موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
چرا ویکتوریا دانشور به نکوداشت خواهرش نیامد؟

روایتی تازه از مرگ سیمین دانشور

20 اسفند 1392 06:13 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.75 با 4 رای
روایتی تازه از مرگ سیمین دانشور

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ و ادب: خانه سیمین و جلال دو سال پس از درگذشت دانشور عصر روز گذشته، یکشنبه 18 اسفند میزبان محفلی کوچک و خودمانی برای گرامی‌داشت سالگرد درگذشت بانوی اول ادبیات داستانی ایران بود؛ محفلی که شاید به اندازه مراسم بزرگداشت سیمین دانشور در خانه هنرمندان ایران با زرق و برق همراه نبود. اما شامل نکات ظریفی در مورد زندگی این بانوی دانشور از زبان ویکتویا دانشور، برخی از دانشجویان دانشور در دانشگاه تهران، سید مهدی طالقانی فرزند آیت‌الله طالقانی و....بود.

در ابتدای این نشست ویکتوریا دانشور برای حاضران، روایت درگذشت خواهرش را این‌گونه بیان کرد: خواهرم همیشه می‌گفتند مراسم رفتن من را ساده برگزار کنید؛ به تشریفات علاقه‌ای ندارم و مراسم امروز ما هم به همین خاطر و به شکل فعلی برگزار می‌شود.

وی ادامه داد: صبح روز هجده اسفند به دیدار خواهرم آمدم. ساعت هشت صبح بود. گفت که می‌خواهم بخوابم. مزاحمش نشدم و به خانه برگشتم اما از همسایه خواستم که به او سر بزند. ساعت 10 تلفن زدم و همسایه گفت که آب‌میوه‌اش را خورده و دوباره خوابیده. ظهر زنگ زدم که گفتند ناهار را خورده و باز هم خوابیده. نزدیک ساعت چهار عصر بود که پرستارش به من زنگ زد که خودت را برسان. همسایه روایت می‌کند که در لحظات آخر آب زم‌زمی که با خود از مکه آورده بوده را با تربت به او خورانده است. وقتی رسیدم کار تمام شده بود. من هم به آقای حمیدی در ارشاد زنگ زدم و ماجرای فوت خواهرم را گفتم و ایشان هم به وزیر ارشاد گفتند و او هم سفرش را به خاطر خواهرم لغو کرد و برای عرض تسلیت آمد. پیکر خواهرم را به سردخانه بردیم و سه روز بعدش دفن کردیم.

مهدی حسینی که خود را نقاش و استاد دانشگاه معرفی کرد، دومین میهمان این مراسم بود که در سخنان خود ترجیح داد به بیان نقدهای دانشور به آثار نقاشی دوران خودش اشاره کند. از جمله نقد بلندی که وی به حسین بهزاد نوشت و وجه درونی او را به نمایش کشید یا نقد بلندی که دانشور به نمایشگاه آثار نقاشی سهراب سپهری نوشت یا نقدهایش به حسین زنده‌رودی و آثارش.

حسینی همچنین خاطره‌ای از دیدار دانشور و هانیبال الخاص روایت کرد که در آن الخاص متنی را که به قصد داستان نوشته بود به دانشور ارائه کرده و این جواب را می‌شنود که :«هانیبال!  این که نوشتی تصویر است و بهتر است کار نقاشی ات را بکنی.»

زهره نامدار از شاگردان دانشور در دهه 50 در دانشگاه تهران است که به گفته خودش در سال 44 با وی درس تاریخ هنر را گذرانده است. او در این مراسم ترجیح داد درباره استادش اینگونه سخن بگوید: از او هنر زندگی کردن را آموختم. ایشان به من نشان داد که چطور باید زندگی کنم. اگر معلم شدم از زیر سایه او بود و اگر درس می‌دهم ناشی از صداقتی است که او به من آموخت. آشنایی با او برایم یکی از بزرگترین سعادت‌های زندگی‌ بود. مهمترین درسی که به من داد این بود که مسائل مهم زندگی‌ من کلیات آن است و نباید اجازه دهم جزئیات، این کلیات را تحت تاثیر قرار دهد. سیمین تنها معلمی بود که تا 45 سال بعد هم از وضعیت دانشجویش سراغ می‌گرفت.

محمد متوسلانی بازیگر شناخته شده سینما و تلویزیون در سال‌های قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز میهمان دیگر این مراسم بود که در سخنان کوتاهش درباره دانشور اظهار کرد: سخن مرحوم دانشور همواره به دل می‌نشست. او هیچ تکبری در کلام و رفتار نداشت و در عین حال جایگاه خودش را همواره نسبت به او حفظ می‌کرد. عاشقانه کار کرد و با وجود بودن کنار جلال همواره استقلال خودش را حفظ کرد.

محمد رضا کائینی پژوهشگر دیگری بود که در این مراسم به اظهار نظر در مورد دانشور پرداخت و گفت: آخرین قرار دیدار و گفتگویم با سیمین در مورد جلال را یادم هست. در خاطرم مانده که جرات نداشتم از او درباره جلال چیزی بگویم و ایشان ناخودآگاه خودش شروع به صحبت کرد و متفاوت‌تر از همه گفتگوهایش درباره جلال صحبت کرد. به نظرم در مورد کارنامه او به باور نرم‌تری رسیده بود و متاثر از مراکز روشنفکری نشده بود که حتی می‌خواستند همسری او با جلال را منکر شوند. به نظرم این نماد یک دگردیسی و بازگشت در ایشان بود.

بعد از ذکر چند خاطره توسط سید مهدی طالقانی، نوبت سخنرانی به محمد حسن دانایی رسید که به بهانه رونمایی از کتاب تازه‌اش با عنوان «دوبرادر» که شامل خاطرات او از جلال و شمس ‌آل احمد و سیمین دانشور در این نشست حاضر شده بود.

دانایی سخنان خود را اینگونه آغاز کرد: افراط و تفریط مانند دو تیغه یک قیچی  هستند که ظاهرا در خلاف جهت حرکت می‌کنند اما هر دو جزئی از یک ابزارند و کارشان مثله کردن حقیقت است.

وی ادامه داد: مدت‌ها بود که حس می‌کردم برای جلال و سیمین و شمس  این اتفاق در حال رخ دادن است و حقایق زیادی در مورد زندگی‌شان زیر و رو شده و بد عنوان شده است. تا سیمین و شمس زنده بودند حسم این بود که نیازی به وکیل ندارند و خودشان باید وصی آل‌احمد باشند. اما بعد از فوت آنها متوجه شدم که تکلیفی دارم و سعی کردم در قالب این خاطرات هر تصویر غیر واقعی که از این سه نفر وجود داشت را رفع کنم.

دانایی تاکید کرد که این خاطرات تنها نمایشگر واقعایت و حقایقی از زندگی این دو است و کمتر اظهار نظرهای شخصی من را در خود دارد.

در پایان این مراسم و پس از رونمایی از کتاب خاطرات محمد حسن دانایی با عنوان «دوبرادر» که توسط محمد رضا کائینی گردآوری و از سوی نشر اطلاعات منتشر شده است، ویکتوریا دانشور و همسرش پرویز فرجام در پاسخ به مهر درباره علت حاضر نشدن در مراسم بزرگداشت سیمین دانشور در خانه هنرمندان اظهار داشتند:

آقایی به نام شیشه‌گران به ما زنگ زد و دعوت کرد. خدمتشان گفتم که ما سالگرد سیمین را در منزل برگزار می‌کنیم و شما هم تشریف بیاورید. اما اصرار داشتند که ما در مراسم آنها در خانه هنرمندان برویم که مورد خواست ما نبود. البته با کسی دعوا و نزاعی نداریم. اما ترجیح دادیم ما مراسم خودمان را بگیریم و بقیه هم مراسم خودشان را داشته باشند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • روایتی تازه از مرگ سیمین دانشور
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.