در ميان نويسنده‌ها و کساني که نقش مهمي در آموزش و پرورش و يا بعضي نشرها دارند، می‌بينیم که کتاب‌هاي علمی‌تخيلي را توي انتخاب فلان کتاب سال به جرم علمی‌تخيلي بودن کنار می‌گذارند. همان جلسۀ اول می‌گويند «اين کتاب که علمی‌تخيلي است، پس اينها را می‌گذاريم کنار.» و اين منش غلط تا زماني که هست قطعاً ادبيات علمی‌تخيلي نمی‌تواند جلو برود. تاثير اساسي علمی‌تخيلي را زماني می‌بينيم که به صورت خرده فرهنگ دربيايد. البته علائم اين اتفاق الآن در جامعۀ ما هست. در سايت‌ها هست، بین جوان‌هايي که دور هم جمع می‌شوند. يا آثار تأليفي الآن زيادتر شده. نويسنده‌هايي داريم که دقيقاً می‌دانند که دارند علمی‌تخيلي می‌نويسند. اين يک نشانۀ مثبت است. به هر حال من فکر می‌کنم در واقع اينکه بياييم بگوييم فقط آموزش و پرورش مقصر است، درست نيست. عميقاً اين اعتقاد را دارم که اغلب ناشرها نمی‌دانند علمی‌تخيلي چيست؟ و کتابي را فقط به خاطر اينکه علمی‌تخيلي است می‌گذارند کنار. مگر اينکه نگويي بهشان. مثلا اگر بگويي اين فانتزي است، شايد همان کتاب علمی‌تخيلي را چاپ بکنند. 

من فکر می‌کنم که اگر خودمان اين ژانر را فيلتر بکنيم و بگذاريم کنار، بچه‌هاي ما سراغ مدل بنجل آن و فضايي می‌روند که همين تخيل را داشته باشند. ولي بدون علم و بدون رسيدن به يک خلاقيت مثبت. مثلاً فکر می‌کنم که بعضي از کارهاي ژانر وحشت به خاطر اين مورد استقبال قرار می‌گيرد که واقعاً مخاطبان با نوع بهتر از آن يعني با کارهاي علمی‌تخيلي آشنا نيستند. 
من قبول دارم که آثار علمی‌تخيلي خيلي کم چاپ می‌شود. آثار علمی‌تخيلي‌ای که در حوزۀ کودک چاپ شده باشد - مخصوص گروه ابتدايي - اينها خيلي کم است. محراب قلم يک مجموعۀ 6 جلدي را که خودم ترجمه کردم منتشر کرده ‌است. ولي اينگونه نگاه نکنيم. بيايید اينجوري به قضيه نگاه بکنيم که سلائق گروه کودک به اندازۀ گروه بزرگسال متنوع است. درست است که ما می‌توانيم در شکل دادن به آن سليقه‌ها نقش داشته باشيم. آموزش و پرورش، والدين، معلم‌ها، اطرافيان می‌توانند نقش داشته باشند. بله کتاب‌هاي علمی‌تخيلي مخصوص آن گروه اگر کم باشد حق انتخاب کم می‌شود. طبعاً کتاب‌هاي ديگري در اختيار بچه قرار می‌گيرد. اما اينگونه هم قضاوت نکنيم که ژانر وحشت يا ژانر فانتزي، اين‌ها هم چيز بدي است. نه، من اين اعتقاد را دارم که همۀ کتاب‌ها بايد خوانده بشوند. ما بايد يک مقداري به بچه‌ها اعتماد هم بکنيم. شما بچه‌هايي را که می‌آيند به نمايشگاه کتاب ديده‌ايد. يک بچه‌ای می‌آيد و می‌گويد من علمی‌تخيلي مي‌خواهم، يکي می‌گويد من فانتزي می‌خواهم، خب بعضي‌ها هم دنبال ژانر وحشت هستند، بعضي هم دنبال داستان‌‎هاي هيولايي و ... هستند. ما بايد همه چيز را در اختيار بچه‌ها بگذاريم. نمی‌گويم خيلي بي در و پيکر؛ در همين حد که الآن مميزي می‌شود کفايت می‌کند. همه جور آثار بايد براي بچه‌ها توليد بشود. من فکر می‌کنم بچه‌هاي اين دوره و زمانه باهوش‌تر از نسل ما هستند، بهتر چيزها را درک می‌کنند. من در چند جلسۀ نقد کتاب بوده‌ام. شما وقتي که می‌بينيد که بچۀ 13-14 ساله بلند می‌شود و راجع به کتاب هري پاتر حرف می‌زند، متوجه می‌شويد که انديشيده است. بلد است که چطور يک کتاب را زير و رو بکند و نقاط ضعف و قوتش را پيدا کند. بله، ما وظيفه داريم کتاب‌هاي خوب را بيشتر ترجمه کنيم. ما به يک برنامه‌ريزي کوتاه‌مدت و ميان‌مدت و طولاني‌مدت نياز داريم که بچه‌ها را ببريم به آن سمت. وقتي که اين برنامه‌ريزي نيست، اينجوري می‌شود که اگر صد تا عنوان کتاب چاپ ‌شود، نصيب علمی‌تخيلي از اين مقدار يک عنوان يا دو عنوان می‌شود. تازه اين هم با اغماض. چون بعضي از اينها بين علمی‌تخيلي و فانتزي هستند. يا بين علمي‌تخيلي و main stream. خب الآن شما ببينيد چه حجمي از کتاب‌هاي فانتزي چاپ می‌شود. خود من هم فانتزي ترجمه و چاپ کرده‌ام. کسي که علمی‌تخيلي بخواند فانتزي هم می‌خواند. کسي که علمی‌تخيلي می‌خواند ژانر وحشت هم می‌خواند، او کتاب علمي هم بيشتر می‌خواند. توي يک نمايشگاه کتاب کيسۀ بچه‌هايي که کتاب علمی‌تخيلي می‌گيرند را نگاه کنيد. می‌بينيد که کتاب علمي هم برداشته است. آن بچه‌ای که فقط کتاب علمي برمی‌دارد صرفاً به پدرش نگاه کرده. ترسيده که انتخاب خودش را داشته باشد. آن بچه‌ای هم که فقط فانتزي برداشته يا فقط ژانر وحشت برداشته، اين را هم ما زيادي بدون راهنمايي رهايش کرده‌ايم. شايد به اين دليل باشد که خودمان هم علمی‌تخيلي را نمی‌شناسيم. اين مشکل هم هست.

