شهرستان ادب: داستانی که امروز در کارگاه داستان شهرستان ادب بررسی خواهد شد، داستان کوتاه «مَرد مُرد» نوشته خانم مرضیه صادقی است. مرضیه صادقی دانشجوی رشته ادبیات داستانی، منتقد فیلم و داستان نویس جوان کشورمان است که تاکنون داستان ها و مقالات او در نشریه های تخصصی ادبیات منتشر شده است. همچنین داستان «انقراض» صادقی مورد تقدیر جشنواره داستان نویسی شمسه قرار گرفته است.
وقتی شش سالم بود رفتم مدرسه، اون وقتی هفت سالش بود رفت، قبل ازینکه بمیره.
مامانم نمیخواست من هفت سالگی برم میگفت همهی بچههایی که تو این ماه به دنیا اومدن شش سالگی میرن مدرسه؛ اما من میدونستم فکر می کنه اگه منم هفت سالگی برم مدرسه میمیرم.
روپوش اون سورمه ای بود، کیفش آبی. روپوش من خاکستری بود کیفم آبی. مامانم روز اول مدرسه بوسم کرد، وقتی سمت در میرفتم صدای "فین فین" میداد، دماغشوو بالا میکشید.
بابا بزرگم میگفت شبیه اون نیستی. معلم ورزشم میگفت زانوی راست تو هم انحراف داره. بابا یه روز بردش دکتر، میگفت مرد نباید پاش و کج بذاره. به منم گفت، وقتی تیشرت اونو برداشتم. گفت مرد نباید دستش کج با شه. معلم ورزش گفته بود پامون کجِ.
چهارتا جمعه قبل از مدرسه تیشرت اونو از کمد برداشتم. مامان دستشو برد بالا اما گریه کرد. از اون روز به بعد کلید کمدو تو جعبهی رو میزش گذاشت. میترسید منم با این لباس بمیرم اما من هرروز میپوشمش. از وقتی اومدم خوابگاه مامان دیگه سراغ کمد نمیره.
روپوش اون سورمه ای بود کیفش آبی، روپوش من خاکستری بود کیفم آبی. روز اول مدرسه معلم گفت میز دوم بشین اونم میز دوم میشست قبل از مردنش. دکمه مانتوی معلم اون باز میموند دکمهی مانتوی معلم منم باز میموند.
بغل دستی اون گریه کرده بود، من بغل دستی نداشتم. اون وقتی از مدرسه برگشت، گفت نذارم پسرهمسایه بیاد خونم اون گفت دستش کجِ. دست منم کج بود. من وقتی از مدرسه برگشتم مامانم پرسید چرا کیفمو کثیف کردم.
چهارتا جمعه از مدرسهی اون که گذشت نیومد خونه با سنگ زد به شیشه. چهار تا جمعه قبل از مدرسه من رفتم تو کمد. بابا گفته بود جلو چشم مامان نباشم. تیشرت تو کمد بود. با همون تیشرت سنگ زد به شیشه. گفت ماشین پسر همسایه گوشهی کمد افتاده. گفت مامان نباید ببینه. گفت ماشینو ببرم پایین.
دور یقهاش لکههای قرمز بود. از کمد او مدم بیرون، مامان نباید میدید. با آب پاک نشد با صابون کم رنگ شد. از دست شویی که اومدم بیرون مامان پشت در بود. دستشو برد بالا اما گریه کرد. بابا گفت مرد نباید دستش کج باشه شایدم گفت آدم نباید دستش کج باشه.
روز اول مدرسه پشت سریم یه کاری میکرد که گردنم میخارید. بهش فحش دادم. همون فحشی که اون فقط به پسر همسایه میداد.
اون روزم وقتی ماشینو بردم تو کوچه همین فحشو داد. پشت سریم زد تو سرم. باز همون فحشو دادم. اون فقط یک بار فحش داده بود. معلم اومد کنار میزم گفت بگو ببخشید. اون به پسر همسایه نگفته بود ببخشید. حرف نزدم. معلمم فکر میکرد اگه نگم ببخشید مثل اون میمیرم. به پسر همسایه گفت ماشینت ازین به بعد مال منِ.
معلم گفت برید تو راهرو هر وقت آشتی کردید برگردید. معلم میدونست اگه آشتی نکنیم من میمیرم.
اونم چون آشتی نکرد مرد. گفته بود رو دیوار دست شویی اولین کلمه ایو که یاد گرفت مینویسه. پسرهمسایه بهش گفت تو هنوز سواد نداری میخوای ماشین منو بدزدی. اونم گفته بود تو دستت کج. رفتم تو دست شویی سقفش کوتاه بود اول فکر کردم اگه خم بشمم توش جا نمی شم. همون جوری که پسرهمسایه خم شد تا سنگ برداره. پشت سریم هلم داد تو دست شویی. ترسیدم اما اون نترسیده بود. گفتم کیفمو کثیف کردی اما اون گفت سنگو بنداز بیا مردونه دعوا کنیم. کیفمو انداختم اومدم بیرون. پسرهمسایهام سنگو انداخته بود. اول من زدم، اون روز اول پسر همسایه زده بود، من زدم تو سینهی پشت سریم و اون زده بود تو صورت برادرم، لبش خون اومده بود. زد تو سینهی پسر همسایه. رفت عقب. اومد جلو و زد تو صورتم. لبم خون نیومد. هیچ کس نبود جدامون کنه اما اون روز من بودم، رفتم بینشون. پسر همسایه زد تو صورتم. رومو کردم طرف اون گفتم بسه وگرنه به مامان میگم ماشینو برداشته. هلم داد خوردم به دیوار دست شویی. گفت برو کنار هنوز بچه ای. هلش دادم محکم نبود، لب جوب بود. هلش دادم افتاد.
قطرههای سرخ که چکید رو تیشرتش پسر همسایه ماشینشو برداشت و رفت. جیغ زد عین دختر خالهام گفت میخواستی منم مثل برادرت بشم. رفت پیش معلم. از شبش اون مرد. بابام گفت تو امشب باید مرد شی.
به معلم گفتم مَردم. قبول کرد و گفت برم خونه. وقتی رسیدم خونه مامانم پرسید چرا کیفمو کثیف کردم. کیفو گرفت و برد پاکش کنه.
چهار تا جمعه بعد مامان گفت باید بریم خوابگاه. گفت اونم هست. قول داد از خواب بیدار شدم رسیدیم. گفت وقتی خوابیدم میبرتم تو ماشین. خودشم کنارم خوابید. اون اینجاست اما مامان نیست. اون می گه هیچ وقت نمیبینمش. اما من میدونم میبینمش. آدمها وقتی به یه مَرد قول می دن زیرش نمیزنن.