شهرستان ادب: علی فردوسی شاعر اصفهانی است که از او تاکنون دو مجموعه شعر با نامهای «همین که عشق علم شد» و «دسته گل را به آب باید داد» منتشر شده است. امسال در دیدار شاعران با رهبر انقلاب یکی از شعرخوانیها که بسیار مورد توجه قرار گرفت شعرخوانیِ علی فردوسی بود. شعر فردوسی غزلقصیدهای بود با مضمونِ سنگ که پایانبندی غافلگیر کننده و زیبایی داشت.
یک اتفاق ساده مرا بیقرار کرد باید نشست و یک غزل تازه کار کرد در کوچه میگذشتم و پایم به سنگ خورد سنگی که فکر و ذکر دلم را دچار کرد از ذهن من گذشت که با سنگ میشود آیا چه کارها که در این روزگار کرد؟ با سنگ می شود جلوی سیل را گرفت طغیان رودهای روان را مهار کرد یا سنگ روی سنگ نهاد و اتاق ساخت بی سرپناهها همه را خانهدار کرد یا میشود که نام کسی را بر آن نوشت با ذکر چند فاتحه، سنگ مزار کرد یا مثل کودکان شد و از روی شیطنت زد شیشهای شکست و دوید و فرار کرد با سنگ مفت میشود اصلا به لطف بخت گنجشکهای مفت زیادی شکار کرد یا میشود که سنگ کسی را به سینه زد جانب از او گرفت و بدان افتخار کرد یا سنگ روی یخ شد و القصه خویش را در پیش چشم ناکس و کس شرمسار کرد ناگاه بی مقدمه آمد به حرف سنگ اینگونه گفت و سخت مرا بیقرار کرد : تنها به یک جوان فلسطینیام بده با من ببین که میشود آنگه چه کار کرد!
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز