تجربۀ رمان در اروپا با آغاز تفکرات انسانمحورانه همزمان بود و هرچند که رمان «تئوری نجات یک جامعه» بوده، اما در عمل بر پایۀ «اصالت انسان» استوار شد. این مسئله در موج ادبیات صلح که در رمان بیشتر از هر قالب دیگر هنری شکل گرفته، به وضوح دیده میشود. جریان «هنر برای هنر» و تبعات آن حاصل تفکرات ضد ارزشی در رمان و داستان بودهاند. جریانهای جدید این تفکر در زمان ما و در جامعه ما کاملاً علیه «هنر دینی» و «هنر ارزشی» قرار گرفته و مدعی هستند که ساختار و فرم ادبیات و هنر، پذیرای مضامین مذهبی و اعتقادی نیست.
به نظر نگارنده، رمان «وقتی دلی» مثال نقضی برای تمام ادعاهای فوق است و بطلان تمام آنها را ثابت مینماید. این داستان، از نظر محتوایی ویژگیهای کامل یک اثر مذهبی را داراست و از نظر ساختاری نیز یک اثر فاخر و دارای هارمونیهای ادبی بسیار است. دربارۀ محتوای اثر باید به برهۀ تاریخی آن اشاره نمود: زمان ظهور اسلام و پیامآوری محمدبن عبدالهت(ص) از سوی خدا برای بشر. این زمان، نقطۀ عطف تاریخ بشر است و پس از آن خداوند حجت خود را بر انسان تمام میکند. داستان «وقتی دلی» روایتی است که از پیچ و خم تاریخ صدر اسلام میگذرد و در طی این مسیر داستانی جذاب و در عین حال تأثیرگذار خلق مینماید.
از نظر ساختاری به صورت جزئیتر دربارۀ کتاب بحث میکنیم.
1. نثر: برجستهترین نقطهقوت این داستان، زبانِ نثر آن است. نثری که جزالت و استواری بسیار دارد و از منظر قواعد دستور زبان فارسی نیز سیال و سالم است. از طرف دیگر با وجود این نثر قوی، از زبان معاصر نیز دور نیست و روانی آن باعث میشود خواننده در خواندن آن دچار مشکل نشود. این نثر از نظر بلاغت ارزش بسیار بالایی دارد و از عیوب بلاغی به خصوص «ضعفِ تألیف» ـ که در آثار داستانی نویسندگان ارزشی ما به شکل یک معضل اپیدمی در آمده ـ تقریباً خالی است. لغات به صورت مناسب و با دقت گزینش شدهاند و در مجموع این نثر در کنار دیگر قوتهای ساختاری مهمترین امتیاز کتاب محسوب میشود.
2. ساخت روایی: همانطور که با توجه به شهرت نویسندۀ این کتاب انتظار میرود، این کتاب از نظر ساختار، ارزش زیادی دارد. انتخاب یک روایت تاریخی نویسنده را مجبور میکند که برای ایجاد ساخت مناسب در روایت خود، از جابجایی و انبساط و انقباض زمان بهره ببرد. در این کتاب، استفادۀ مناسب از این امور، تعلیق و ضربآهنگ مناسبی در داستان ایجاد نموده است. از دیدگاه ساخت روایی داستان به صورت مفصلی قابل ارزیابی است. شخصیتپردازی خوب باعث میشود شخصیتها شناخته شوند و از هم تمایز یابند. نقش شخصیتها در پیشبرد داستان منطقی و قابل درک است. آغاز داستان از افرادی که بر مزار قهرمان داستان گرد هم میآیند و دربارۀ زندگی او داستان را میشنوند، حکایت میکند که آغاز مناسبی است. گسترش و پایداری روایت ـ خصوصاً بخش مربوط به زندگی مصعببن عمیر ـ به خوبی انجام میپذیرد و سرانجام زندگی عمیر با شهادت او پایان میپذیرد. کرچه حضور رافع و عبدالها در پایان روایت داستان و نحوۀ شکلگیری دو فصل آخر، ضعیف به نظر میرسند و غرض دقیق نویسنده از فضای مشوش پایانی زیاد واضح نیست، از دیدگاه دیگر میتوان آن را جزء الزامات تاریخی داستان دانست.
نکتۀ جالب دیگر دربارۀ فرم این داستان، زاویۀ دید است. تغییر راوی در این داستان مشهود نیست ولی روایت زندگی مصعببن عمیر از زبان چند نفر مختلف روایت میشود. هر فرد بخشی از زندگی او و تاریخ اسلام را نقل میکند؛ اما روایت حاصل پیوسته است و با تغییر راوی، مطلبی مبنی بر آن عنوان نمیشود. از طرف دیگر دامنۀ زاویۀ دید داستان مانند یک دوربین تغییر میکند. لازم به ذکر است که «تصویر» در این داستان اهمیت به سزایی دارد و نثر با وجود تمام قوتی که دارد در خدمت تصویرسازی مناسب به کار گرفته شده است. زاویه دید نیز با تغییرِ دامنه به این امر کمک میکند. به عنوان مثال:
«در مدینه النبی مردانی در نخلستان مشغول کار بودند که صدای اذان بلند شد. در میان آنان حجش و نوفل نیز بودند. حجش به آسمان رو کرد و سپس به نوفل: هنوز خیلی مانده تا نماز ظهر. حتماً اتفاقی افتاده. سپس به جمع رو کرد: به مسجد میرویم» (ص342)
همانطور که دیده میشود ابتدا تصویر کلی از مکان و افراد ارائه میشود، در حالیکه افراد حاضر در این نما، شخصیتهای شناخته شدۀ داستان هستند. ولی داستان نقل نمیکند که «حجش و نوفل همراه مردانی دیگر در نخلستان مشغول کار بودند.» بلکه زمانی که دامنۀ تصویر محدود میشود این افراد معرفی میگردند. این مسئله به شیوههای دیگر در بخشهای دیگر داستان نیز ملاحظه میشود.
3. محتوایی: هرچند از دیدگاه محتوایی، به دلیل ویژگیهای تاریخی روایت، مفاهیم مشخصی در داستان ارائه میشوند، اما بُعدِ جدیدی که در داستان وجود دارد آن را از این جنبه نیز «نو» و «مبتکرانه» نموده است. در این داستان تأکید روایت صرفاً بر قهرمان و جناحِ او نیست. بلکه حالِ مخالفان نیز با جزئیات بیان میشود. این بیانِ احوال مخالفان فضای داستان را مملو از اضداد و متناقضها مینماید و به جذابیتهای روایی آن میافزاید.
حالِ توصیف شده از اشراف و بزرگزادگان مکه در این داستان اینگونه است: انسانهایی در بند غرایز حیوانی و اسیر تفکرات اشتباهِ پیشینیان. حضور ماریه در داستان، بندگی شهوت را در مخالفان اسلام نشان میدهد، و بیاعتناییِ مصعب به او؛ پاکی و انسانیت ایدئولوژی اسلام را به نمایش میگذارد.
در تصویر ارائه شده در این داستان، کفار و ثروتمندان و جنگجویانِ جاهلیت، در بندِ شهوات و اسیر ثروت، به مقابله با پیغمبر برمیخیزند و از ایمان، راستی، سادگی و آزادگی او و تعالیم دین الهی که ایشان ابلاغ مینمایند، به سختی شکست میخورند.
مصعب، قهرمان داستان، بهانهای است برای روایت پیچ و خمهای تاریخِ آغازِ اسلام. زندگی مصعب در نقاط حساسِ تاریخی با روند ظهور و رشد اسلام تقاطع مییابد و این برهههای حساس از نگاه داستان زندگی مصعب به زیبایی تصویر میشوند.
همانطور که در ابتدا نیز گفته شد، این رمان نمونۀ موفقی از هنر مذهبی است. هنری که نسل هنرمندان انقلاب سالهاست در جستجوی اکتشاف آن هستند. این اثر هنری (که به عقیده نگارنده در آینده به عنوان یک شاهکار شناخته خواهد شد) در عین حال که از ساختار و نثر هنرمندانه و متناسب و زیبا برخوردار است و مخاطب اثر را تا پایان غرق در لذت پیش میبرد، از مضمون آسمانی و از روایتی دارای عمیقترین مفهوم انسانیالهی (یعنی بعثت و ابلاغ رسالت خاتم پیغمبران) برخوردار است و به دلیل تجمع این دو ویژگی مثبت به این میزان دارای اهمیت خواهد بود.
علی ششتمدی