مقدمه
اقبال لاهوری در سال 1877 میلادی در شهر سیالکوت (پاکستان فعلی) به دنیا آمد. عصری که اقبال در آن «دیده به جهان گشود عصر سلطۀ استعمار جهانی بر کشورهای مختلف، به ویژه شبه قاره هند بود؛ عصری که عالم اسلام به ویژه امپراطوری بزرگ اسلامی (به نام امپراطوری عثمانی) رو به افول بوده و آخرین مرحله حیات خویش را به سر می برد. اقبال مشاهده می کرد که چطور استعمار کهن پیکر امت اسلام را پاره پاره میکند. وی در عصری به سر میبرد که مسلمانان همۀ عظمت و کرامت خویش را از دست داده بودند. از بین رفتن عظمت و شوکت اسلام و مسلمین دردی بود که اقبال در پی درمان آن بود. دغدغه اصلی اقبال لاهوری بازگشت مسلمانان به اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم و وحدت فراگیر آنان بود. وی علاوه بر اینکه یک فیلسوف و متفکر اسلامی به شمار میرفت، یک شاعر متعهد تمام عیار مسلمان نیز بود؛ شاعری وحدتگرا و احیاگر که تمام تلاش و هم و غم و نالههای دردمندانه وی در قالب اشعار پیام رسان وحدت بخشی امت مسلمان به گوش جهان اسلام رسیده است. هم اکنون با گذشت بیش از نیم قرن از رحلت وی، اندیشهها و شعرهایش پیام تازه ای برای نسلهای تازه مسلمین دارد. وی تلاش میکرد شیرازه اتحاد از دست رفته امت مسلمان را از نو بسازد و مسلمین را به سوی مبانی اساسی و محورهای بنیادین وحدت اسلامی راهنمایی نماید. اقبال شعرهای متعدد و مثنویهای گوناگونی به دو زبان اردو و فارسی سروده است. در هر دو اثر ادبی وی وحدت مسلمین و انسجام امت اسلامی با جلوههای خاصی روشن گشته است تا آن جا که همۀ ابیات یکی از مهمترین آثار فارسی وی با نام «مثنوی رموز بیخودی» بیانگر وحدت مسلمین میباشد و آنها را بر اساس مبانی اصلی اسلام به وحدت فرا میخواند.
در این نوشتار کوتاه سعی شده است شعرهای فارسی وی که حامل پیام اتحاد اسلامی و وحدت مسلمین است، مرور گردد تا تشنگان وحدت مسلمین از پیام زلال آن سیراب گردند.
ضرورت وحدت
اقبال با الهام از آیات قرآن و سنت نبوی، وحدت مسلمین را امری ضروری و غیر قابل انکار میداند، به نظر وی بنیاد اصلی اسلام نیز بر پایه وحدت گذاشته شده است.
وی با توجه به آیۀ 13 سورۀ حجرات معتقد است: «دعوت اسلام به امت است نه قبیله و گروه. و امت آن گروه انسانی مورد نظر است که اساس و پایۀ اتحاد آنها فقط اشتراک در ایمان و عقیدۀ مشترک باشد. در اسلام تصور اتحاد انسانی بر اساس اشتراک ایمانی آنها است و همانطور که اختلاف نسل و رنگ و زبان را از بین میبرد، آنان را از بند منطقه و وطن نیز آزاد میکند.» (جاوید اقبال، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ج 1، ص 191).
اقبال در کتاب «احیای فکر دینی» که یکی از ارزشمندترین آثار وی است، میگوید:
«تقسیم نوع بشر به نژادها و ملتها و قبیلهها، بنابر گفته قرآن، تنها برای شناختن و شناخته شدن است.» (محمد اقبال، احیای فکر دینی در اسلام، ص109).
