مجموعه رباعی «ناخوانده» اثر میلاد عرفانپور در روز شنبه مورخ نهم اسفندماه مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در این نشست که در تالار کمال دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران برگزار شد، منتقدانی چون حمید شکارسری، سعید بیابانکی و زهیر توکلی حضور داشتند.
پس از قرائت قرآن، مهدی بوشهریان مجری و کارشناس این برنامه، ضمن سلام و خوشامدگویی به حاضران و منتقدان، به معرفی عرفانپور پرداخت: «وی شاعر جوانی است دارای آثاری مانند پاییز بهاری است که عاشق شده است، پادشهر، جشن فراموشیها، مجموعهی غزل بیخبریها، ناخوانده، از شرم برادرم و چارهها.» و سپس استاد حمیدرضا شکارسری را دعوت نمود تا در کسوت منتقد به نقد ناخوانده بپردازد.
توجه شهرستان ادب به عناصر پیرامتنی کتاب شایستهی توجه است.
شکارسری بدون مقدمه سخنان خود در خصوص کتاب ناخوانده را آغاز نمود: «آنهایی که کتاب را دیدهاند، لابد با شکل خاص طراحی آن روبهرو شدهاند؛ که اگر کتاب بسته شود، شکل نامهی ناخوانده را به خود میگیرد و این با این بیت و ضربالمثل "هم قصهی نانموده دانی/ هم نامهی نانوشته خوانی" ارتباط برقرار میکند. در روزگاری که ما ناشران تخصصی شعر داریم ولی توجهی به عوامل پیرامتنی کتاب ندارند، توجه شهرستان ادب به این عناصر حائز اهمیت و توجه است. آنچه که امروزه به عنوان عناصر پیرامتنی از آنها یاد میشود، عناصری هستند که به زبان نوشتاری و گفتاری نیست، در پیرامون متن هستند اما در خوانش و تاویل متن دخالت میکنند. بنابراین به نظر میرسد ناشر این کتاب در زمینهی طراحی این کتاب هوشمندی به خرج داده است.»
عرفانپور را میتوان از احیاءکنندگان رباعی در دههی هشتاد دانست.
صاحب کتاب چراغانی بیدلیل در مورد فرامتنهای این کتاب اشاره داشت: «فرامتن، آن چیزی است که در جریان ادبی روزگار وجود دارد و منجر به نشر کتابهایی مانند ناخوانده در فضای ادبی روزگار میشود. ما در روزگاری به سر میبریم، که نمیتوان سهم قابل توجهی از هزینههای زندگی را به کتاب اختصاص دهیم و در این میان، اشعار نیز همین وضعیت را دارند. در این روزگار که شرایط فضای مجازی و ادبیات و نحوهی ارائهی ادبیات در فضای مجازی، آثار ادبی معمولا تمایل به فشردهشدن دارند: کوتاهتر و موثرتر باشند و در اولین مواجهه با مخاطب، تاثیر خودشان را بگذارند. از این منظر، شما میبینید در مواقعی که نیاز به ارائهی پیام در صریحترین و قاطعترین شکل آن وجود دارد، شعرهای کوتاه رواج پیدا میکند. برای مثال شما به جریان احیای قالبهای دوبیتی و رباعی را در سالهای 56، 57 و 58 توجه داشته باشید. این سالها، سالهایی است که جامعه دچار تلاطمهای شدید سیاسی و اجتماعی است؛ بنابراین شاعر میداند که مخاطب خیلی وقت و حوصلهی خواندن آثار طولانی ادبی را ندارد. بنابراین شما میبینید در آن سالها آثار کوتاه رواج پیدا میکند و قالبهایی مثل غزل، دوبیتی و رباعی که خیلی بلند نیستند، اشعار نویی که خیلی کوتاه هستند رایج میشود. در دههی هفتاد این جریان ادامه پیدا نمیکند مگر توسط چند چهره و دوباره در این اواخر، آثار کوتاه، سادهنویسی، رباعی و دوبیتینویسی و شعر کوتاه نویسی، به دلیل شرایطی که اجتماع دارد، مجددا رشد میکند. من فکر میکنم رباعیسرایی در روزگار ما، اگرچه نوعی جواب به روحیهی شاعر، شرایط شخصی و فردی شاعر دارد، اما نوعی هوشمندی شاعر را به نمایش میگذارد؛ اینکه نیازهای فرامتنی و ادبی روزگار خودش را تشخیص میدهد و با سرایش آثار متناسب با این شرایط، پاسخی به نیازهای ادبی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زمان خودش میدهد. پس من این کتاب را در ادامهی جریان رباعی و دوبیتی سرایی که در سالهای ابتدای انقلاب با نامهایی مثل قیصر امینپور، محمدرضا سهرابینژاد، حسن حسینی، وحید امیری و سهیل محمودی در حافظهها مانده بود، میدانم. در دههی هفتاد این جریان نیز به واسطهی بیژن ارژن، ایرج زبردست و جلیل صفربیگی بود و اگر در دههی هشتاد بخواهیم افرادی را که از این جریان فرامتنی تبعیت کرده و به احیاء این جریان کمک کرده اند نام ببریم، بیتردید باید از میلاد عرفانپور نیز نام ببریم. به این ترتیب، من کتاب ناخوانده را یک پاسخ به فرامتنی میدانم که به دلایل مختلف در روزگار ما وجود دارد.»
عرفانپور را از رباعیسرایان مدرن میدانم.
نوینسدهی کتاب از تمام روشناییها در ادامهی سخنان خود در خصوص متن این کتاب تصریح نمود: «چندین سال پیش مرحوم حسن حسینی مثالی را زد تحت این عنوان که رباعی و دوبیتی مانند والیبال میماند. مصراع اول، بازی را به جریان میاندازد؛ مصراع دوم توپ را آمادهی حمله میکند؛ مصراع سوم پاسی را آماده میکند که مصراع چهارم ضربهی نهایی را وارد میکند. از این منظر، فکر میکنم مخاطب به این نتیجه برسد که مصراع مهم رباعی، صرفا مصراع آخر نیست؛ حتی بیت دوم هم از بیت اول اهمیت بیشتر چندانی ندارد. زمینه باید در مصراع اول فراهم شود تا بتوانیم در مصراع چهارم ضربهای را وارد کنیم. این موضوع، در بسیاری از رباعیهای قدیم و جدید خیلی محترم نبوده است. به این معنی که بیت دوم اصل رباعی محسوب میشده است و اعتقاد بر این بوده که اگر بیت اول را نخوانیم چیز مهمی را از دست ندادهایم. اما از منظری که منظر مدرن است، شما به مجموعهی شعر به مثابهی یک قطعه شعر ارزش قائل هستید و بنابراین هیچ سطری از شعر کماهمیت تر از سطر قبلی نیست. این رابطهها است که شعر را میسازد. تاکید بر رابطهها در شعر مدرن، به این معنی است که اگر هم ما در قوالب سنتی شعر میگوییم اما با تکیه بر روابط همهی مصراع را هموزن هم بدانیم. در بخش اعظم رباعیهایی که ما در مجموعهی ناخوانده میخوانیم، چنین رویکردی نسبت به رباعی اتخاذ شده است. یعنی شاعر با یک نگاه ساختارگرا به شعر، عملا برای اجزاء از آنجا احترام قائل است که نقشی برای کل ایفا میکنند و کل از آنجا به ارزش میرسد که اجزاء به درستی عمل کردهاند. از این منظر، رباعیهای عرفانپور نوعی رویکرد به رباعی در روزگار ماست که رباعی را به مثابهی یک قطعه شعر، میداند. این رویکرد به رباعی باعث میشود که پیامهای شعرها، برجسته و موجز خود را به منصهی ظهور برساند. اگر مشخصات دیگری را برای این رباعیها در نظر بگیریم، یکی از آنها این است که این رباعیها محتواگرا هستند؛ یعنی محتواها نگاه مشخص و جهانبینی مشخصی را به ما منتقل میکند، میتوانیم به این نتیجه برسیم که رباعیها به این سمت حرکت میکنند که محتواها و درونمایههای خودشان را برجسته کنند. بنابراین به شدت مضمونساز هستند. بنابراین اگر ما فقط قرار باشد معنی و مضمون را منتقل کنیم، طبعا کار شاعرانه نکردهایم؛ اما شعر محتواگرا مضمونساز است و مضمون مقولهای کاملا در تناسب با رباعی است؛ رباعی بدون مضمون عملا شکل خودش را پیدا نمیکند. ایجاز و محتواگرایی از مشخصات مهم این شعرها است. دریچهی نگاه عرفانپور به جهان در این کتاب، یک دریچهی متکی بر آموزههای وحیانی و دینی است. بنابراین حتی اگر بخواهد نگاه تغزلی به ممدوح خود داشته باشد، از دریچهی مضامین دینی به آن نزدیک میشود. این باعث میشود که بخش دوم در این کتاب، مخاطب دچار تردید میشود که شعری عاشقانه و زمینی میخواند یا شعر انتظار؛ هر دو تاویل درست به نظر میرسد. از این منظر این را نیز میتوان ویژگی منحصر به فرد این کتاب دانست که شاعر نوع نگاه و جهانبینی خود را به اکثریت قریب به اتفاق رباعیها تسری داده است و رباعیها روی هم رفته میتوانند اشاره داشته باشند که شاعر از چه منظری به جهان نگاه کرده است. نقطهی اعلای این توجه و نگاه را ما در بخش سوم این کتاب میبینیم. از این قسمت مخاطب با نگاهی کاملا دینی به جریان زندگی و مرگ روبهرو میشود؛ نگاهی کاملا هستیشناختی که به شعرها عمق و غنای بیشتری بخشیده است. این بخش را من موفقترین بخش کتاب ناخوانده میدانم. اگر با مسامحه مجموعهی ناخوانده را به دو قسمت به لحاظ نوع محتوا و معنا تقسیم کنیم، بخشی از آن را، میتوانیم رباعیهای دنیایی و بخشی دیگر را رباعیهای آخرتی بدانیم. در بخش رباعیهای دنیایی شاعر از همان منظر یا ایدئولوژی وحیباورانه و دینی جهان مدرن و مظاهر آن را مورد نقد قرار میدهد که چرا راه تعالی و تکامل را بر انسان بسته است و در شعرهای آخرتی شاعر، وی عملا به مفاهیمی مانند مرگ و قراردادن این دنیا در مقابل آن دنیا یا در موازات آن، توجه ویژهای دارد. اگر ما این ویژگیها، یعنی نگاه هستیشناختی شاعر به مرگ و زندگی بدانیم، نگاه رایج این مجموعه بدانیم، بخش انتهایی این مجموعه که بخش شعرهای عاشورایی هست، بخشی است که در این کتاب نباید حضور میداشت. یعنی نگاه با رویکرد هستیشناسی، تفسیر جهان از منظری دینی، شعرهای دنیایی و آخرتی یک سو است و شعرهای مرثیهگونه و مدحگونهای که در ارتباط با عاشورا و امام حسین (ع) است، همخوانی و تناسب ندارد. به لحاظ تکنیکی شاید رباعیهای بخش آخر که در ارتباط با نهضت عاشورا و کربلاست، چیزی کم از سایر اشعار کتاب نداشته باشد اما به لحاظ محتوایی، هماهنگی و هارمونی را ندارد. اگر ما بخواهیم محموعهی ناخوانده را یک کتاب فرض کنیم –به این مفهوم که اشعار کتاب دارای موتیو و عنصر تکرارشوندهای که همهی اشعار کنار هم قرار دارند- بخش آخر را باید حذف کرد. بخش آخر عملا هستیشناسی نیست و مدحیه و مرثیه است و همخوانی چندانی با سایر اشعار ندارد. این حالت فعلی، بیشتر شبیه به مجموعهی شعر شده است و نه کتاب شعر. در انتها اینکه ما میتوانیم ناخواندهها را مقدمهای برای مطرح شدن نامی به عنوان یکی از پدرخواندههای رباعی این روزگار بدانیم. پدرخواندهها معمولا حرفهای هستند. یعنی کار خودشان را بدون حشو و زوائد، بدون شاخههای موازی و متقاطع انجام میدهند. این عنصری فرامتنی است. به گمان من اگر شاعر، به جای توجه به دیگر قوالب، توجه و هم و غم خود را به قالب رباعی بگذارد، پدرخواندگی خود را ثابت و حتی تحمیل میکند.»
حیات دوبارهی رباعی را ما مدیون سالهای پس از انقلاب و جنگ هستیم.
پس از پایان سخنان حمیدرضا شکارسری، سعید بیابانکی سخنان خود را آغاز نمود. وی در ابتدای سخنان خود، برداشتهای خود را در خصوص کتاب ناخوانده –پس از تبریک به عرفانپور- به این صورت تشریح نمود: «من اعتقاد دارم یک مجموعهی شعر، همه چیزش باید اتفاق باشد. این کتاب نیز همین وضعیت را دارد و اتفاق خوبی را برای ادبیات ایران رقم زده است. قالب رباعی، از ابتکارات رودکی است. بعضی عقیده دارند که این قالب پیش از رودکی نیز هست اما آنچه که در تاریخ به صورت تصریحی آمده است، این است که آغازگر آن پدر شعر فارسی است. آنچیزی که در این قالب شگفتانگیز و فشرده وجود دارد، این است که قالب بسیار هارمونیک است و به لحاظ وزن و اجازههایی که عروض به شاعر میدهد بسیار متنوع است. وزن رایج رباعی به صورت مفعول مفاعیل مفاعیل فعل است که این با توجه به اختیاراتی که در عروض و قواعدی مثل قاعدهی تسکین و قلب، میتواند تبدیل دو هجای کوتاه به هجای بلند یا تعویض جای یک هجای کوتاه و بلند با هم داشته باشد و به این ترتیب بیست و چهار وزن متفاوت ایجاد میشود. همین تنوع وزن، اندکی تنوع مضمون هم در رباعی ایجاد کرده است. سایهی سنگین چند رباعیسرای مشهور ادبیات فارسی، باعث شده است که خیلی از افراد از ورود به این وزن بترسند. یعنی وقتی که نام رباعی میآید حتما اولین اسمی که در ذهن ما میآید خیام است، حتما دومین آن ابوسعید ابولخیر و با کمی تخفیف مولانا و عطار و دیگران هستند. در رباعیات خیام شما اگر دقت داشته باشید، وجهی که به سایر وجوه غلبه دارد، اندیشه و از نوع اندیشهی فلسفی است. پرسشهایی در رباعیات خیام مطرح است که یا پاسخی ندارد و یا پاسخ آن خیلی مفصل است و به همین دلیل است که رباعیات خیام در تمام جهان مشهور است و تقریبا میتوان گفت به تمام زبانهای زندهی دنیا ترجمه شده است و معروفترین شاعر ما خیام است. یکی از خصوصیات خیام این است که در ذهن بسیاری از مردمی رسوخ کرده ایت که نه سواد خواندن دارند و نه سواد نوشتن. آن چیزی که آقای شکارسری به آن اشاره کرد و آن را قاعده نامید، من فرم میدانم. در واقع اینکه ضربهی رباعی در مصراع پایانی این باشد، ویژگی الزامی همهی رباعیات نیست و علت این سخن من این است که شاید اندکی به دنیای پیرامونی ما و برداشتی که از الزامات شعر وجود دارد برمیگردد. سایهی سنگین خیام و دیگران شاید اصلا اجازه نمیداده است که خیلی از افراد وارد حیطهی رباعی شوند. به نظرم حیات دوبارهی رباعی را ما مدیون سالهای پس از انقلاب و جنگ هستیم. اینکه چرا رباعیهای مرحوم سیدحسن حسینی و قیصر امینپور مانند رباعیهای امروز رایج نشده است، به عقیدهی من ین امر به تکنولوژی وابسته است؛ زیرا شانسی که جوانان امروز برای انتشار اشعار خود دارند، حسینی و امینپور نداشتهاند. من در مجموعهی ناخوانده احساس میکنم که از فرمول رباعیهای دیگر فرار کردهاند و رباعیهایی که در این کتاب وجود دارد، تقریبا همعرض هستند. نگاهی که در این کتاب به مرگ شده است، نگاهی جدید و حتی مدرن است و من هم اعتقاد دارم که بخش نهایی در زمرهی رباعیهای آیینی است، در این کتاب نباید وجود میداشت و به نظر میرسد در چاپهای بعدی حذف شود کتاب یکدستتری را خواهیم داشت.»
اشعار عرفانپور گام مهمی در زمینهی عرفان در رباعی است.
پس از پایان سخنان بیابانکی، زهیر توکلی سخنان خود را در مورد ناخوانده شروع کرد: «قالب رباعی، قالبی است که بسیار ایدئولوژیستیز است. منظور از ایدئولوژی مفهوم سیاسی نیست؛ منظور مفاهیم جزمی و قطعی است. رباعی باید جنبهی معرفتی و شناختی باید داشته باشد. رباعیات آقای عرفانپور در این کتاب، بسیار جزمی و قطعی است؛ البته در قسمت مرگ این ویژگی بسیار کاهش یافته است. اگر یک مقداری آقای عرفانپور به این نکته توجه داشته باشند که دستمایهی دیگری برای فلسفه در رباعی وجود دارد، شعر ایشان قویتر از سابق میشود. یکی از نکاتی که من در اشعار آقای عرفانپور میبینم این است که مصراع سوم مقصود شاعر را مشخص میکند. لذت خواننده این است که کشفی در مورد شعر داشته باشد و هرچه شاعر بیشتر به مخاطب اجازهی کشف دهد، اجازهی لذت بیشتری به او داده است.»
پس از پایان صحبتهای اساتید، بوشهرسان ضمن تشکر از حاضرین، جلسه را پس از نزدیک دو ساعت بحث پایان یافت.