موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
ده رباعی از حکیم خیام نیشابوری

یک چند به استادی خود شاد شدیم

29 اردیبهشت 1393 02:40 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 13 رای
یک چند به استادی خود شاد شدیم
شهرستان ادب: تصور اینکه یکی از بزرگ‏‎ترین ریاضی‏‎دانان و منجمان جهانِ دانش یک شاعر باشد، برای خیلی‏‎ها، مخصوصا برای کسانی که شاعران را افرادی بی نظم، بی فکر و بی همت می پندارند باید جالب باشد. تصور اینکه آن خیام نیشابوری که قضیه‎‏ی دو جمله‏‎ای نیوتن را ششصد سال پیش از نیوتن حل کرده است، خود یک شاعر است، تصور شگفتی است.

جایگاهِ علمی خیام در روزگاران گذشته به حدی بوده است که نویسنده معاصر او «نظامی عروضی» در کتاب ارزشمند چهارمقاله‏‎ی خود از خیام به عنوان یکی از منجمان بزرگ نام می‎برد. یک منجم، نه یک شاعر. حال آنکه امروز در میان اهالی ادبیات خیام از برترین سرایندگان تاریخ ادبیات فارسی و حتی شاید برترین رباعی‎سرای این حوزه تمدنی شناخته می‏‎شود. جالب اینجاست که این شهرتِ ادبی محدود به ایران نمی‎شود و رباعی‎های خیام توانسته اند به جز مشرق زمین، مرزهای مغرب زمین را نیز درنوردند. این محبوبیت تا آنجا پیش رفته که پیش از ایرانی‏‎ها، آمریکایی‏‎ها تاکنون دو فیلم سینمایی با موضوع زندگی خیام ساخته‎‏اند! صدآفرین به غیرت و تعصب کارگردان‏‎های ایرانی بر شاعران و مفاخرشان!

ده رباعی از مجموعه رباعی‏‎های حکیمانه‏‎ی این شاعر بزرگ  ایرانی را برای بازخوانی برگزیدیم:


این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست
این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز بکاری بوده است
هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم‌نگاری بوده است

چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غٌرّه آید از غره به سلخ

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

آنها که کهن شدند و اینها که نواند
هر کس بمراد خویش یک تک بدوند
این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد
مامور کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد

ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین
شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور ببین

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش؟

یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یک چند به استادی خود شاد شدیم
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.