وی حدیثی نیز از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقل میکند و از آن برای اتحاد مسلمانان بر پایۀ اسلام استشهاد مینماید و همۀ امتیازهای قومی، بومی و نسلی را رد نموده و معیار یک ملت و امت بودن را تنها مسلمان بودن میداند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «امروز من تمام امتیازهای نژادی، رنگی، برادری را زیر پا میگذارم. شما همۀ مسلمان اید و همین نام برای شما کافی است.»
از نظر وی ضرورت وحدت بین مسلمانان از این جهت نیز اهمیت دارد چون به تنهایی و جدای از ملت نمیتوان به اهداف والا دست یافت و از شر شیاطین جن و انس و قدرتهای استعماری و استکباری در امن ماند و از این رو رابطۀ فرد و قوم را با یکدیگر امری ضروری و جداییناپذیر میداند که تنها به صورت وحدت میتواند تحقق یابد.
تا توانی با جماعت یار باش
رونق هنگامۀ احرار باش
حرز جان کن گفته ای خیرالبشر
هست شیطان از جماعت دورتر
فرد و قوم آیینه یک دیگرن
مسلک و گوهر کهکشان و گوهرند
فرد میگیرد ز ملت احترام
ملت از افراد یابد نظام
فرد تا اندر جماعت گم میشود
قطره وسعت طلب گلزم شود
(کلیات اقبال، ص52؛ با اهتمام، پروین قائمی، تهران، پیمان، 1382)
وی تاکید میکند که یک ملت و قوم باید باید یک اندیشه و وحدت عمل داشته باشد.
قوم را اندیشه باید یکی
در ضمیرش مدعا باید یکی
جذبه باید در سرشت او یکی
هم عیار خوب و زشت او یکی
(همان، ص56)
قلمرو وحدت
باور اقبال این است که اسلام به خاطر دفع امتیازهای نسلی، قومی و نژادی، از مذاهب دیگر موفق تر است. وی میگوید:
«در نظر من اسلام یکی از عوامل پاک کننده امتیازهای دست و پاگیر نسلی و قومی و نژادی میباشد که برای فراتر رفتن بشر از مرزهای جغرافیایی و مراحل اولیه ارتقای انسانی، بهترین وسیله عملی را دارد. بدین جهت، از دیگر مذاهب مانند مسیحیت، بودایی و غیره موفق تر مینماید.» (فیع الدین هاشمی، نامههای اقبال، ص165؛ زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ج 1، ص 411).
و نیز میگوید:
«اسلام وابستگی به سرزمین و کشور خاص ندارد و هدف آن این است که نمونه ای ربای سازمان نهایی بشریت فراهم آورد و این از آن طریق صورت میگیرد که مومنان را که از نژادهای متعارض با یک دیگرند، گرد هم جمع کند و از این مجموعه اتمی، ملت بسازد که افراد آن آگاهی مخصوص به خویش داشته باشند، و این کاری نبوده است که به آسانی صورت پذیر شود. » (احیای فکر دینی در اسلام، 191).
وی معتقد است امت اسلامی نظام، قوانین، سنن و آداب واحدی دارد و به جغرافیای اعتباری که فرنگیها درست کرده اند، محدود نیست. به نظر وی اسلام و امت اسلامی هیچ مرز و بومی ندارد و همه جامعه اسلامی یک امت و مانند یک پیکر واحد است و تنها مرزشان با دیگران عقیده و ایمان آنها است.
ملت از یک رنگ دلهاستی
روشن از یک جلوه این سیناستی
(کلیات اقبال (فارسی) رموز بیخودی، ص63)
قوم را اندیشهها باید یکی
در ضمیرش مدعا باید یکی
اهل حق را حجت و دعوا یکی است
خیمههای ما جدا دلها یکی است
جوهر ما با مقامی بسته نیست
باده تندش به جامی بسته نیست
هندی و چینی سفال جام ماست
رومی و شامی گل اندام ماست
قلب ما از هند و روم و شام نیست
مرز و بوم ما به جز اسلام نیست
(همان، ص76؛ رموز بیخودی، 179)
به نظر اقبال، مسلمان واقعی کسی است که در این عالم خودش را نبازد و از این رو میخواهد که مسلمانان هم درد و هم نوای یک دیگر باشند و بر مرز و بومهای جغرافیای جعلی استعمار خط قرمز بکشند.
مسلم استی دل به اقلیمی مبند
گم مشو اندر جهان چون و چند
مینگنجد مسلم استی مرز و بوم
در دل او یاوه گردد شام و روم
دل به دست آور که در پهنای دل
میشود گم این سرای آب و گل
(رموز بیخودی، 180)
به نظر وی وابستگی به وطن و جغرافیا نادانی است و وطن پرستی هیچ ارزشی ندارد و این حسب و نسب و وطن همانند بدن انسان است که با مرور زمان متلاشی میشود و به خودی خود هیچ ارزش و اعتباری ندارد بلکه ارزش آن با روح است و روح هر ملت و قوم عقیده و ایمان آنها است.
با وطن وابسته تقدیر امم
بر نسب بنیاد تعمیر امم
اصل ملت در وطن دیدن که چه
باد و آب و گل پرستیدن که چه
بر نسب نازان شدن نادانی است
حکم او اندر تن و تن فانی است
(کلیات اقبال با اهتمام، پروین قائمی، ص56)
او هم چنین پای بندی به جغرافیا و حسب و نسب را باعث تفرقه بین مسلمانان میداند.
گر نسب را جزو ملت کرده ای
رخنه در کار اخوت کرده ای
در زمین ما نگیرد ریشه ات
هست نامسلم هنوز اندیشه ات
(همان، ص86)
نیست از روم و عرب پیوند ما
نیست پابند نسب پیوند ما
دل به محبوب حجازی بسته ایم
زین جهت با یک دگر پیوسته ایم
امت او مثل او نور حق است
هستی ما از وجودش مشتق است
(همان، ص89)
بنابراین از نظر اقبال، قلمروی وحدت و انسجام اسلامی بر ایمان و عقیده استوار است نه مرز و بوم جغرافیایی، بلکه میتوان گفت مرز و بوم مسلمانان فطرت الهی است.
محورها و مبانی وحدت مسلمین
دغدغۀ دیرینۀ اقبال این است که محور و معیارهایی را که اسلام از قبل برای وحدت مسلمین بیان کرده ولی در عصر حاضر به انها توجه جدی نمیشود، احیا کند و در مسلمانان این باور را ایجاد کند که این محورهای مشترک بین همه مذاهب اسلامی میتواند وحدت ناگسستنی بین مسلمین و کشورهای اسلامی ایجاد نماید. وی از جمله این محورها را اعتقاد مسلمانان به توحید، نبوت خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله و سلم، قرآن و کعبه میداند. بنابراین در این جا به عمده ترین محورها و ارکان چهارگانه اسلامی وحدت مسلمین اشاره خواهیم کرد، هر چند محورهای دیگری نیز در اشعار وی برای اتحاد اسلامی یافت میشود.
توحید
اقبال شیفته توحید است. به نظر وی، وحدت عمل و اندیشه مسلمانان از توحید سر چشمه میگیرد و همه مسلمانان باید نسبت به یک دیگر عواطف انسانی و مسلمانی خود را بروز دهند. وی معتقد است توحید باور اساسی و مشترک مسلمانان است.
ذرههای از یک نگاهی آفتاب
یک نگه شو تا شود حق بی حجاب
یک نگاهی را به چشم کم مبین
از تجلیهای توحید است این
به نظر وی لازمه توحید، وحدت مسلمانان در گفتار و کردار است؛ یعنی توحید نظری موجب توحید عملی میشود که جز در وحدت مسلمین ظهور کامل نمییابد. بنابراین توحید سرمایه بزرگ و بنیادی امت اسلامی است.
ملت بیضا تن و جان لااله
ساز ما را پرده گردان لااله
لااله سرمایه اسرار ما
رشته اش شیرازه افکار ما
وی بر اساس همین نظریه معتقد است این وحدت افکار و الهامات است که ملتها را زنده نگه میدارد و افکار و اندیشههای الحادی را باعث از بین رفتن وحدت یک ملت و قوم میداند. در شعری به زبان اردو میگوید:
هی زنده فقط وحدت افکار سی ملت وحدت هو فنا جس سی وه الهام بهی الحاد
یعنی یک ملت تنها در سایه وحدت اندیشهها زنده میماند، بنابراین اندیشه ای که باعث از میان رفتن وحدت شود کفر است.
وی معتقد است:
گر نباشد سوز حق در ساز کفر
نیست ممکن این چنین انداز کفر
اقبال تاکید میکند که در سایه توحید، مسلمان از غیر خدا بریده میشود و ملت و امت و اندیشه و افکار و بینش و ظاهر و باطن و همه رنگهای متنوع مسلمانان در رنگ توحید یکی میشود و در نهایت، زبان و قلب و جان آنها به یک چیز تبدیل میگردد.از این رو میتوان گفت این بزرگ ترین محور و مبنای مشترک وحدت مسلمین میباشد.
ملت ما را اساس دیگر است
این اساس اندر دل ما مضمر است
حاضریم و دل به غایب بسته ایم
پس ز بند این و آن وارسته ایم
رشته این قوم مثل انجم است
چون نگه هم از نگاه ما گم است
تیر خویش پیکان و یک کیشیم ما
یک نما، یک بین، یک اندیشم ما
مدعای ما مآل ما یکی است
طرز و انداز خیال ما یکی است
ما ز نعمتهای او اخوان شدیم
یک زبان و یک دل و جان شدیم
(رموز بیخودی، ص84)
به نظر اقبال، التزام عملی به توحید در بین مسلمانان به صورت اتحاد و انسجام یک ملت، دارای آثار و برکاتی است که یکی از مهم ترین آنها این است که آنها را قدرتمند میسازد. به نظر اقبال، مسلمان اگر توحید را درست ادراک نماید میتواند جهان هستی را به کنترل خود درآورد چه رسد به شرق و غرب.
ملتی چون میشود توحید مست
قوت و جبروت میآید به دست
روح ملت از وجود انجمن
روح ملت نیست محتاج بدن
(کلیات اقبال (فارسی)، ص16)
حرفش از لب چون به دل آید همی
زندگی را قوت افزاید همی
(رموز بی خودی، ص83)
قوت ایمان حیات افزایدت
ورد لا خوف علیهم بایدت
(کلیات اقبال با اهتمام پروین قائمی، ص57)
برای افزایش این قدرت بی زوال میگوید:
ای پسر ذوق نگه از من بگیر
سوختن از لااله از من بگیر
(محمد؛ اقبال، رموز بی خودی، ص381)
تا عصای لااله داری به دست
هر طلسم خوف را خواهی شکست
(همان، ص30)
یکی دیگر از آثار اتحاد بر مبنای توحید از بین رفتن همه عقدههای بیرونی و درونی قومیت، نسب، عصبیت و غیره میباشد.
اسود از توحید احمر میشود
خویش فاروق و ابوذر میشود
دل مقام خویشی و بیگانی است
شوق را مستی ز هم پیمانگی است
ملت از یک رنگی دل هاستی
روشن از یک جلوه این سیناستی
(همان، ص56)
پس با توجه به این که توحید، رکن اساسی جهان اسلام استاگر مسلمانان به این رکن اساسی توجه نمایند میتوان جهان را دگرگون و همه کاستیهای مسلمانان را جبران کنند.
نبوت
یکی دیگر از محورهای بنیادی و اساسی وحدت مسلمین وجود با برکت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میباشد. اقبال شیفته پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است. وی معتقد است انحطاط مسلمانان به خاطر عدم تبعیت از سنت و سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم میباشد.
تا شعار مصطفی از دست رفت
قوم را رمز بقا از دست رفت
(اردو، ص269)
باور اقبال این است که عصر حاضر، عصر غلبه استعمار سیاسی است که باعث دوری مسلمانان از آئین و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گشته است، چون ایمان واقعی و سوز و گداز مسلمانان نسبت به سنت نبوی از سینه و دلهایشان بیرون رفته است.
ای تهی از ذوق و شوق و سوز و درد
میشناسی عصر ما با ما چه کرد
عصر ما، ما را ز ما بیگانه کرد
از جمال مصطفی بیانه کرد
سوز او تا از میان سینه رفت
جوهر آئینه از آئینه رفت
(کلیات اقبال با مقدمه سروش، ص398)
وی مسلمانان را بر پایه نبوت آن حضرت به اتحاد دعوت مینماید. به نظر وی حقیقت امت مسلان بعد از توحید، بر پایه اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم استوار است و این حقیقت ناب محمدی است که انسجام و وحدت را بین مسلمین ایجاد مینماید. وی در مثنوی رموز بی خود رسالت را به عنوان رکن دوم امت اسلامی معرفی نموده و میگوید:
حق تعالی پیکر ما آفرید
وز رسالت در تن ما جان دمید
حرف بی صوت اندر این عالم بدیم
وز رسالت مصرع موزون شدیم
از رسالت در جهان تکوین ما
از رسالت دین ما آئین ما
از رسالت صد هزار ما یک است
جزو ما از جزو مالاینفک است
از رسالت هم نوا گشتیم ما
هم نفس، هم مدعا گشتیم ما
آن که شان اوست یهدی من یرید
از رسالت حلقه گرد ما کشید
(کلیات اقبال با اهتمام پروین قائمی، ص 59 و 60)
وی اعتقاد به نبوت را باعث استحکام و استواری بیشتر ملت و امت دانسته و گوهر وحدت مسلمانان را از برکات بزرگ وجود مبارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میداند.
کثرت هم مدعا وحدت شود
پخته چون وحدت شود، ملت شود
زنده هر کثرت ز بند وحدت است
وحدت مسلم از دین فطرت است
دین فطرت از نبی آموختیم
در ره حق شعلهها افروختیم
این گوهر از بحر بی پایان اوست
ما که یک جانیم از احسان اوست
(همان، ص72)
قوم را سرمایه قوت از او
حفظ سر وحدت ملت از او
حق تعالی نقش هر دعوی شکست
تا ابد اسلام را شیرازه بست
دل ز غیر الله مسلمان برکند
نعره لاقوم بعدی میزند
(همان، ص60)
به نظر اقبال عشق نبوی سرمایه اصلی امت مسلمان است که بر پایه آن تعصبات جاهلی و مدرن، از بین رفته و یک امت به وجود میآید. عشق محمدی در میان مسلمانان همانند خونی است که در رگ ملت جاری میباشد. وی با مقایسه بین عشق و نسب نتیجه میگیرد که رشته عشق و محبت از نسب محکم تر و استوارتر است، بنابراین باید عشق محمدی را بر حسب و نسب ترجیح داد و از همه قیدهای زمانی و مکانی گذشت تا آن اتحاد و انسجام اسلامی عالم گیر به وجود بیاید.
دل به محبوب حجازی بسته ایم
زین جهت با یک دگر پیوسته ایم
رشته ما یک تولایش بس است
چشم مارا کیف صهبایش بس است
مستی او ما به خون ما دوید
کهنه را آتش زد و نو آفرید
عشق او سرمایه جمعیت است
همچو خون اندر عروق ملت است
عشق در جان و نسب در پیکر است
رشته عشق از نسب محکم تر است
عشق ورزی از نسب باید گذشت
هم از ایران و عرب باید گذشت
(همان، ص89)
وی میگوید اگر مسلمان با درایت عمیق به این موضوع بنگرد به این نتیجه خواهد رسید که عشق محمدی در قلب انسان شجاعت و طاقت ایجاد مینماید و چه بسا محبت وی بیش از ذات حق تعالی در وجود مسلمان جلوه پیدا میکند.
معنی حرفم کنی تحقیق اگر
بنگری با دیده تصدیق اگر
قوت قلب و جگر گردد نبی
از خدا محبوب تر گردد نبی
قلب مومن را کتابش قوت است
حکمتش حبل الورید ملت است
(همان، ص60)
هم چنین اشاره میکند که امت اسلامی هر چه دارد از وجود مقدس پیامبر اسلام دارد.
زندگی قوم از دم او یافته است
این سحر از آفتابش تافته است
(همان، ص60)
پس خدا بر ما شریعت ختم کرد
بر رسول ما رسالت ختم کرد
رونق از ما محفل ایام را
او رسل ختم و ما اقوام را
(همان، ص60)
پس با توجه به این که وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نقش بسیار مهمی در اتحاد اسلامی دارد و در سایه آن امت اسلامی بر مشکلات خویش فایق خواهد آمد و امت واحد را تشکیل خواهد داد، بر تمامی مسلمانان واجب است به این رکن اصیل و اساسی اتحاد اسلامی توجه نمایند و اتحاد و انسجام قوی و فراموش نشدنی را ایجاد نمایند.
آیین و کتاب مشترک
به نظر اقبال لاهوری برای نظم زندگی فردی و اجتماعی یک ملت، قانون و کتاب آیین ساز نقش اساسی دارد. اگر یک ملت میخواهد بر اصول خویش استوار بماند باید برای بقا و دوام خویش آیین و قانونی داشته باشد ولی نه هر قانونی بلکه قانونی که بر مبنای حق و حقیقت باشد. از آن جا که همه منابع بشری تابع منافع فردی و اجتماعی بشر است از تعارض و تناقض خالی نمیباشد و از این رو قادر به نظم دهی به زندگی فردی و اجتماعی بشر به نحو احسن نمیباشد؛ بنابراین قانون باید بر حق و حقیقت مبتنی باشد تا بین امور فردی و اجتماعی یک ملت به طور کامل نظم و انضباط ایجاد شود و این نظام و قانون هر قدر محکم تر و استوارتر باشد بقا و دوام آن ملت نیز بیش تر خواهد بود.
ملت از آیین حق گیرد نظام
از نظام محکمی خیزد دوام
(رموز بی خودی، ص238)
ولی داشتن یک آیین و قانون محکم شرط لازم است نه شرط کافی. وی معتقد است اگر یک ملت عمل به قانون حق را نادیده بگیرد و به آن توجه نکند همان طور که عناصر خاک در هوا از هم میپاشند، اجزا و افراد آن ملت نیز از هم جدا گردیده و نابود خواهند شد.
ملتی را رفت چون آیین ز دست
مثل خاک اجزای او از هم شکست
(همان، ص217)
با توجه به این مسئله، اقبال به همه امتهای مسلمان گوش زد مینماید که به کتاب و آیین خویش عمل کنند و آن را که محکم ترین آیین و قانون بشریت از طرف حق سبحان میباشد محور همه امور و مسائل نظری و عملی خویش قرار دهند.
وی عقیده خویش را نسبت به حقیقت قرآن این چنین ابراز مینماید:
نقش قرآن تا در این عالم نشست
نقشههای پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آن چه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیز دیگر است
چون به جان رفت و جان دیگر شود
جان چون دیگر شود جهان دیگر شود!
اندر او تدبیرهای غرب و شرق
قدرت اندیشه پیدا کن چو برق!
با مسلمان گفت جان بر کف بنه
هر چه حاجت فزون داری بده
(کلیات اقبال، 317)
ای به تقلیدش اسیر آزاد شو
دامن قرآن بگیر آزاد شو
(همان، 311)
از تلاوت بر تو حق دارد کتاب
و ازو کامی که میخواهی بیاب
(همان، 84)
جز به قرآن ضیغمی روباهی است
فقر قرآن اصل شاهنشاهی است
(همان، 316)
به نظر وی کالبد امت مسلمان به خاطر وجود قرآن و آیین زنده است و حقانیت دین نیز همین است و مسلمانان باید به این حبل الهی متوسل شوند.
