شهرستان ادب: ماه رمضان و روزه و عید فطر از موتیفهای پرتکرار شعر فارسی هستند و شاید شاعری نباشد که مستقیم یا غیرمستقیم این مضامین را در شعر خود به کار نبرده باشد. شاید مشهورترین مضمونی که با عید فطر، بارها و بارها توسط شاعران ادب فارسی پرداخته شده، تشبیه ابروی معشوق به هلال ماه عید باشد:
ز ابروی تو هر خمی خیالی است
هریک شب عید را هلالی است (نظامی)
مردم هلال عید بدیدند و پیش ما
عید است و آنک ابروی همچون هلال دوست (سعدی)
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید (حافظ)
آن که ابروی هلال عید را طاق آفرید
طاق ابروی ترا بسیار بهتر بسته است (صائب)
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دم است
روزهداران ماه نو بینند و ما ابروی دوست (سعدی)
در ادامه چند شعر که برای پایان ماه مبارک رمضان و دمیدن هلال عید فطر سروده شده است را مرور میکنیم. سنایی پدر شعر عرفانی فارسی است و بسیاری از مفاهیم و مضامین بلند اخلاقی و عرفانی، برای نخستین بار، با سحر و سادگی سخن دلنشین، زلال، و از جان برخاستۀ سنایی به ادبیات کهن فارسی وارد شد. بذرهای اولیۀ سخنان عرفانی و اخلاقی که سنایی پراکند، بعدها توسط عطار، مولوی و حافظ پرورده شد و به اوج رسید. در شعر زیر سنایی با رمضان همچون دوستی در پوست و رفیقی شفیق سخن میگوید و اندوه خویش را از فراق ماه رمضان ابراز میکند. هرچند در این ابیات نیز از موعظه و اشارات اخلاقی بر کنار نمانده است:
«ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست
حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست
از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما
یک زاویهای نیست که پر خون جگری نیست
آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید
کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست
ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو
او را بجز از وقت صبوحی سحری نیست
بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک
ما برگذریم از تو، تو را خود خبری نیست
آن دل که همی ترسد از شعلۀ آتش
والله که به جز روزه مر او را سپری نیست
بس کس که چو ما روزه همی داشت از این پیش
امروز به جز خاک مر او را مقری نیست
ای داده به باد این مه با برکت و با خیر
مانا کت ازین آتش در دل شرری نیست
بسیار کسا کو بر عیدی چو تو میخواست
امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست
اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار
کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست»
مسعود سعد سلمان، شاعر نیمۀ دوم قرن پنجم و نیمۀ اول قرن ششم هجری که به حبسیههای خود شهرت دارد در قصیدهای که برای تهنیت عید و مدح سلطان محمود سروده است از رسیدن عید فطر و غنیمت شمردن فرصت رمضان و روزه میگوید. البته مسعود همچون دیگران فصیدهسرایان مدیحهسرا پس از چند بیت ابتدایی که تغزل، تشبیب یا نسیب خوانده میشود با گریزی شاعرانه به سراغ ممدوح خویش میرود. در اینجا تنها ابیات ابتدایی این قصیده را میخوانیم:
«رسید عید و ز ما ماه روزه کرد گذر
وداع باید کردش که کرد رای سفر
به ما مقدمه عید فر خجسته رسید
براند روزه فرخنده ساقه لشکر
برفت زود ز نزدیک ما و نیست شگفت
که زودتر رود آن چیز کو گرامیتر
مه صیام درختی است بار او رحمت
به آب زهد توان خورد هم ز شاخش بر
بزرگوار مها و خجسته ایاما
چه گفت خواهی از ما به خالق اکبر
نداشتیم تو را آن چنان که واجب بود
شدی و ماند حقت خلق را به گردن بر
حقت شناخت که داند چنان که هست روا
به سرت برد که داند چنان که برد به سر...»
شاید هیچ شاعری را نتوان یافت که به اندازۀ مولانا به روزه و فواید و فلسفۀ آن، رمضان و فرصت سیروزۀ انسانیت و عید فطر و شادباش الهی آن پرداخته باشد. مولوی چه در مثنوی معنوی و چه در دیوان غزلیات شمس بارها و بارها، غنیمت شمردن این ماه خداوند را گوشزد کرده است. نگاه مولانا به عید لبالب از شادی و شعف است. غزل مولوی با مطلع«عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد» بیشتر از مولانا دیده و شنیده شده است. در ادامه غزلی دیگر را با مضمون فرا رسیدن عید فطر از دیوان کبیر مولانا مرور میکنیم:
«عید بر عاشقان مبارک باد
عاشقان عیدتان مبارک باد
عید ار بوی جان ما دارد
در جهان همچو جان مبارک باد
بر تو ای ماه آسمان و زمین
تا به هفت آسمان مبارک باد
عید آمد به کف نشان وصال
عاشقان این نشان مبارک باد
روزه مگشای جز به قند لبش
قند او در دهان مبارک باد
عید بنوشت بر کنار لبش
کاین می بیکران مبارک باد
عید آمد که ای سبکروحان
رطلهای گران مبارک باد
چند پنهان خوری صلاح الدین
بوسههای نهان مبارک باد
گر نصیبی به من دهی گویم
بر من و بر فلان مبارک باد»
اگر از تکتک ایرانیان بخواهید بیتی در مضون عید فطر و ماه رمضان نقل کند بسیاری یکی از این دو بیت را نقل میکنند:
«روزهدارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری! افطار رطب در رمضان مستحب است»
یا:
«عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت»
بیت اول مطلع غزلی از شاطر عباس صبوحی، شاعر خوش ذوق و قریحۀ قرن 13 هجری است. غزلی که بیتی دیگر از آن نیز قبول عام یافته است: «روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه / بخورد روزۀ خود را به گمانش که شب است». اما بیت دوم، مطلعی است از قصیدۀ قاآنی در مدح محمدشاه غازی. ابیات نخستین این قصیده در ادامه آورده شده است:
«عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
این با طرب و خرمی و فرخی آمد
وان با کرم و محنت و رنج و مرضان رفت
عید آمد و شد عیش و نشاط و طرب آغاز
مه رفت و خرافات خرافات خران رفت
ایام نشاط و طرب و خرمی آمد
هنگام بساط و شعب و زرق و فسان رفت
لاحولکنان آمد تا خانه ز مسجد
عابد که ز مسجد به سوی خانه دوان رفت
عید آمد و شد باز در خانۀ خمّار
شاهد به میان آمد و زاهد ز میان رفت
این طُرفه که با مسجد و سجاده و دستار
زاهد سبک از زهد پی رطل گران رفت
ما هم چله سازیم دگر با می و معشوق
سی روزه به دریوزه انیمانکه زیان رفت...»
حافظ، به رمضان و عید فطر نیز نگاهی رندانه دارد که راه را برای تعبیرات گوناگون باز میگذارد. وی در چند مورد از غزلیات خود اشاراتی به این دو مراسم مذهبی دارد و مطلع چند غزل خود را نیز به دمیدن هلال عید اختصاص داده است که از آن جملهاند:
«ساقی بیار باده که ماه صیام رفت
درده قدح که موسم ناموس و نام رفت...»
«جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید
هلال عید در ابروی یار باید دید...»
مطلع غزلی که در ادامه آورده میشود نیز اختصاص به حلول ماه شوال و وصول عید فطر دارد. در ادامه اما حافظ به شیوهای که خاص خود اوست و به اصطلاح، به طرزی حافظانه و رمزآلود و سرشار از مضامین دقیق و ظریف عرفانی غزل را ادامه میدهد:
«بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد
هلال عید به دور قدح اشارت کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد
بهای باده چون لعل چیست جوهر عقل
بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد
نماز در خم آن ابروان محرابی
کسی کند که به خون جگر طهارت کرد
فغان که نرگس جماش شیخ شهر امروز
نظر به دردکشان از سر حقارت کرد
به روی یار نظر کن ز دیده منت دار
که کار دیده نظر از سر بصارت کرد
حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعت بسیار در عبارت کرد»