موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از امیر مرادی

خاقانی و خانواده

20 آبان 1393 13:30 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3.75 با 4 رای
خاقانی و خانواده

شهرستان ادب: امروز، ۲۰ آبان، در تقویم رسمی ایرانیان روز «تکریم خانواده» نام‎گذاری شده است. به همین مناسبت یادداشتی می‎خوانید از پژوهشگر گرامی آقای امیر مرادی که خانواده را در شعر یکی از شاعران سرآمد ایرانی یعنی افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی _متخلّص به «خاقانی»_ نگریسته است.

 

خاقانی و خانواده


1- دانایی ما از ادبیات کلاسیک

برخی معتقدند که ادبیات کلاسیک فارسی، ادبیات غیر واقعی و صرفاً مضمون‌پرداز است و ردّ پایی از انسان واقعی با مابه‌ازای بیرونی در آن دیده نمی‌شود. صرف نظر از قبول یا ردّ این نظر، آنچه محققین معاصر را در دریافت و تحلیل بسیاری از دوره‌های ادبی عاجز گذاشته است همین عدم وجود اطلاعات شخصی، دقیق و قابل استناد از حواشی و زندگی شاعران و نویسندگان گذشته است. روایات پر از کذبی که در تذکره‌ها و خصوصاً تذکره‌های پس از دوران حافظ مشاهده می‌شود ناظر به همین معناست.

فراوانی حکایات غلط و بی‌بنیاد تذکره‌ها باعث شده است تنها راه آگاهی از پیشه، علایق، موافقان و مخالفان، و خانوادۀ شاعران و نویسندگان گذشته، رجوع به اشعار گذشتگان و تفسیر و تأویل اشعار نشانه‌دار باشد. در این مرحله نیز، به ویژه در مورد شاعران (با توجه به ماهیت تأویل‌پذیر و خیال‌انگیزی شعر) کار چندان آسانی نیست.

 به راستی زندگی شخصی، خانواده و مراودات فردوسی، سنایی، حافظ، خیام، نظامی و عطار چگونه بوده است؟ آیا فردوسی دیوان خود را به سلطان‌محمود تقدیم کرده بود و بعد او را هجو؟ سنایی با حرف آن دیوانۀ لای‌خوار پای از دربار بیرون کشیده است و اصلاً پای بیرون کشیده است؟ آیا حافظ برخی ابیات خود را در سوک فرزندش سروده است؟ آیا خیام واقعاً شراب‌خوار بوده است؟ نظامی با دیگر شاعران هم‌عصر خود، چگونه و تا چه حد ارتباط داشته است؟ آیا عطار با حادثۀ موت اختیاری یک درویش متحول شده است؟ آیا...

اطلاعات محققین حاضر در مورد زیست شخصی بزرگان شعر این مرز و بوم چیزی در حد هیچ است و همین موضوع است که جریان‌شناسی ادبیات کلاسیک را به شدت مشکل (بخوانید ناممکن) می‌کند. شاید در این میانه فقط سعدی، مولانا و ناصرخسرو کمی متمایز باشند و اطلاعاتی اندک (هرچند گاهی سرشار از اسطوره‌پردازی و غلو و عبارات ضدّ و نقیض) از آنان موجود باشد.

 

2- خاقانی و شخصی‌نویسی

در بازار نمی‌دانم‌ها، باید گفت خدا پدر خاقانی را بیامرزد که اطلاعاتی فراوان و واقعی از روزگار و زندگی خود به دست می‌دهد و کلیدهای فراوانی برای کنار هم چیدن تکه‌های پازل شخصیت خود در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. شاید طبع رقیق، خرده‌گیر و زودرنج خاقانی سبب شده است که با تقریب بسیار خوبی بتوان وقایع زندگی او را از میان اشعارش بیرون کشید.

کمتر کسی از اطرافیان خاقانی است که از باران لطیف طبع او بهره‌مند نشده باشد و یا به عکس، تیغ تیز انتقاد خاقانی، او را نگزیده باشد. خاقانی برای همسر، دختر، پسر، عمو، استاد، شاگرد و دوست و دشمن خود شعر سروده است و این اگر نه بی‌نظیر، حداقل در میان شاعران فارسی کم‌نظیر است. البته این بدان معنی نیست که دیگران نسروده‌اند، اما اگر هم سروده‌اند بعضاً آن‌قدر در لایه و پنهان است که قابلیت تأویل‌های دیر و دور می‌یابد (این موضوع در مورد شعر حافظ، کاملاً نمود عینی دارد).

