شهرستان ادب: نخستین نشست از دور جدید سلسه نشستهای عصر اثر روز پنجشنبه یازدهم دی ماه در محل موسسۀ شهرستان ادب برگزار شد. در این جلسه که یوسفعلی میرشکاک، سیداحمد نادمی و اسماعیل امینی به عنوان منتقد در آن حضور داشتند، به نقد و بررسی کتاب آتشگردان اثر امید مهدینژاد پرداخته شد.
موازیترین پرسونای مهدینژاد در فصل میانی آتشگردان است.
در ابتدای این جلسه، سیداحمد نادمی، دربارۀ «آتشگردان» گفت: «امید مهدینژاد، چند پرسونا در کار ادبی خود دارد. مفهوم پرسونا از روانشناسی ادبی وارد نقد ادبی شد؛ به این معناست که یک هنرمند ویژگیهایی از شخصیت هنری خود ارائه میدهد که نقابی برای شناسایی هنرمند شناخته میشود. مهدینژاد در فضای ادبی ما پرسوناهای متعددی دارد: وی را به عنوان طنزپرداز، ژورنالیست و شاعر اعتراضی –در واقع کسی که به پدیدههای اجتماعی با نگاه شخصی پرسشگر و دردمند نگاه میکند-، میشناسند. کاری که در این کتاب صورت گرفته، این است که به سه فصل تقسیم شده است: فصل اول آن همان غزل به معنای واقعی خودش است؛ یعنی شعری که جدا از قالب تعریف شدهاش، در آن تغزل و عاشقانهسرایی وجود دارد، فصل آخر، شعرهایی است که باورهای دینی سرایندۀ آن را نشان میدهد؛ فصل میانی آن شعرهایی است که یکی از پرسوناهای ثبتشدۀ خود یعنی شاعر اعتراضی را نشان میدهد. در بعضی اوقات در این اشعار، لحن یا به شدت عبوس بوده و یا لحنی درشتناک را مورد استفاده قرار میدهد که گاه همراه نوعی طنز است. تقسیمبندی بخشهای این کتاب، از فردیتی که مختص به سرایندۀ شعر مربوط است ناشی میشود و بسیار مناسب به نظر میآید. تفاوتی که شعرهای اعتراض این شاعر با دیگر اشعار دارد، این است که وی واژگان و نحوی را برگزیده و بر اساس آن شعرهایی در قالب غزل سروده است که با یک لحن کلی و روایتی که خودش میسازد تا به یک خصلت ناپسند هجوم ببرد و آن را نقد کند؛ در واقع وی نمادپردازانه مطرح میکند تا مخاطب، خود آن را تفسیر و معنی کند.»
بشارت در شعر معاصر شیعه، ترسیم وضع مطلوبی است که مدینۀ طاهرۀ امام زمان است.
پس از این مقدمۀ نادمی، یوسفعلی میرشکاک سخنان خود را آغاز نمود: «مشکل انسان معاصر این است که با خود رودربایستی دارد و به نام مروّت، نقایصِ جمع را میپوشاند. اگر مماشات و مدارا در نقد آثار مهدینژاد باشد، کمکی هم به او در جهت رشدش نخواهد شد؛ وظیفۀ ما این است که به او کمک کنیم که در پایان عمرش میدانی به نام او شود. باید از شاعر پاسخی که به جامعه خواهد داد را پرسید. اشتباهی که نسل ما انجام داد را نباید در برابر شاعران امروز تکرار کرد. آیا آزمونهایی که از سال ۱۳۵۷ و قبل از آن انجام شده است، نشان نداده است که تمدن تکنیکی با فرم بسته و پیوسته –یعنی غزل و قصیده- کنار نمیآید؟ چرا این اتفاق میافتد؟ زیرا شاعران میخواهند التزام اجتماعی داشته باشند و نمیخواهند حافظ وضع موجود باشند. شاعران در پی آنند که در اشعار خود دو کار را انجام دهند: یکی به وضع موجود معترض باشند و دیگر اینکه وضع مطلوب را بشارت دهند. شیعه معمولا این وضع مطلوب را مدینۀ طاهرۀ حضرت بقیه الله الاعظم (عج) میداند؛ رسوبات این انتظار نیز در اشعار همۀ شاعران وجود دارد؛ از فروغ تا منوچهر آتشی در شعر ظهور. شاعر بیرون از زبان نمیتواند باشد و زبان مبتنی بر تمام سنن، اساطیر و دین است و چون فرم زبان را به عالم وحدت میبرد، مبینیم شاعر لاییک شعر صوفیانه از خود بروز میدهد؛ فرم به چیزی دلالت میکند که شاعر نمیخواهد انجام دهد. اگر شاعر این کار را انجام ندهد، ناگزیر خواهد شد حشو در شعر خود قرار دهد.»
گریز از مدرنیته در زمان حاضر را میتوان در همه چیز دید.
وی ادامه داد: «به نظر میرسد آنچه که باعث میشود مهدینژاد به سمت شعر گسسته یعنی نیمایی، آزاد، سپید و غیره نرود، این است که وی نمیخواهد به نیستانگاری وارد شود. وقتی از متن مدرنیته به سمت سنت حرکت میکنیم، متوجه میشویم که خیلی از حرفها امکان گفتن ندارد؛ قیصر امینپور هم میان نیمایی و غزل در تردد و سعی میکند سخنان خود را درون این دو قالب معنا کند. حتی علی معلم دامغانی که نمایندۀ سبک سنتی است، نیز این گریزها دیده میشود. تلاش مهدینژاد بر این مصروف است راهی که سالها مسدود شده را باز کند؛ به همین دلیل به نظر میرسد اگر در این جلسه همت خود را بر شناخت ماهیات بگذاریم به نتیجۀ مطلوبتری میرسیم. نسبت شاعر با جامعه و شعرش باید مشخص شود؛ وی شاعر مسلمان ایرانی است و رسالتش دفاع از حقوق مستضعفان است. ضمن اینکه باید بدانیم اشعار او کنشمندی و اثرات خود را دارد. در کل به عقیدۀ من این کتاب نسبت به کتاب سابق مهدینژاد دچار افت شده است. زبان اشعار، زبان فارسی کهن و خراسانی است، خیال در این کتاب به میزان اندکی مشاهده میشود. شاعر زمانی که به رسالت و وظیفۀ خود رسید، متوجه میشود که نه نیازی به زبان سنایی دارد و نه زبان رندانۀ حافظ. کار شاعر این است که در شعر خود، اشعار شاعران پیشین را نقد کند و شعر فارسی را به اعتلا برساند؛ کاری است که حافظ و شاعران بزرگ ادب پارسی انجام دادند. نسل ما، نتوانستند وزن مطلوب خود را پیدا کنند و این همان مشکلی است که نسل امید مهدینژاد با آن روبهروست. مهمترین سوال این است که شاعر مبعوث شده است تا چه بگوید و به چه دعوت کند؟ اگر قرار باشد ما به جایی برسیم، از آنجایی میرسیم که از مصادیق وَ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت وَ لکنَّ اللهَ رَمی باشیم.»
بداعت در مضمون و فرم، مهمترین مشخصۀ شعرهای آتشگردان است.
پس از مقدمۀ میرشکاک، اسماعیل امینی سخنان خود را شروع نمود: «نقد کردن اشعار برای هر شاعری ضروری است. وقتی کسی شعر میگوید، داعیهاش این است که کشفی کرده است، این کشف میتواند در حوزۀ اندیشه، وزن، قالب، مضامین و سایر موارد باشد. غالبا اینگونه ایت که مخاطبان معمولی شعر با مضامین، فرمها و ساختهای جدید سازگار نیستند؛ معمولش این است که مخاطبان معمولی شعر –که خیلی هم تاثیرگذار هستند- به دنبال چیزی هستند که از قبل آن را شناختهاند. به همین دلیل، شاعران مضمونپرداز، بعد از دورهای که یک فرم آنها بسیار مورد تحسین عموم قرار میگیرد، همان را ادامه میدهند و پس از دورهای تبدیل به یک فرم با مضمونهای مختلف میشوند. این کتاب، دچار این مسئله نشده است و بداعت هنوز در این کتاب دیده میشود؛ حتی در حوزههای بارزتری مثل وزن این اتفاق نیز افتاده است. ساختهای نحوی متفاوتی نیز در این کتاب دیده میشود که در زبان فارسی معمول رایج نیست؛ یکی از مبانی ممیز میان زبان شعر و زبان غیرشعر همان است که زبان شعر میخواهد زبان خودکار، اتوماتیکشده و معتاد ذهن را به هم بزند و طراوت و برانگیزانندگی زبان را احیا کند. البته باید توجه داشت که هر آنچه که کشف میشود پس از دورهای عادت و تکرار میشود و باید تلاش کرد تا راه تازه و بدیعی را در زبان ادبی کشف کرد.»
ایران سرزمین فلاسفه نیست؛ اینجا شاعران سخن میگویند.
میرشکاک در تکمیل سخنان امینی تاکید کرد: «ما باید بدانیم که ایران سرزمین فلاسفه نیست و بنابراین کسی اگر به دنبال زدن حرفی است باید حرف خود را به زبان شعر بگوید. شاعر یک مدیوم و رسانه است؛ تنها کاری هم که باید انجام دهد این است که آنچه را که در سر دارد به زبان شعر بیاورد. اگر ما به این حدیث پیامبر که الشعرا تلامیذ الرحمان توجه کنیم، باری که بر دوش ماست بسیار سنگین میشود؛ آنقدر ما دنبال جشنواره بودهایم که به ایدئولوژیهای ضد خودمان مانند گروهکهای تروریستی مبتلا شدیم و هیچ متوجه نشدیم. کار شاعر گواهی دادن تاریخ است؛ البته استثنایی هم در اینجا حاکم است و آن هم شاعران ایدئولوژیست هستند که باید احوالاتگو باشند. هیچ راهی در عالم ادبیات بسته نمیشود. قبل از فردوسی خیلی از افراد مثنوی گفته بودند، منظومهپردازی توسعه پیدا کرده بود تا در نهایت شخصی به نام فردوسی اساطیر ایرانی را استخراج کند و شاهنامه نتیجۀ تلاشهای آن باشد.»
به دنبال کشف راههای جدید نباشید!
این منتقد ادبی در ادامۀ سخنان خود به این مسائل نیز اشاره کرد: «این حرف که شاعر باید همواره به دنبال راههای جدیدی برای کشف باشد، حرفی غربی است. غرب به دنبال فتوحات ظاهر میگردد؛ انسان از نظر آنها موجودی است ناملتزم به عالم غیب و به دنبال تصرف عالم و به همین دلیل است که به دنبال راههای جدید میگردد. به همین دلیل است که در نقاشی از چهرۀ حضرت مسیح (علی نبینا سلام) و حضرت مریم (س) نیز این تلاش برای یافتن سبکهای جدید دیده میشود؛ یک نقاش در انگلستان همۀ ادوار را طی میکند تا در نهایت به سبک نقاشی مطلوب خود برسد و سبک جدیدی را خلق کند. اما بعد از دورهای همین افراد متوجه شدند که هنر ابزاری برای تصرف جهان نیست اما اگر هنرمند با آن ملایمت داشته باشد، او را به آنچه که میخواهد میرساند. کار شاعر این نیست که راه جدیدی را پیدا کند؛ حافظ همان تکرار شکل سابق را در خود دارد ولی محتوا و پایداری آن در این اشعار او را از سایرین متفاوت کرده است. شاعر باید از دیده و دیدارش سخن بگوید. شاعر ایدئولوژیست مجبور است در مورد هر اتفاقی که به وی دستور داده میشود شعر بگوید. شاعر ایرانی باید از اقتصاد و فرهنگ سخن بگوید و توحید را در شعر خود به کار ببندد تا به معنای جدید برسد؛ تا در عین وحدت معنا بتواند کثرت را هم در شعر خویش بیافریند. شعر هم مانند افراد فراز و فرود داشته است و هیچکدام از بزرگان ما از راههای غربی به جایی نرسیدهاند.»
شاعر فارسی در کاربرد کلمات در شعر خود باید ریشههای اساطیری آنها را در نظر داشته باشد.
این شاعر، سخنان خود را اینگونه ادامه داد: «در نقد فرم کتاب مهدینژاد که وی را ناگزیر میکند زبان آرکاییک خود را ادامه دهد، حشوِ پنهان دیده میشود که بدون توجه به ریشههای اساطیری کلمات به کار رفتهاند. درست است که کلمات فارسی اشتقاق ندارد ولی ریشۀ اساطیری دارند و بنابراین در کاربرد کلمات باید به این ریشههای اساطیری کلمات توجه کرد. شاعر باید حوالتگوی یک قوم باشد و وزن و زبان جدید عامل ممیز و برتری یک شاعر بر سایرین نیست. شعر سخن شاعر است؛ اگر شاعر سخن خود را داشته باشد، مسلما هر اندازه زبان وی کاملتر باشد، بیانش دقیقتر باشد، دانش بلاغی و ادبیش کاملتر باشد، وی از شاعران دیگر برتر است. شاعر اگر رسالتی اجتماعی نداشته باشد، زبان ویژهای برای ابراز این رسالت نیز باید وجود داشته باشد. باید توجه داشت که با اینکه شعر ابزار نیست؛ اما غایت و هدف هم نیست. در این کتاب باید زبان با حرف متناسب میشد. تنها در صورتی میتوان شعر را غایت و هدف شاعر در نظر آورد که وی دیکتهای مانند الرحمان بنویسد. شاعر امروز باید بداند که زبان فارسی امروزه در خطر است و این است که اهمیت بسیار زیادی دارد؛ باید بدانیم که وقتی زبان به جایگاه والا و اصلی خود رسید میتوان آن را با سخنان جدید تزئین کرد.»
اشعار مهدینژاد در این کتاب، شبیه به فعالیتهای اولیۀ سمبولیستها است.
پس از پایان سخنان میرشکاک، نادمی ضمن تشکر از فرصتی که شهرستان ادب برای گوش سپردن به سخنان آقای میرشکاک، بخش پایانی سخنان خود را به این صورت ادامه داد: «فرم در این کتاب، به ویژه در فصل میانی، فرم موفقی هست. از مقالاتی که در مورد شکلشناسی نوشته شده است، برمیآید که قالب هم بخشی از فرم است. فرمالیست روس و غیرروس کار اصلیای که میکند اعتقاد به این امر است که هر کاری فرم خودش را دارد. از لحاظ صورت وظیفۀ ما این است که این کتاب را بخوانیم. کاری که سمبولیستها در ابتدا انجام میدادند، کاری است که مهدینژاد در این کتاب انجام داده است.»
اسماعیل امینی در ادامۀ سخنان خود اشاره داشت: «افرادی که کار هنری یا شعر انجام میدهند، ناگزیرند اندیشههای خود را مقابل افراد و اندیشههای پرشمار، بایستند و سخت زندگی کنند. کتاب آتشگردان از این منظر که خود را از جماعت سفله و جنس مورد پسند این جماعت جدا کرده است، کتاب خوبی است. البته این کتاب اشکالاتی هم دارد؛ مثلا برخی از شعرها، شعرهای معمولی است که دیگران هم میتوانستند این شعر را بگویند؛ که خوشبختانه تعداد این شعرها کم است.»
اگر مغلوب موازین نقد صورتگرا شویم، ضرر کردهایم.
میرشکاک در ادامۀ سخنان خود در پاسخ به سخنان امینی تاکید کرد: «سفله کسی است که حوالت روزگار خودش را نشناسد. سخن من این بود که شاعر اگر نداند که قرار است چه بگوید به فرم دست پیدا کند یا دست پیدا نکند، دستش به هیچچیزی بند نخواهد بود. شاعر یا رسالت تقویمی دارد یا مخاطب شاعر حوالت یک قوم است و وی آیندۀ قوم را میبیند؛ و بنا بر همین چیزی که میبیند و برای خود رسالت تعیین میکند شعر میسراید. به همین دلیل ما نمیتوانیم به هیچکدام از این افراد صفت سفله را نسبت دهیم. اگر مغلوب موازین نقد صورتگرا شویم، ضرر کردهایم. چشمانداز، دید و جهانبینی اهمیتی که دارند بیش از فرم و ظاهر شعر است. در واقع صورت روی معنا سوار میشود.»
در پایان این جلسه، مهدینژاد ضمن تشکر از کارشناسان و موسسۀ شهرستان ادب برای فراهم آوردن موقعیتی مناسب برای نقد کتاب وی، نظرات کارشناسان را راهگشا دانست و از حاضران نیز به دلیل حضور آنها سپاسگزاری نمود.