موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به یاد شهدای راه مقاومت

شب تگرگ l شعری از حسن خسروی‌وقار

18 آذر 1402 23:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
شب تگرگ l شعری از حسن خسروی‌وقار
شهرستان ادب: ماجرای سوزناک غزّه حادثه‌ای نیست که دل‌های دردمند و جان‌های بی‌تاب با آن کنار بیایند. آنچه در ادامه می‌خوانید، غزل‌مثنوی حسن خسروی‌وقار در واکنش به حوادث جانسوز فلسطین است و ادای دینی است به تمامی شهدای راه مقاومت و زنان و کودکانی که جز در خاک وطن خویش آرام نمی‌یابند و نخواهند یافت.

اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی
نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی
شبیه قدس در آوار بی‌کسی ماندیم
به این امید که یک روز می‌رسی، ماندیم
گلوی شهر گرفته‌ست و خانه تب کرده‌ست
بدون هرم نفس‌های تو هوا سرد است
سرشک دهقان در مزرعی ملخ‌زده‌ایم
نگاه بی‌ثمری بر درخت یخ‌زده‌ایم
هنوز هم سر همسایه در گریبان است
کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است
بگو که سردی دل‌های سنگ را چه کنیم؟
به سوی باغ پدر، سوز جنگ را چه کنیم؟
به دست، پرچمی از صلح داشت لشکر ما
نماند جز دو سه انگشت از برادر ما
یکی به خون زد و امضاش پای قطع‌شده‌ست
بیا ببین! سندش دست‌های قطع‌شده‌ست
یکی به گوش جهان رفت، اگر شنید مرا
غریب ماندم و مردم، کسی ندید مرا
یکی به رنج مسلمانی‌ام اشاره نکرد
برای کشتن من شیخی استخاره نکرد
برای کشتن من یک فشنگ کافی بود
نه انفجار، که شیپور جنگ کافی بود
شب شکست می‌آمد سیاهۀ سکرات
یهود سایه می‌انداخت بر سر عرفات
از آسمان پی هم مرگ باغ می‌بارید
به روی شاخۀ زیتون کلاغ می‌بارید
به سوی پرچم تسلیم باد می‌آمد
شبی که ما می‌مردیم، باد می‌آمد
به زور مرگ شکستیم، تکّه‌تکّه شدیم
شب تگرگ نشستیم، تکّه‌تکّه شدیم
یکی کرانه شد، از دور ناپدید ولی
منم یکی، یم دور از حصار دید ولی
به تشنگان یم بی‌آب را نشان ندهید
به خستگان قفس قول آسمان ندهید
اگر که با پدرم نغمۀ هبوط نبود
نوار من پر موسیقی سکوت نبود
منم که نوحه شدم خط‌به‌خط عزايم را
چرا نمی‌شنود هیچ‌کس صدایم را؟
به رغم بی‌کسی خانه‌سوز می‌شنوم
خودم صدای خودم را هنوز می‌شنوم
خودم برای خودم باز خانه می‌سازم
زمان اگرچه ندارم، زمانه می‌سازم
برون می‌آورم از خاک تکّه‌هایم را
برای گریۀ یک شهر شانه می‌سازم
به اشک می‌شویم شعر جنگ را، آن‌گاه
به شوق او غزلی عاشقانه می‌سازم
نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد
به ساز او می‌رقصم، ترانه می‌سازم
به خنده گفت: «دل خوش بهانه می‌خواهد»
برای دل‌خوشی او بهانه می‌سازم
هنوز عطر شب فتح در هوای من است
هنوز در نفس صبح های‌های من است
ببین که خون وطن در تن من است هنوز
هنوز میهن من، میهن من است هنوز
جدا نمی‌کنم از سینه‌ام هوایش را
شهید داده‌ام ای دوست! جای‌جایش را
بگو اگر به تن من ردای مرگ کند
دوباره صبح و شبم را پر از تگرگ کند
بگو به مرگ، زبان تفنگ را بلدم
که خط به خط ادبیّات جنگ را بلدم
قشون نیاید، با پای لنگ خواهم رفت
اگرچه تنها امّا به جنگ خواهم رفت
اگرچه زخمی‌ام و برنگشته منجی من
گمان نکن از خونم گذشته منجی من
اگرچه خسته‌ام و شانه‌ای پناهم نیست
ولی به دست کسی جز علی نگاهم نیست
به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی
«مدد ز غير تو ننگ است، یا علی مددی»


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شب تگرگ l شعری از حسن خسروی‌وقار
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.