 

3- خاقانی و شعر برای خانواده

«خاقانی از سخن‌گویان قوی‌طبع و بلندفکر و یکی از بزرگان زبان پارسی و در درجۀ اول قصیده‌سرایان عصر خویش می‌باشد. او از آن سخن‌سرایان است که به نیروی طبع بلند و اندیشۀ توانا و قریحۀ سرشار خود بر آوردن هر گونه معنی (مأنوس و نامأنوس) و نمایاندن همۀ مضامین در کسوت الفاظ توانا بوده و در رام کردن معانی صعب، اقتداری بی‌نهایت داشته‌اند».

شاید این تعریف بدیع‌الزمان فروزانفر در کتاب نیمه‌تمام «سخن و سخنوران» (که اجل، فروزانفر را امانِ آن نداد که به پایانش برساند) و بسیاری توصیفات دیگر از خاقانی بیشتر در مورد قصاید مطوّل و بی‌نظیر خاقانی با ردیف‌های بدیع «برافکند» و «افشانده‌اند» و «برساختند»، صادق باشد. آنان که غزل‌های خاقانی را خوانده‌اند تصدیق می‌کنند که تا چه اندازه خاقانیِ غزل و قصیده و به عبارت بهتر، خاقانیِ مداح و عاشق با هم تفاوت دارند.

همان‌طور که اشاره شد خاقانی برای بسیاری از نزدیکان خویش و به مناسبت‌های گوناگون شعر سروده است و بالطبع، اشعاری که خاقانی برای اعضای خانوادۀ خویش سروده است از عاطفه (نه فقط به معنی مهربانی) لبریزند و بی‌تکلف و ساده‌تر از دیگر اشعار او هستند. در ادامه به برخی از این اشعار اشاره‌ای کوتاه خواهد شد.

3-1- خاقانی و فداکاری مادر

مادر خاقانی به استناد اشعار او در تحفه‌العراقین، مسیحی‌مذهب و پیرو آیین نسطوری بوده است و پس از ازدواج با پدر خاقانی، به اسلام گرایش پیدا می‌کند: «تا مصحف و لا اله دیده / ز انجیل و صلیب در رمیده». پس از مرگ پدر خاقانی، به علت وضع معیشتی نامناسب، مادر وی روی به کار می‌آرد تا گذران امور کند و روزی فرزند خود را فراهم کند. خاقانی علاوه بر تعلق خاطری که در قصاید خود به این مادر فداکار نشان می‌دهد، قطعه‌ای نیز با ردیف مادر، سروده است و از اینکه سربار مادر است اظهار  شرم دارد:

«ای ریزۀ روزی تو بوده

از ریزش ریسمان مادر

خو کرده به تنگنای شروان

با تنگی آب و نان مادر

زیر صلف کسی نرفته

جز آنِ خدا و آنِ مادر

افسرده چو سایه و نشسته

در سایۀ دوکدان مادر

ای باز سپید چند باشی؟

محبوس به آشیان مادر

شرمت نآید که چون کبوتر

روزی خوری از دهان مادر...» (دیوان خاقانی، ص 887)

 

3-2- خاقانی و ماجرای همسران

خاقانی آن‌گونه که از اشعارش برمی‌آید سه همسر داشته است که به سومی علاقۀ چندانی نداشته است و در قطعه‌ای سه‌بیتی صراحتاً به این موضوع اشاره دارد:

«مرد مسافر حدیث خانه که گوید

زان غرضش زن بود که بانوی خانه است

بود مرا خانۀ نخست و دوم خوب

نیست سوم خانه خوب گرچه یگانه است...» (همان، ص 847)

گفته می‌شود که خاقانی داماد ابوالعلا بوده است ولی ابیات مؤید این موضوع چندان یافت نمی‌شوند. آنچه مشخص است از این سه همسر، اولی روستایی‌زاده و مربوط به زندگی خاقانی در شروان و دو همسر دیگر مربوط به اقامت وی در تبریز هستند. همسر اول مادر دو فرزند از دنیا رفتۀ خاقانی (رشیدالدین و یکی از دختران وی) است و خاقانی پس از مرگ این همسر و دو فرزند به سبب فراموشی غم از دست دادن عزیزان راهی تبریز می‌شود و در آنجا دوباره ازدواج می‌کند. خاقانی همسر دوم خود را نیز چون همسر اول بسیار دوست می‌داشته است. ببینید اشارات خاقانی به گفتگوهای همسرانه‌شان را:

«...گفتی دگری کنی، مفرمای

کاین در ورق گمان مبینام

بی تو من و عیش؟ حاش لله

کز خواب خیال آن مبینام...» (همان، 306-307)

ازدواج سوم خاقانی اما به تعبیر امروزین، ناموفق است و خاقانی اصلاً دل خوشی از  همسر سوم خود ندارد. خاقانی در قطعه‌ای چهاربیتی داستان سه ازدواج خود را خلاصه‌وار ارائه کرده است. بغض خاقانی از همسر دوم در بیت پایانی کاملاً مشهود است:

«به درد دلی ز اهل، خاقانیا!

