سوال: روش و شیوه هایی که بعد از تسلط بر تکنیک برای یافتن سوژه به کار می برید چیست؟ چگونه سوژههای نوشتن را می یابید یا انتخاب می کنید؟ (با توجه به مقتضیات جامعه، حس درونی، از لا به لای فیلم ها و کتاب ها یا هر چیز دیگر)
محمد حسن شهسواری
جواب: دو نکته را من برای خودم در نظر می گیرم یکی سفارش بیرونی است و یکی هم حس درونی و احوال خودم. گاهی هم ممکن است این دو مقوله هم پوشانی داشته باشند. من دو عنوان از کتاب هایم را همین گونه و به نوعی سفارشی نوشته ام اولی مربوط است به زمانی که فیلم اخراجی ها را تماشا کردم و وقتی دیدم که تصویری که در این فیلم از رزمندگان به نمایش می گذارد چهره ی افرادی بیسواد و لات و الوات است و چون خودم این حوزه را درک کرده ام باعث نوشته شدن داستان بلندی شد به نام «شهر بانو» که داستان آدم ها و شخصیت های آن عکس آدمهای داستان فیلم اخراجی ها بودند البته آن بیننده میلیونی دارد و داستان من خوانده ای در حد صد یا دویست نفر و یااین که مدت ها در فکر بودم که برای بچه مسلمان ها کتاب داستان مناسبی در زمینه تاریخ اسلام نیست و زمانی که مؤسسه شهرستان ادب از این کار استقبال کرد این رمان با نام "وقتی دلی" تولید شد و می توانم بگویم که این دو اثر را به طور ویژه از بیرون سفارش گرفته ام اما در بعضی از کارها نیز حال و هوای خودم را در نظر می گیرم و طبق عادت و روحیه ای که دارم می دانم وقتی یک داستان فرمالیستی می نویسم حتماً باید بعدش یک کار کلاسیک و خطی بنویسم و یا برعکس و به صورت کلی برای جذب سوژه در واقع فرم اثر را از درون خودم می گیرم و محتوایش را هم از بیرون جذب می کنم.
حمیدرضا شاه آبادی
جواب: مجموعه ای از عوامل می تواند در یافتن یک سوژه برای نوشتن مورد استفاده قرار گیرند، بعضی از مسائل از گذشته در ذهن نویسنده دغدغه هستند و دلیل اهمیت داشتن آنها و دغدغه بودنشان این است که نویسنده از نزدیک با آنها روبرو بوده است و به عنوان یک مسأله شخصی یا اجتماعی با آنها مواجه بوده است و ممکن است سالهای سال گوشه ای از ذهن نویسنده باشند و با بهانه ای بیرونی و در یک دوره ای تبدیل شوند به موضوعی که برای نویسنده قابلیت نوشتن دارد و نویسنده حس می کند که حالا دیگر می تواند در مورد آن چیزهایی که سالها در ذهن داشته بنویسد و این دغدغه های نهفته ذهنی ممکن است با دیدن یک فیلم، خواند یک شعر یا داستان زنده شوند و حالت بیرونی پیدا کنند و قابلیت استفاده برای نویسنده پیدا می کنند. در واقع نویسنده در جریان موضوعات محتلفی قرار می گیرد که باید توانایی درک آنها را داشته باشد یعنی بتواند سیگنال هایی که از اطراف خود دریافت می کنند را تبدیل کند به موضوعی برای نوشتن.
علی اصغرعزتی پاک
جواب: به هر حال اگر ادبیات را نغمه روح آدمی بدانیم، خب روح من در طی این سالهای زندگی با مسائلی درگیر بوده بعضی از این مسائل گذرا بوده و بعضی دیگر تأثیر عمیق تری بر روح و روان من گذاشته و فکر می کنم من دریافت هایی را از روحم دارم و به رشته تحریر در می آورم و آن مسائلی که بر من تأثیر گذار بوده به هیچ چیز محدود نمی شود و شامل همه تجربیات اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و شخصی من می شود مرا به سمت انتخاب و نوشتن سوق می دهد و گاهی این پیغام روح همراه با مرور یک خاطره است که گویا به من می گوید می توانم برای ابلاغ یک حرف یا درد از آن استفاده کنم و گاهی هم قالبی وجود ندارد و فقط یک درد یا حرف یا پیام در میان است و اینجا دیگر کار نویسنده به جستجو بر می گردد و من بر می گردم اقدام به بررسی در منابع مطالعاتی، تاریخ، اجتماع و دیگر عواملی می کنم که من را کمک کنند در پیدا کردن یک صورت و شکل برای به تصویر کشیدن حرف و پیام و معنای ذهنی ام. چون تا قبل از این من فقط مضمون را داشته ام و اینجا باید سعی کنم قصه ای هم برای گفتن بیابم و اگر این حرف ها و پیام ها با من و زندگی شخصی ام فاصله داشته باشد هر چیزی می تواند به من کمک کند تا آن شکل مورد نظر را پیدا کنم. تاریخ، ادبیات و تجربیات انسانهای دیگر همه و همه می تواند من را یاری دهد اما با همه این اوصاف نوشتن حول شخصیت نویسنده می گردد و اینجاست که در بیشتر اوقات آثاری که به سفارش مشخص، نهاد یا ارگانی نوشته می شود معمولاً نتیجه راضی کننده ای نخواهد داشت چون با درون نویسنده و منبع الهام او ارتباط نداشته است و چیزی است که از بیرون به او تحمیل می شود و من فکر می کنم که نویسنده آثار ماندگارش را معمولاً از درون خودش الهام می گیرد و من هم معمولاً از نتیجه خلق آثاری که در منشاء و مبداء درونی برایم داشته اند راضی بوده ام و تقریباً تا اینجا اکثر آثاری را که نوشته ام به همین شیوه و صورت بوده است.
جواد افهمی
جنگ به معنای عامش در حال حاضر بیشتر از هر سوژه¬ای من حقیر را جذب خود می کند. خود جنگ، حواشی جنگ، تبعات اجتماعی جنگ، جامعه در حال جنگ و جامعه پس از جنگ. تمام تلاشم را می کنم که رمان یا داستان کوتاهی که در مورد جنگ می نویسم رنگ و بوی سیاسی به خود نگیرد. اما گریزی نیست. نمی شود که از جنگ نوشت و سیاست را دخالت نداد. این از خصوصیات جنگ است. جنگ و سیاست علیرغم قرار مداری که ما داشتیم دو شق جدانشدنی از هم هستند. البته خیلی هم بد نیست. سیاست شاید جنگ را و دفاع جانانة ملت دلیرمان را توانست تحت تأثیر خود از مسیر متعالیش خارج سازد. اما آبشخور محشری برای خلق داستان های خوب و جاندار از نوع عامش شد. درست از لحظه ای که سیاست مهار جنگ را در دست گرفت زمینه برای خلق داستان های عمیق و همه جانبه در این زمینه هم شکل گرفت.
نگاه به واقعیت های بیرونی هم گاهی حقیر را به سمت نوشتن داستان سوق می دهد. یک اتفاق ساده اما عمیق در سطح شهر، در خیابان های شلوغ، در پیاده روها یا در هر جای دیگری که زندگی در آن جریان دارد و نبض زندگی کمی تندتر از دیگر جاها در آن جا می زند. رجوع به گذشته هم جایگاه اساسی در بسته شدن نطفة داستانی در ذهن من دارد. سفرهایی که در گذشته انجام داده ام. حضور در مکان های خاص مثل جبهه جنگ، تظاهرات انقلاب و شبیه این ها آن قدر سوژه برای تبدیل شدن به داستان کوتاه و رمان در من ذخیره کرده که گاه هراس دارم زمان و عمر به این حقیر اجازه ندهد تمامی این سوژه ها را تبدیل به داستان کنم. نیازهای جامعه هم تا زمانی که تبدیل به یک رسالت و ایدئولوژی نشده محرک خوبی برای تبدیل شدن به سوژة داستانی است. در کل سوژه هایی که قرار است تبدیل به داستان شود بسیار دغدغه آورتر و هولناک تر از سوژه هایی است که در مشاغل دیگر قرار است به یک اثر تبدیل شوند. خطر آفریده شدن یک اثر داستانی که در نهایت باعث انحراف افکار عمومی و تخریب ذهن و روح خواننده شود بسیار بسیار مهیب تر و ترساننده تر از سازه ای است که به طور مثال یک مهندس طراح به اشتباه آن را طراحی نموده است. گام برداشتن در فضای ایدئولوژیک ادبیات ایران در حالی که بایدها و نبایدهای متون روایی را قرار است که فقه و اصول فقهی تعیین نماید بسیار خطرناک و نگران کننده است. یافتن سوژه هم با این تعاریف در همین راستا قرار می گیرد. شاید سوژه ای که یک نویسندة غیر ایرانی را دچار ذوق زدگی و شوق نماید یک نویسنده ایرانی را دچار نگرانی می نماید و خیلی اوقات باعث می شود از خیر خیلی از این سوژه های ناب بگذرد و عطایش را به لقایش ببخشد. به طور مثال برای نویسنده ای که در ژانر پلیسی جنایی قلم می زند و اتفاقا هیچ علاقه ای هم به سیاست و کارهای سیاسی ندارد چه سوژه ای ناب تر و بهتر از قتل های زنجیره ای؟! کشته شدن تعداد زیادی از نویسندگان و اهل قلم به دست تیمی اطلاعاتی عملیاتی به رهبری شخصی کارآزموده و خبره به نام سعید امامی. اما به من حقیر بگویید با کدام حماقت می توان به سراغ همچین سوژه ای رفت؟ دیوانگی را تا کدام سرحد می توان رساند و قید آزادی و بی دغدغه ای را تا کجا می توان زد؟
یوسف قوجق:
روش خاصی در این زمینه ندارم، اما غالباً اینگونه است که با دیدن چیزی، شنیدن صحبتی و یا مطالعه کتابی و تأمل در خصوص موضوعی، جرقة اولیه ایدة داستان در ذهنم زده میشود. برای اینکه ملموستر منظورم را بیان کنم، تصور کنید این ایده اولیه در ذهنم شبیه به منظرهای است که در مهی غلیظ فرو رفته و از پشت این ابر و یا مه، آنچه که معلوم است، این که چیزی قرار دارد که نیمه مرئی و یا نامرئی است. این ایدة مبهم که پشت مه قرار دارد، مدام در ذهنم هست و من در هر فرصتی با این ایده کلنجار میروم و در بارهاش فکر میکنم که چگونه میتوانم همان را در قالب داستان بیان کنم. با پیدا شدن برخی حوادث داستانی و برخی شخصیتها در ذهنم، این ایده نیز به همان نسبت به مرور از پشت مه بیرون میآید و شکل پیدا میکند. در ادامه، به خط اصلی داستان، آغاز و پایان، حوادث فرعی که به خط اصلی و ایدة اولیه داستان کمک میکند، فضای داستان، شخصیتها و... فکر میکنم و به مرور، کل ماجرا در ذهنم شکل و شمایلی پیدا میکند. پس از آن، اگر موضوع رُمانم پیچیده و ماجراهای مفصل و شخصیتهای زیادی داشته باشد، نقشة کلی را روی کاغذ مینویسم. پیش از آغاز به نوشتن، در مورد شیوه روایت و زاویه نگاه راوی فکر میکنم تا بهترین شیوه برای انتقال آنچه که در ذهن دارم، پیدا نمایم. شاید این موضوع سختترین مرحله از کارم باشد. چون به نظرم، حرف خوب را باید با قالب و شیوه بیانی خوبی مطرح نمود. اگر شیوه بیان مناسب نباشد، حرف، هر چقدر هم خوب و زیبا باشد، چنگی به دل مخاطب نمیزند. و... به این ترتیب، شروع به نوشتن میکنم. هنگام نوشتن، به نثر و حتی معانی زیرپوستی، فضاها و کنشهای نمادین شخصیتها و اصولاً همه موضوعاتی که بتواند به پیشبرد منطقی و ارایة زیبای ایده اولیه کمک کند، فکر میکنم.
روح الله مهدی پور عمرانی:
بطورقطع ویقین نمی توانم یکی از راه های سوژه یابی راعمده کنم . اما آنچه بیشترازهمه وتا کنون برای من کارسازبوده ، واقعیت های بیرونی است که بطورمستقیم روی ذهنم تاثیرگذاشته ومرا به نوشتن ترغیب کرده است . ولی این یک حکم کلی وحتمی نیست . چراکه ممکن است این وضعیت برای همه ی داستان ها ساری و صادق باشد. یعنی بدرستی نمی توان جنبه های کوششی و جوششی بودن سوژه ها را با خط کش ازهم جداکرد . هرکدام دروضعیت ها وشرایطی کاربرد دارند . هنوز داستان هایی را که نوشته ام ازاین منظر بررسی نکرده ام تا ببینم چه در صدی ازسوژه ها ، حاصل تخیل وتلاش ذهنم بوده اند وچند درصد انعکاس دیده هایم بوده اند.
گفتگوها از سیدحسین موسوینیا