هستی مسلم از آیین است و بس
باطن دین نبی این است وبس
برگ گل شد چون ز آیین بسته شد
گل ز آیین بسته شد گل دسته شد
(رموز بی خودی، ص217)
از یک آیینی مسلم زنده است
پیکر ملت ز قرآن زنده است
ما همه خاک و دل آگاه اوست
اعتصامش کن که حبل الله اوست
(کلیات اقبال (فارسی)، ص76. رموز بی خودی، ص238)
اقبال در نهایت میگوید: زندگی به عنوان یک مسلمان واقعی جز با عمل به کتاب الهی و قرآن پاک که آیین محکم و غیر قابل تغییر مسلمانان است، امکان پذیر نمیباشد.
گر تو میخواهی مسلمان زیستن
نیست ممکن جز به قرآن زیستن
(رموز بیخودی، ص218)
کعبه
یکی دیگر از ارکان اتحاد اسلامی که اقبال در مورد آن حساسیت خاصی نشان میدهد، کعبه معظمه میباشد. به نظر وی کعبه میتواند نقش بنیادین در حیات بخشی وحدت مسلمین داشته باشد. وی کعبه را به عنوان نماد اصلی اتحاد مسلمانان معرفی میکند و معتقد است مسلمانان باید روابط و ضوابط خویش را پیرامون مرکزشان استوار کنند و این مرکز (کعبه)باید محور اصلی مسلمانان باشد، نه محور فرعی.
غلام رضا سعیدی درباره اعتقاد اقبال به مرکزیت کعبه مینویسد:
«هر جامعه ای نیازمند مرکزی است که فروغ کلیه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی آن باید از آن جا ساطع گردد. این فعالیتها برای جامعه، خونی را که مایه حیات است، تهیه میکند و مرکز به منزله قلب است و کار قلب را انجام میدهد؛ به این معنا که خون را تصفیه میکند و خون تازه را حتی به جوارح دور میرساند. مادامی که چنین مرکزی وجود داشته باشد و این خون حیات بخش را تهیه کند، تمام بدن بدون وقفه و بی معطلی وظیفه اش را انجام خواهد داد. برای مسلمین این مرکز، مکه (کعبه) است و سایر مراکز فرعی از این نقطه نیرو میگیرند. » (غلام رضا سعیدی، اقبال شناسی)
به نظر اقبال اگر این مرکز نباشد امت نیز مرده است. وی در «جاوید نامه» به همین نکته اشاره مینماید:
مرده از یک نگاهی زنده شو!
بگذر از بی مرکزی پاینده شو!
در مثنوی «رموز بی خودی» نیز چنین میگوید:
هم چنین آیین میلاد امم
زندگی بر مرکزی آید به هم
حلقه را مرکز چو جان در پیکر است
خط او در نقطه او مضمر است
قوم را ربط و نظام از مرکزی
روزگارش را دوام از مرکزی
(رموز بی خودی، 276)
رازدار و راز ما بی الحرام
سوز ما هم ساز ما بیت الحرام
چون نفس در سینه او پروریم
جان شیرین است او ما پیکیریم
تازه رو بستان ما از شبنمش
مزرع ما آبگیر از زمزمش
(همان، 276)
به نظر وی عزت و سربلندی مسلمانان مرهون کعبه است. او معتقد است کعبه باعث جاودانگی مسلمانان گشته و رابطه بزرگی با اسلاف و گذشتگان ایجاد مینماید.
دعوی او را دلیل استیم ما
از براهین خلیل استیم ما
در جهان ما را بلند آوازه کرد
با حدوث ما قدم شیرازه کرد
(همان، 276)
وی میگوید به خاطر کعبه کثرت مسلمانان به وحدت تبدیل گشته و این وحدت باعث استحکام اجتماعی آنها میشود.
ملت بیضا ز طوافش هم نفس
همچو صبح آفتاب اندر قفس
از حساب او یکی بسیاریت
پخته از بند یکی خود درایت
تو ز پیوند حریمی زنده ای
تا طواف او کنی پاینده ای
در جهان جان امم جمعیت است
در نگر سرّ حرم جمعیت است
(همان، 276)
پس کعبه نیز مانند دیگر ارکان امت اسلامی نقش بسیار مهمی در اتحاد امت اسلامی دارد و از این رو بر مسلمانان جهان لازم است ارزش این خانه را درک کنند. هم چنین ضرورت دارد به درک حقیقت حج اکبر توجه نمایند، چون اتحاد اسلامی در آن به صورت عملی بروز میکند.
سخن پایانی
اقبال لاهوری به شدت طرفدار اتحاد اسلامی است. وی همه مسلمانان را همانند یک جسم و یک جان تلقی نموده و عقاید مشترکشان را به عنوان محور و ارکان بنیادین اتحاد اسلامی معرفی مینماید. به نظر وی مرز و بومهای جغرافیایی و اعتقاد به رنگ و نسل و حسب و نسب و قومیت یا ملیت ترفندهای استعماری است که اسلام بر همه آنها خط بطلان کشیده است و تنها معیار واقعی در اسلام همان ایمان مسلمانان است که در این صورت همه مرزها از بین رفته و جز مرز عقیده چیزی باقی نمیماند و از این رو بر پایه ایمان، محورهای مبانی بنیادین را مطرح میکند که میتواند نقش اساسی در اتحاد مسلمانان داشته باشد و یا به عبارتی لازمه این اعتقادات اتحاد است نه چیز دیگر. اساسی ترین این محورها عبارت است از: توحید، نبوت، قرآن و کعبه مکرمه.
در عصر کنونی مسلمانان جهان بیش از همه به تدبر و اندیشه در این محورها نیاز دارند. ما شاهدیم که در عصر کنونی بیش از همه، همین محورها از سوی دشمنان اتحاد مسلمین مورد حمله قرار گرفته است، زیرا آنها میدانند که وحدت مسلمین حول این محورها قدرتی را پدید خواهد آورد که هیچ ابر قدرتی توان مقابله با آن را نخواهد داشت. وقت آن رسیده است که مسلمانان بار دیگر به این اعتقاد اساسی و بنیادین توجه نموده و در سایه آن پرچم اتحاد اسلامی را در سراسر گیتی به اهتزاز درآورند.
منابع و مآخذ
1. اقبال، جاوید، زندگی و افکار علامه اقبال لاهوری، ترجمه: دکتر شهیندخت کامران مقدم صفیاری، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، ج1، 1372.
2. اقبال، محمد، احیای فکر دینی در اسلام، ترجمه: احمد آرام، موسسه فرهنگی منطقه ثی، تهران، 1346.
3. ــــــــــ ، کلیات اقبال (اردو)، ندیم یونس پرنتر، لاهور.
4. ــــــــــ ، کلیات اقبال (فارسی)، با مقدمه احمد سروش، انتشارات سنایی، تهران، 1376.
5. ــــــــــ ، رموز بی خودی، انتشارات کوه نور پریس، دهلی نو، 1997.
6. رفیع الدین، محمد، اندیشههای اسلامی اقبال، ترجمه: سید غلام رضا سعیدی، انتشارات دین و دانش، تهران، 1347.
7. سعیدی، سید غلام رضا، اقبال شناسی: هنر و اندیشه محمد اقبال، انتشارات اقبال، تهران، 1338.
8. کلیات اقبال، با اهتمام پروین قائمی، پیمان، تهران، 1382.
9. هاشمی، رفیع الدین، نامههای اقبال.
بشیر احمد بت