دو عالم دل دردناکی نیرزد

به غربت زنی کردی، آن شد، دوم چه؟

که صد شهوت، آزار پاکی نیرزد

پسین زن چون پیشین بُوَد؟ حاش لله

که صد نسر واقع، سماکی نیرزد

سپردی به خاک آنکه ارزید شهری

گزیدی ز شهر آنکه خاکی نیرزد» (همان، ص 882)

 

3-3- خاقانی و مرگ فرزندان

مرگ فرزند پسر خاقانی، رشیدالدین در بیست سالگی مشهورتر است؛ چه، اینکه خاقانی در چند قصیدۀ سوزناک از بیماری و مرگ او می‌گوید و می‌گرید. در اینجا به مطلع برخی از این اشعار مشهور اشاره می‌شود:

«صبحگاهی سر خوناب جگر بگشایید

ژالۀ صبحدم از نرگس تر بگشایید...» (همان، ص 158-162)

و

«دلنواز من بیمار شمایید همه

بهر بیمارنوازی به من آیید همه...» (همان، ص 406-410)

و

«بر سر شه ره عجزیم کمر بربندیم

رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم...» (همان، ص 541-546)

اما خاقانی پس از رشیدالدین صاحب فرزند دختری می‌شود که این دختر پس از سه روز از دنیا می‌رود. خاقانی آن‌طور از تولد این دختر اصلاً خوشحال نیست و صاحب فرزند دختر شدن را برای خود ننگ می‌‌داند. در یکی از قطعات که برپیشانی آن نوشته شده «در مرثیۀ رشیدالدین فرزندش»، خاقانی به مرگ هر دو فرزند خود اشاره می‌کند. ببینید شدت تفاوت میان عشق به فرزند پسر و دختر را:

«دریغ میوۀ عمرم رشید، کز سر پای

به بیست سال برآمد، به یک نفس بگذشت

مرا ذخیزه همین یک رشید بود از عمر

نتیجۀ شب و روزی که در هوس بگذشت

چو دخترم آمدم از بعد این چنین پسری

سرشک چشم من از چشمۀ ارس بگذشت

مرا به زادن دختر غمی رسید که آن

نه بر دل من و نی بر ضمیر کس بگذشت

چو دختر انده من دید سخت صوفی‌وار

سه روز عدۀ عالم بداشت، پس بگذشت» (همان، ص 834-835)

 

3-4- خاقانی و احترام به کافی‌الدین

کافی‌الدین عموی خاقانی طبیب و فیلسوف بوده و خاقانی از آنجا که پدرش (علی نجار) چندان فاضل نبوده است نزد این عموی خود تربیت یافته است. خاقانی پدر خود را هجو کرده است اما به این عموی خود بسیار احترام می‌گذارد. آن‌گونه که شواهد نشان می‌دهد مرگ این عموی خاقانی مصادف با بیست‌وپنج سالگی شاعر بوده است. کافی‌الدین از جمله کسانی است که مرگ وی به شدت خاقانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد:

«راه نفسم بسته شد از آه جگرتاب

کو هم‌نفسی تا نفسی رانم از این باب

از هم‌نفسان نیست مرا روزی ازیراک

در روزن من هم نرود صورت مهتاب

بی هم‌نفسی خوش نتوان زیست به گیتی

بی‌دست شناور نتوان رست ز غرقاب

امید وفا دارم و هیهات که امروز

در گوهر آدم بود این گوهر نایاب...» (همان، ص 56-58)

علاوه بر مرثیه‌سرایی، خاقانی به مدح این عموی خود نیز پرداخته است و از فضایل و هنر او سخن رانده است:

«طبع کافی که عسکر هنر است

چون نی عسکری همه شکر است

قطرۀ کوثر و قمطرۀ هند

از شکرهای لفظ او اثر است

نی کلکش به نیشکر ماند

کز پی تب بریدن بشر است

گل شکر را ز رشک نیشکرش

زهر در حلق و خار در جگر است...» (همان، ص 85)

 

خاقانی در مرثیۀ دیگر عموی خود وحیدالدین هم مرثیه سروده است. چنان که رفت خاقانی در مورد پدر خود هم اشعاری هجوی دارد که به نظر نگارنده، مناسب این نوشته نیامدند. هم‌چنین قصاید و ابیات دیگری نیز با موضوع مرثیۀ خانواده وجود دارند که به به منظور از جلوگیری اطالۀ کلام از پرداختن به آنان صرف نظر شد.

 

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • خاقانی و خانواده
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.