از دقايق و ظرايف کار ترجمه مخصوصاً کارهاي علمی‌تخيلي بگویید؟
اگر بخواهيم کلي بگوييم – چون من، هم کار بزرگسال ترجمه کرده‌ام و هم کودک و نوجوان، هم علمی‌تخيلي و هم غير از آن، هم کتاب‌هاي علمي ترجمه کرده‌ام مثل «کيهان در پوست گردو» يا کتاب فيزيک غير ممکن‌ها - که اينها کتاب‌هاي علمي هستند يا حداقل در حوزۀ popular science هستند. اگر بخواهيم بين کودک و بزرگسال مقایسه‌ای داشته باشیم، باید گفت ترجمه براي کودک خيلي سخت‌تر است. چون شما با يک حوزۀ کمي از کلمات می‌تواني داستانت را بسازي و تعريف بکني. چون کودک همۀ کلمات را نمی‌فهمد. توي گروه نوجوان که وارد مي‌شوي يک مقداري دستت باز می‌شود. در دبيرستان ديگر مشکل خاصي نداري. ولي باز اگر بخواهيم بين علمی‌تخيلي و غير از آن قضاوتی بکنیم، ادبيات علمی‌تخيلي ترجمه‌اش بي‌نهايت سخت است. ده برابر دقت بيشتر می‌خواهد. يک مترجم بايد توانايي ساخت کلمات نو را داشته باشد. چون شما در داستان علمی‌تخيلي با يک دنياي جديد و با يک اصطلاحات جديد سر و کار داريد. هر نويسنده‌ای براي خودش يک اصطلاحي ساخته. حالا توي انگليسي مخاطب از بس که آثار علمی‌تخيلي خوانده با اينها آشناست و می‌داند چه واکنش‌هايي بايد نشان بدهد، می‌داند چه برداشتي بکند. اگر در صفحۀ اول و دهم گيج بشود، می‌داند که اگر صبر بکند توي صفحۀ صد جوابش را می‌گيرد. با حوصله می‌خواند. خواننده‌هاي علمی‌تخيلي بايد حوصله داشته باشند. ترجمۀ آثار علمی‌تخيلي واقعاً سخت است.

آیا تا به حال شده در حین ترجمه به مشکل علمي بر بخوريد؟ مثلاً احتياج به مطالعۀ علمي پيدا کنيد؟
اين خيلي طبيعي است. ببينيد کتاب‌هاي علمي را که شما ترجمه می‌کنيد، مثلاً من زماني که «کيهان در پوست گردو» استيون هاوکينگ را ترجمه می‌کردم، براي اينکه درست ترجمه کنم، مجبور شدم بيايم 7 يا 8 تا کتاب ترجمه‌شدۀ ديگر را در حوزۀ نجوم، فيزيک، ذرات بنيادين و چيزهاي مختلف بخوانم. البته قبلاً خوانده بودم، اما مجبور شدم دومرتبه بيايم و يک بار ديگر اين کتاب‌ها را بخوانم. اينجوري هم با اصطلاحات فارسي آشنا شدم و هم مطمئن شدم آن چيزي که از اين کتاب فهميدم درست بوده است. به خاطر همين هم هست که اين کتاب چهار-پنج بار تجديد چاپ می‌شود و تأثیرش بد نبوده است. کتاب‌هاي علمی‌تخيلي هم همين جور است. يعني درک بعضي از اين کتاب‌ها خيلي سنگين است. درکشان سخت می‌شود. وقتي که مترجم به آن مرحله رسيد که مسئله را به درستی درک کرد، اصل کار اين خواهد بود که آن را به مخاطب ايراني هم بفهماند. در اين‌جاست که مجبور می‌شود کلماتي را ابداع کند. يک سري مانورهايي بدهد تا مفهوم به طور کامل و بدون غلط به خواننده منتقل شود. به نظر من از نوع ژانرهاي ادبيات داستاني، سخت‌ترين ژانر براي ترجمه ژانر علمی‌تخيلي است. اين را هم فقط از من نپرسيد. مثلاً برويد از آقاي اسماعيليان هم بپرسيد، برويد از آقاي تويسرکاني هم بپرسيد، برويد از بقيۀ دوستان هم بپرسيد. همه‌شان به شما خواهند گفت که ترجمۀ علمی‌تخيلي خيلي سخت است. کار زيادي می‌برد. 

حالا به عنوان آخرين سوال مي‌خواهم بببينم نويسنده‌هاي موفق خودمان را، همین نويسنده‌هاي حرفه‌ای که دارند می‌نويسند را چطور می‌شود به سمت کارهاي علمی‌تخيلي برد؟ مثلاً من فکر می‌کنم در ادبيات غرب «کورت وونه گات» را نمی‌تواني واقعاً علمی‌تخيلي‌نويس به شمار آورد. ولي اين نويسنده توانسته ذهن داستان‌پردازش را به اين سمت ببرد و از اين فضا هم بهره‌ بگيرد. چرا نويسنده‌هاي ما به اين سمت نمی‌روند؟
عواملش مختلف است. يک: شايد کسر شأن خودشان می‌دانند. دو: شايد توانايي‌هايش را ندارند. سه: نويسنده‌هاي ما به شدت درگير دنياي رئال هستند. به شدت. چهار: شايد با انديشه‌هاي علمي بيگانه‌اند. براي شما مثالی می‌زنم. طي يک دهۀ اخير تعداد آثار تأليفي علمی‌تخيلي رشد خوبي داشته است. ببينيد نويسندۀ اين مجموعه داستان‌هايي که چاپ شده چه کساني هستند؟ اغلبشان افرادي هستند که به خود علمی‌تخيلي علاقه دارند. از ميان اينها من فقط يکي‌شان را می‌شناسم که استاد دانشگاه است و يک ساينتيست است. فقط يک نفر. من ساينتيست نيستم؛ علمی‌تخيلي نوشته‌ام، ولي ساينتيست نيستم. آن يک نفر هم که علمی‌تخيلي نوشته شايد ادبياتش مثل ساينس‌فيکشن‌هاي اواخر قرن 18، خيلي غني و قوي نيست و هر کسي که بخواند می‌تواند نقد منفي بکند. ولي براي من آن کار خيلي ارزشمند است. چون يک استاد دانشگاه به خودش اجازه داده بود علمی‌تخيلي بنويسد. البته با اسم مستعار چاپ کرد که ما بعداً بهش گفتيم تو را به خدا ديگر از اين کارها نکن و کتاب‌ها را به اسم خودت چاپ کن!

چرا با اسم مستعار چاپ کرده بود؟
به خاطر همين که مورد تمسخر همکارهاي خودش قرار نگيرد. در حالي که توي غرب اصلاً اينطوري نيست. بسیاری از اساتيد دانشگاه داستان‌های علمی‌تخيلي می‌نويسند. من فکر می‌کنم در اينجا يک مقدار از مسائل  به خود نويسنده‌ها برمی‌گردد که چند مورد از آن را گفتم. مسئلۀ صنعت نشر هم شايد اين طور چيزها را به سختي می‌پذيرد. از يک طرف هم بحث مخاطب مطرح است. مخاطب ما - آنهايي که علمی‌تخيلي زياد خوانده‌اند - به اسامي خارجي و اصطلاحات خارجي عادت کرده‌اند؛ برايشان سخت است که من رمانی بنويسم و در آن از اسامي ايراني استفاده کنم. پذيرشش برای آن‌ها سخت است. گرچه اين قضيه هم کم‌کم دارد جا می‌افتد. خيلي از نويسنده‌هاي ما ديگر دارند فارسي می‌نويسند و کم‌کم دارد يکي از نقاط ضعف در این زمینه برطرف می‌شود. از آن طرف برای مخاطبان ما هم در درازمدت جا می‌افتد. هر چيزی نیازمند طی شدن فرايند زماني خودش است. نه مي‌شود عجله کرد و نه می‌شود جلوي آن را گرفت. الآن در سايت‌هايي که در اين زمينه فعال هستند، حجم بالايي داستان توليد مي‌شود. جوان‌ها دارند می‌نويسند. ناشرها کتاب را براي چاپ نمی‌پذيرند، آنها هم سايت خودشان را دارند. درست است که وقت می‌گذارند و درآمدي بابت اين وقت گذاشتن ندارند. ولي عشق خودشان را دارند. من فکر می‌کنم آن خرده فرهنگي که صحبتش را کردم، بنيادهايش شکل گرفته و در درازمدت هم قوي‌‎تر خواهد شد. بالأخره زماني می‌رسد که ادبيات علمی‌تخيلي توي دبيرستان‌ها و توي مدارس راهنمايي و حتی دبستان‌ها وارد خواهد شد. چون چاره‌ای نيست. و البته تمام اينها نياز به يک آسيب‌شناسي جدی در زمینۀ ادبيات علمی‌تخيلي دارد که البته الآن موضوع بحث ما نيست. آن يک بحث جدايي است و کار دقيقي می‌طلبد. من در این زمینه هم يک کار پژوهشي انجام داده‌ام که هزار صفحه است و تا مرحلۀ چاپ هم رفته و به خاطر اتفاقات بازار کاغذ چاپش متوقف شده. اين کتاب دربارۀ ادبيات است و يک فصل کاملش به ايران می‌پردازد. در آنجا من دقيقاً روند ظهور و رشد ادبيات علمی‌تخيلي را در ايران بررسی کرده‌ام که چه بوده و چه نقاط ضعفي دارد. من فکر می‌کنم وقتي جامعه، نويسنده و مخاطبان، آن نقاط ضعف را درک بکنند، طبعاً دنبال برطرف كردن آن هم می‌روند و راه‌هايي پيدا می‌کنند که جبران بشود.

گفتگو از مجيد اسطيري


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ادبیات علمی‌تخیلی؛ خلأها و ظرفیت‌ها
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: