شهرستان ادب: طبق معمول هر چهارشنبه، این هفته هم حلقهی شعر آفتابگردانهای موسسهی شهرستان ادب در تاریخ 7 خرداد 1393 با حضور علاقهمندان و شاعران گرامی برگزار شد.
این جلسه که قرار بود ساعت 18 آغاز شود، با تاخیری 20دقیقهای در ساعت 18:20 با سخنان سیدوحید سمنانی، شاعر، پژوهشگر و منتقد ادبی آغاز به کار کرد. سمنانی ضمن سلام و خوشآمد به حاضران به تبریک عید مبعث و اعیاد شعبانیه پرداخت. پس از مقدمهچینی سمنانی، نوبت به شعرخوانیها رسید. طبق عادت مالوف و به رسم احترام به پیشکسوتان، این هفته نیز، شروعکنندهی شعرخوانیها، شاعر پیشکسوت، آقای فریدون شمس بود. آقای شمس غزلی با این مطلع خواند:
زخم سکوتم یادی از یک قرن فریاد است
خاکستر آواز من بازیچهی باد است...
دربارهی این غزل، سیدوحید سمنانی ضمن تشکر از فریدون شمس که با جدیت پیگیر شعر و حلقهی آفتابگردانهاست گفت: « واژهی "است" یک ردیف بسیار خوشدست بین شعراست و انتظار میرود با این ردیف ساده، در هر بیت یک اتفاق بیفتند و مخاطب را سر ذوق بیاورد.» این کارشناس دفتر شعر موسسهی شهرستان ادب در پاسخ به دیدگاهی که کاربرد واژههای قدیمی را در شعر محدود میکند اضافه کرد: «اگر خود را محدود کنیم که قدما در جغرافیای بعضی کلمات زیستهاند و بعضی صحبتها را کردهاند، پس ما از آن کلمات و صحبتها استفاده نکنیم دچار نوعی خودسانسوری شدهایم. مثلا واژهی "مجنون" یا "لیلا". شاعر امروز باید سعی کند علاوه بر استفادههای قدیمی، چیزی به این واژهها بیفزاید و کشفی در آنها صورت دهد.»
علی چاوشی، کارشناس دفتر روابط عمومی شهرستان ادب هم ضمن تشکر از آقای شمس بابت پیگیری جلسات گفت: «نو بودن زبان آقای شمس، علیرغم سن و سالشان نکتهی خیلی مهمی است. ایشان حتی واژههای امروزی را هم بدون هیچ ترسی وارد شعرشان میکنند. از طرف دیگر هم، نقدشنوی ایشان میتواند بسیار برای ما آموزنده باشد. آقای شمس علیرغم کتابهای چاپ شده و تجربه و سن بالا، در جمع ما جوانها مینشینند و به صحبتها و نقدهای ما با بزرگواری توجه میکنند»
شاعر بعدی، آقای نوروزی بود که از راه دور برای حضور در جلسه آمدهبود و شعری کوتاه با مضامین عرفانی و تعلیمی خواند. این شعر کوتاه نیز موردتوجه حضار قرار گرفت.
اما علیرضا رافتی، شاعر جوان و از پایههای ثابت آفتابگردانها این هفته هم با دستی پر به حلقه آمدهبود و غزلی با مطلع زیر خواند:
لبم سرگرم ابیات است و چشمم محو چشمانت
که مضمون غزلهایم، همین حال پریشانت...
رافتی در این غزل سعی کردهبود فضای آیینی نویی را تجربه کند که در بعضی ابیات موفق شدهبود. یکی از بحثهایی که با خوانش این شعر در حلقه درگرفت، بحث دربارهی کاربرد حروف ربط و کلمات اضافه در شعر بود.
رضا زنگنه، شاعر و پژوهشگر، معتقد بود 90درصد کاربرد حروف ربط در ابتدای مصرعها در شعر امروز صرفا بهخاطر پرکردن وزن است و کار دیگری در شعر نمیکند. اما از طرفی، سیدوحید سمنانی اعتقاد داشت نمیتوان گفت نفس آوردن این حروف ربط در آغاز مصرعها خوب یا بد است، بلکه باید به جا افتادن یا نیفتادن آنها در ساختار شعر توجه کرد.
علی داودی، شاعر و گرافیست و از اساتید شهرستان ادب، دیگر شاعری بود که دربارهی رافتی سخن گفت و جسارت او را ستود: «هرچه سن شعر آدم بیشتر میشود کمتر جسارت میکند. در جوانترها جسارت بیشتر است. برای مثال جوانها تخیل بسیار پیچیدهتر و بیشتری نسبت به میانسالها دارند. این یک حسن و یک فرصت است که در شعر جوانها باید قدر دانستهشود وگرنه از دست میرود.»
سیدوحید سمنانی نیز ضمن تایید سخنان داودی افزود: «اینکه شاعر برای هر ترکیبی که در شعر خودش آورده، استدلالی دارد نشان از تفکر او دربارهی شعرش هنگام سرایش دارد که بسیار ارزشمند است؛ هرچند شاعر نتواند بعضی مفاهیم در ذهن خودش را به من مخاطب برساند.»
شاعر جوان بعدی که با صدایی گرم شعر خود را خواند، فرزاد استکی بود که غزلی با این آغاز در حال و هوای خیابان و شهر خواند:
کنارت راهبندان فرق دارد
خیابان تا چه میزان فرق دارد...
بعضی از ابیات این غزل بلند، تشویق حضار را برانگیخت. سیدعلی لواسانی، شاعر مجموعهی تازه منتشرشدهی صبح زود گفت: «این شعرخوانی، نمونهی خوب شعر خواندن بود. خوب شعر خواندن به فهم شعر بسیار کمک میکند.» امیر سهرابی، دیگر شاعر حاضر در جلسه دربارهی این غزل گفت: «برخی ردیفها سرودن شعر را روشمند و ریاضیوار میکند و از آن طرف مخاطب هم میتواند مضمونها را حدس بزند. این البته میتواند عیب شعر بشود، اما اگر خوب بنشیند و ردیف معناهای متفاوتی به خود بگیرد میتواند به شعر کمک کند.»
علی داودی هم با اشاره به وزن این غزل گفت: «با توجه به سرودهشدن این شعر در وزن دوبیتی، شعر در هر بیتی که به ما ضربهی خوبی میزند، در ذهن ما دوبیتی را متبادر میکند. وزن دوبیتی به خاطر کوتاه بودن و دلی بودن، ماهیت متفاوتی با دیگر اوزان دارد.» سمنانی نیز با تایید سخنان داودی افزود: «به خاطر شرطی شدن ذهن ما در این وزن، ما در هر بیت منتظر ضربه بودیم و اگر اتفاق نمیافتاد جا میخوردیم. در تاریخ شعر فارسی هم ما با وزن رباعی و دوبیتی، غزل و مثنوی آنچنان شاخصی نداریم.»
اما اتفاق این جلسه از حلقهی آفتابگردانها، معرفی یک شاعر مستعد جوان بود. علی داودی، در این باره گفت: «چندی پیش مجموعهای به دستم رسید که بسیار مرا جذب کرد و من امروز موفق شدم شاعر آن شعرها را به حلقه دعوت کنم و امیدوارم این حضور مستمر باشد.» داوودی با معرفی سعید پورطهماسبی، از او خواست جمع را به غزلی مهمان کند. پورطهماسبی هم، ضمن تشکر از داوودی و موسسهی شهرستان ادب، دو غزل با این مطلعها خواند:
این، اشک چشم مرثیهباران ابرهاست
باران، چکیدهی غم پنهان ابرهاست...
و:
زندگی، گورکنم بود و نمیدانستم
مرگ، همزاد تنم بود و نمیدانستم...
این غزلها هردو بسیار مورد استقبال حضار قرار گرفتند. گفتنی است غزل نخست به زودی به صورت کامل، در بخش تازههای شعر سایت شهرستان ادب منتشر خواهد شد.
خیابانی، شاعر بعدی بود که شعری سپید خواند:
خیابانها را طی میکنم
با مشتهایی در جیب
مشتهایی که دیگر به اندازهی قلبم هم نیست...
نادر سهرابی، که خود شاعر سپیدسراست پس از خوانش این شعر اشاره کرد: «در سالهای اخیر، افراط در سادهنویسی شعر سپید، باعث شده از کارهای زبانی در آن چشمپوشی شود و ساختار شعر به جمله شبیه شود. در حالیکه این بازیهای زبانی نشانگر جهانبینی شاعر است و در شعر سپید لازم است.»
اما رباعی هم در این حلقه مهجور نماند و حسن زارعی، شاعر اهل ایلام چند رباعی خواند:
پیراهن آبی به تنت میآید
آبی به دو چشم روشنت میآید
اینقدر قشنگی که خزر تا ساحل
هرشب به امید دیدنت میآید
میلاد عرفانپور، رباعیسرا و مدیر دفتر شعر شهرستان ادب، با تشویق زارعی دربارهی این رباعیها گفت: «خوشبختانه در این سرودهها ساختار کلی رباعی رعایت شدهبود. اما باید توجه داشت که این روزها استفاده از اصطلاحات زبانی برای ضربهی رباعی استفاده شدهاست و این یک کار رایج است، در حالیکه ضربه باید در موضوع و مضمون رباعی باشد تا رباعی مال خود شاعر باشد و بیشتر هم باقی بماند.»
به دلیل نزدیک شدن زمان اذان مغرب، بقیهی شاعران حاضر در جلسه، صرفا به شعرخوانی پرداختند و نقد شعرشان به هفتههای بعد موکول شد. شاعرانی مثل حسین زحمتکش، رضا زنگنه، نادر سهرابی، سیدعلی شاهچراغ، محمد عبدی و علی چاوشی، شعرهایی خواندند که با تحسین حضار همراه شد و صحبتهای مفصل دربارهی نقد هر اثر به حلقههای آینده واگذاشتهشد.
اما پایان بخش حلقه، با توجه به عید مبعث، شعر سپید کوتاهی بود از آقای رحمانیپور شاعر کاشانی، که پس از خوانش، فضا را به عطر صلوات معطر کرد:
از محمد خواندهاند
از محمد گفتهاند
برایش فرش پهن کردهاند
فریاد «کجایی محمد؟ کجایی محمد؟» سر دادهاند
اما دل خدای محمد را شاد نکردهاند
قومی که یک صلوات به زور میفرستند