شهرستان ادب: یوسفعلی میرشکاک یکی از درخشانترین چهرههای ادبیات انقلاب و ادبیات آیینی است. شاید اگر در موضوعاتی چون نظریهپردازی، نقد ادبی و همچنین حرفهی روزنامهنگاری چنین تبحر ویژهای نداشت، بیشتر از اینها به شعر او توجه میشد. با اینحال برای کسانی که با دقت به قضاوت و بررسیِ شعر معاصر نشستهاند، جایگاه هنری و شعر درخشان او غیرقابل انکار است. زندهیاد دکتر سیدحسن حسینی در کتابِ «گزیده شعر جنگ و دفاع مقدس» پس از نقلِ شعرِ «میلاد سرخ» میرشکاک چند سطرِ ناتمام دربارهی او مینویسد:
«اگر خدا خواهد نگارنده پیرامون شعر و سلوکِ شعری میرشکاک در دفتری دیگر به تفصیل سخن خواهم گفت. آنچه در اینجا گفتنیست این که میرشکاک جنگ تحمیلی و ایضا جنگ اعصاب را به خوبی و از نزدیک تجربه کرده است.»
همزمان با ایام دفاع مقدس یکی از شعرهای قدیمی میرشکاک که در قالب نیمایی سروده شده است را با هم مرور میکنیم. این شعر «جنگ» نام دارد.
جنگ
گرچه با خاک بیگانهام کرد
جنگ با دستهای بلندش
گرچه از من گرفت آسمان را
با تمام دلم دوست دارم
لحظههای برآشفتنش را
که معیار مرد است
جنگ! بهزاد آیینهپوشان همزاد!
کاش یکبار دیگر صدای تو را میشنیدم
کومهام بیتو خاموش و سرد است
من در این خاک جایی ندارم
غربتی سهمگین سهم من بود
کتف تا کتف زخمی، توانتاب
جاده تا جاده هولی عنانگیر
بیتو من کیستم؟ سرد و رنجور
سایهای خسته، خاکستر آلود
بر لبم نام خورشیدوارت
در دلم یادی از استواییترین روزهای نبرد است
من چه دارم که بگذارد اینجا بمانم
بیوطن از تمام زمین بینصیب است
جاده فرسود چشم انتظارم
شیعه هرجا که باشد غریب است
جنگ باز آ که آیینه ام غرق گرد است
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز