شعر قیصر امینپور، منشوری است که هر یک از وجوه آن تجلیگر بعدی از منش فکری و هنری او و هم نسلانش طی سه دههً اخیر است . پس میتوان مدعی شد که آثار او – فراتر از افق فردی – سرشت و سرنوشت ادبی – اجتماعی یک نسل را به تماشا میگذارد . و صد البته نسلی از شاعران با دستگاه فکری – عقیدتی خاص و با سیستم هنری و زیباشناختی ویژه . با این حال سلوک شعری قیصر امینپور در عین تشابه با بسیاری از همنسلانش، ویژگیهای منحصر بهفردی دارد که به آن تپش و تشخص دیگری میبخشد از جمله : اعتدال شگفت ، جریانسازی وسیع ، عمق عاطفی ، نجابت کمیاب و ... .
اولین منزل شاعری قیصر، رباعیات، دوبیتیها , غزلها ونیماییهایی بود با مایههای دینی و انقلابی با صبغه ایدئولوژیک؛ محصول برخورد او با تکانههای تند انقلاب و جنگ و رخدادهای سیاسی – اجتماعی برخاسته از دل آنها در اوایل دههً 60.
در این دوره شعر قیصر – علیرغم بردهای عاطفی آن – کمتر نشانی از « فردیت هنری » با خود دارد ، زیرا به نسبت آن برهه از زمان ، شاعران مذهبی وهمگام با نظام ، تعهد دینی و التزام انقلابی را ضروریترین خصلت هنر و هنرمند میدانستندو فراتر از این قلمرو ، چندان رسالتی برای خود و هنرشان قایل نبودند . افزون بر این ، « حضور و حرکت محفلی » در عرصه شعر به تحکیم و تقویت این باور میانجامید ؛ شاعری در جمع و جرگه « شاعران و هنرمندان مسلمان حوزه اندیشه و هنر اسلامی » بودن، خط سیر فکری و روحی خاصی را برای شاعر رقم میزد .
اشعار دو مجموعه« از کوچه آفتاب » و « تنفس صبح » ( هر دوچاپ 1363 – حوزه هنری ) محصول این دوره از سلوک شعری قیصرند . مجموعههای یاد شده و آثار مشابه آن ، خصلتهای مشترکی دارند . از یک سو نشانگر بینش آرمانگرا ومنسجم شاعرند در مسیری معیّن و از دیگر سو، بیانگر محدودیت چشماندازهای فکری وهنری او ، قیصر و همنسلانش در این مسیر البته از نوعی تجربه تاریخی برخورداربودند ، عبرتپذیری از سرنوشت شعر- شعارهای انقلابی اواخر دههً 40 و دهه 50 ( جریان موسوم به شعر چریکی ) . جریانی که از آبشخورهای ذهنی – فکری نسل اول شعر بعد ازانقلاب بود. به همین دلیل بود که شعر قیصر در اوایل دهه 60 – یعنی اوج شعارزدگی و صراحت شعرها – کمتر به این ورطه فرو غلتید و از جان و جوهر شعری بینصیب نماند .
نسل ادبی نوخاستهً دهههای 70 و 80 اگر امروز دو اثر اولیه قیصر را تورق کند، شاید اشعار آن را چندان بدیع و دلپذیر نیابد، اما باید بداند که همان اشعار- به رغم پارهای ضعفها که اقتضای گامهای نخست هر شاعر جوانی است –در زمان خود از شاخصترین نمونههای شعر جوان به شمار میآمدند و در حقیقت همان تجارب ، سکوی پرواز آثار بعدی قیصر و نیز سرمشق نسلهای بعدی بودند . اگر این نسل، امروز به اوج و افقهای تازه دست یافته است ، باید بداند که بر تلی از تجارب نسلهای پیش از خود ایستاده است ؛ تجاربی که شعر قیصر از ارکان و اضلاع برجسته آن است . چه کسی میتواند منکر این نکته شود که رباعیاتی از این دست:
من همسفر شراب از زرد به سرخ یا همره اضطراب از زرد به سرخ
یک روز به شوق هجرتی خواهم کرد چون هجرت آفتاب از زرد به سرخ
موجب احیا و اعتلای قالب رباعی – آن هم از نوع حماسهوارش –بودند یا غزلهایی از اینگونه :
شب عبور شما را شهاب لازم نیست که با حضور شما آفتاب لازم نیست (تنفس صبح/ 81)
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد (همان 83)
تو حجم بستهً رازی، اگر درست بگویم تو ارتفاع نمازی، اگر درست بگویم (همان/93)
پوشیدهایم گیوه تاول را تا طی کنیم وادی اول را (همان/ 125)
و نیز نیماییهایی نظیر « شعری برای جنگ » (همان/9 )، « اتفاق » (همان/21) ، « تبصره » (همان/57) درپیشرفت شبکه ذهنی – زبانی شعر دهههای 60 و 70 و جریانسازی های نسبتا" سالم ادبی تا چه حد مؤثر بودند. شعر زندهیاد قیصر در دوره یادشده ، با حفظ قالبها وشاخصههای سنتی، میل به نوآوری دارد . تعامل خصلتهای شعر کلاسیک با مؤلفههای شعر نوگرا، معرف شیوهً اعتدالی اوست .
در رباعیها و دوبیتیها ، ثبت عاطفی لحظات ؛ پایانبندیهای تند و تأثیرگذار ، تصویرسازیهای تازه با حفظ ابعاد مرسوم شعر کلاسیک، همه در خدمت مضامین دینی، انقلابی و حماسی با هالهای از نگاه معنویتگرا قرار دارند. در غزلها سادگی زبان ، ایماژهای عاطفی و معتدل، تعابیر نوکلاسیک و نگاه به مفاهیم حماسی از منظری عاطفی بر بستر همان مضامین یادشده به چشم میآیند؛ اما اشعار نیمایی این دوره او، با وجود پاره ای کشفها هنوز فاقد ذهن و زبانی پرداخته و پالوده است .
قیصر و شعر جنگ
شاعران در سالهای پس از انقلاب ، به اقتضای گرایشهای اعتقادی و سیاسی خود ، در دو جریان و جبهه شاخص قرار گرفتند : یک دسته حامی نظام و هنجارها و باورهای آن بودند ( معروف به شاعران انقلاب ) و دسته دوم منتقد یا مخالف نظام و جزو دگراندیشان بودند ( موسوم به شاعران جناح روشنفکری). این دو گروه در برخورد با پدیده جنگ و پیامدهای آن غالبا مواضعی متضاد داشتند. دسته اول بدان نگاهی آیینی و آرمانی داشتند و صرفا به نیمکره روشن جنگ : حماسهها ، دلیریها، شهادتها، روح معنوی جبههها و ... مینگریستند ؛ در حالی که شاعران صف مخالف با نگاهی تلخ و تراژیک ابعاد فاجعهآمیز جنگ یا نیمکره تاریک آن: کشتارها، ویرانیها، آوارگیها، فقر و یأس و .... را به نظاره نشستند و از صلح و آزادی سخن گفتند .
قیصر در طول سالهای جنگ در صف شاعران گروه اول بود. او ودیگر شاعران همفکرش چه در حوزه هنری و چه خارج از آن، قویا حامی ارزشهای معنوی جنگ و بعدها « دفاع مقدس » بودند. به رغم نگاه کلیگرای اغلب شاعران آن دوره، قیصر شاعری بود که گاه دیدی جزیی نگر و شدیدا عاطفی به مقوله جنگ داشت. ثبت لحظات عاطفی در شعرهای جنگ او از برجستهترین وجوه آثارش در همان دوره است، به همین دلیل چند سروده او در حیطه این سالها تأثیرگذار بودند . گذشته از رباعیاتی همچون :
موسیقی شهر بانگ رودارود است رقاصه شهر، آتش است و دود است
بر خاک خرابهها بخوان قصه جنگ از چشم عروسکی که خونآلود است
( از کوچه آفتاب /60 )
زین تیر که از صخره آهن گذرد وز رشته و موی و چشم سوزن گذرد
چندان به تن دشمن خود زخم زنیم تا آنکه نسیم ازتن دشمن گذرد
( همان / 63 )
جا دارد که به سروده « شعری برای جنگ » او ( در دو بخش )اشاره کنیم که به رغم بیان صریح ، شعارگونه و پر اطناب ، به دلیل ثبت لحظات عینی و گاه هولناک جنگ، برد عاطفی شدیدی داشت :
اینجا سپور هر صبح / خاکستر عزیز کسی را / همراه میبرد (تنفس صبح/14)
آن شب که در غبار / مردی به روی جوی خیابان / خم بود / باچشمهای سرخ و هراسان / دنبال دست دیگر خود میگشت ! / ... باور کنید / باور کنید/ من با دو چشم مات خودم دیدم / که کودکی ز ترس خطر تند میدوید / اما سری نداشت !/ لختی دگر به روی زمین غلتید / و ساعتی دگر / مردی خمیده پشت و شتابان / سر را به ترکبند دوچرخه / سوی مزار کودک خود میبرد .... ( همان / 15 )
این تصاویر عینی – و بعضا" شاعرانه – در آن دوره بیشتر و بهتر از شعرهای پر تصویر اما کم حسوحال با مخاطب ارتباط برقرار میکرد و حس اورا برمیانگیخت. ستایش شهادت و شهیدان و دعوت به این فکر و فرهنگ، ستایش دلاوریهاو ایثارگریهای رزمندگان جبههها، احساس حسرت و حرمان در برابر شهیدان – که نوعی دعوت غیر مستقیم به جنگ و جهاد بود، عمدهترین مفاهیم شعرهای جنگ قیصر به میآیند که در این میان نگاه عاطفی شاعر، کمتر جایی برای رنگ حماسی اشعارش باقی میگذارد.در شعر او بیان حماسی به نفع نگاه شدیدا عاطفی کمرنگ یا محو میشود. گاه نیز که در شعر او با اینگونه بیان روبهرومیشویم :
بر این زین خالی نه گردی نه گردی دلا زین غم ار خون نگردی ، نه مردی
( تنفس صبح / 91 )
در ابیات میانی یا پایانی، شور و حال نسبتا حماسی در غلظت عاطفی شعر استحاله مییابد :
چه کردی چه کردی تو ای عشق با او تو ای عشق با او چه کردی چه کردی
( همان /92 )
نیز غزل زیر با این آغاز تقریبا حماسی :
ز جادههای خطر بوی یال میآید کسی از آن سوی مرز محال میآید
در ادامه به چنین بیانی میرسد :
بیا و راست بگو، چیست مذهبت ای عشق که خون لاله به چشمت حلال میآید
( همان / 77 و 78 )
در شعرهای جنگ قیصر، علیرغم برخی نوآوریها در حوزهً ذهن و زبان ، با وجود نگاه متمایز عینی و جزءنگر – که گفته شد کمتر با فردیت شاعرمواجه میشویم. شاعر – همانگونه که در ابتدا گفته شد – در چارچوب الزامات اعتقادی-اجتماعی دوره خویش به سر میبرد و در حلقهً یاران همکیش و همکوش ، حرکتی جمعی در حوزه هنر شعر دارد . این حیات و حرکت جمعی و خالی از فردیت هنری – مهم ترین عامل فقدان« هویت سبکی » در شعر این دوره و از جمله شعر قیصر است؛ هر چند که آثار این نسل خالی از هویت جمعی نیست .
شاعران ستایشگر جنگ و جهاد – و از جمله امینپور – در این دوره شعر را در خدمت تبلیغ و تهییج عواطف جمعی به کار میگیرند. پس با وجود پارهای خلاقیتهای هنری در آثارشان کمتر به ذات و مبانی فلسفی شعر میاندیشند . توجه به این مقوله در دوره شعری پس از جنگ در پرتو کسب تجارب تازه فکری و فرهنگی رخ داد، یعنی دوره شعر جامعهگرا و انسانمدار اواخر دهه 60 و سراسر دهه 70 و پس از آن
دیگر خصلت اشعار قیصر و یارانش در دوره جنگ، یکنواختی درطرح کلی و ژرفساخت معنایی است؛ حاصل این وضعیت، ظهور اشعاری است مشابه با رنگ و پیرنگی یکسان که نشان از همان حرکت جمعی خالی از فردیت دارند ، اگر هم تازگی وابداعی در آثار مییابیم، در حوزه روساخت و تزیینات شعری است. با این حال آثارقیصر به نسبت اشعار دیگران، عمق و اصالت عاطفی و هنری بیشتری دارد؛ هم به دلیل صمیمیت ذاتی شاعر، و هم به دلیل قلت تماشای حماسی در اشعارش – که گفته شد .
شعر قیصر در دوره دوم شاعریاش ( مقطع پس از جنگ ) غالبا شعری است جامعهگرا، معترض و متمایل به فردیت شاعرانه. در این برهه، ذهن و زبان او پختهتر و پیراستهتر میشود و از پاره ای خام دستی های اولیه مبرا میگردد. نیزپرداختن ملایم به عواطف فردی و برخی از احساسات عفیف عاشقانه « من » شاعرانه او راپر رنگتر نشان میدهد. توجه به تناسبات لفظی و آرایههای ادبی – خصوصا ایهام وجناس – بر بستر بیانی تازه، تداوم و تمرکز بر عاطفه عمیق، سادگی و صمیمیت کلام، و پرهیز از پرش و پویشهای تند فرمالیستی برجستهترین مشخصههای شعر او در این دوره به شمار میآیند. نیماییهایی چون: روز ناگریز، دردواره ها، جرأت دیوانگی، نه گندم و نه سیب، حسرت همیشگی، هر چه هستی باش، سطرهای سفید، اشتقاق و نیز غزلهایی نظیر آواز عاشقانه، خستهام از این کویر، نامهای برای تو، اگر دل دلیل است .... ، ( همه از دفتر « آینههای ناگهان » 1372 ) در ردیف آثار رو به کمال قیصر و از بهترین نمونههای شعر نو و غزل نو معتدل آن دوره به شمار می آیند .
« در فضای پس از جنگ ، شعر فارسی دو گرایش عمده یافت :
1- شعر آرمانگرا، که در تلفیق فرم و محتوا میکوشید
2- شعر آرمانگری، که بیشتر به فرم و ساختار میاندیشید .
شاخهً آرمانگرا، در وجه غالب، شامل شاعران انقلاب بود که اکنون با مسایل تازهای مواجه شده بودند: گرایش جامعه به مدرنیسم و مصرفگرایی، کمرنگ شدن ارزشها و اصالتهای دوران پیشین، مفاسد اجتماعی و اقتصادی نظیر ارتشاء، اختلاس، اشرافیگری، خاندانسالاری، بیبندوباری، افت اخلاقی، جنگ بین فقر و غنا، تخاصمات سیاسی و ... ، این چالشهاغالب شاعران این طیف را به واکنشهای متفاوتی کشاند. عده ای همچنان به دفاع ازهنجارها پرداختند، برخی در عین نگرش تلخ اجتماعی، به بینشی انسانگرایانه و شبهفلسفی روی آوردند. عده ای نیز از سر نومیدی به تغزل و تغنی عاشقانه مشغول شدند، و پارهای از شاعران منفرد و منفعل نیز که خلع انگیزه شده بودند، عرصه را ترک کردند .... » (روزبه ، 1381 ، 319 و 320 ) در این میان، قیصر در صف شاعرانی قرار داشت که ازسویی با نگرشی معترض، سوگوار فضاهای معنوی سالهای پیشین بودند و در عین حال در پرتو ادراک و آگاهیهای تازه، کوشیدند تا با دیدی وسیع تر به دنیای پیرامون خود بنگرند .
پس از مجموعه« آیینههای ناگهان » که به رغم تعدادی اشعارمتوسط و ضعیف موجود در آن، در بر گیرنده پاره ای از بهترین غزلها و نیماییهای شاعر است، قیصر در سال 1380، مجموعه « گلها همه آفتابگردانند » را به چاپ رساند که استمرار شیوه معتدل او در حوزه ذهن و زبان بود؛ با این تفاوت که غزلها سنتگراتر شده و از تپش کمتری نسبت به غزلهای ماقبل او برخوردار بودند. اگر در « آیینههای ناگهان » غزلها چنین بافتهایی داشتند :
حنجرهها روزه سکوت گرفتند پنجرهها تار عنکبوت گرفتند
خسته ام از این کویر، این کویر کور و پیر این هبوط بیدلیل ، این سقوط ناگزیر
بغضهای کال من، چرا چنین ؟ گریههای لال من چرا چنین ؟
در « گلها همه آفتابگردانند » با چنین فضاهایی روبرو میشویم:
رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند آسمانیتر از آنبود که در خاک بماند
( ص 87 )
خورشید خم شد تا نگاهت را ببوسد گل غنچه شد تاروی ماهت را ببوسد
( ص 102 )
شبی دارم چراغانی، شبی تابیدنی امشب دلی نیلوفری دارم، پری بالیدنی امشب
( ص 116 )
با این حال نمیتوان چشم بر چند غزل رشکبرانگیز همین مجموعه بست، خصوصا غزلهای: « لحظههای کاغذی » با مطلع
خستهام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری
(ص 95 )
و « الفبای درد » با این آغاز :
الفبای درداز لبم میتراود نه شبنم که خون از شبم میتراود
( ص 104 )
و اما نوسرودههای مجموعه مذکور لبالباند از لحظات ناب شاعرانه و نیز تأملات ژرف اجتماعی و گاه فلسفی .
در اینجا ذهن و زبان شاعر از سطح هیجانات عاطفی گذرای شعرهای پیشین وی برگذشته و به نوعی وقار و متانت میانسالی آراسته گشته است؛ لذا شعر او از عمق اندیشگی بیشتری بهرهمند است. اساسا از نیمهً دهه 70 به بعد درکنار عواطف فردی یا اجتماعی معهود، نوعی بینش خفیف فلسفی در اشعار قیصر نمایان میشود، این گرایش بهخصوص در آثار سالهای بیماری شاعر بیشتر به چشم میخورد؛ دورهای که شاعر تقابل زندگی با مرگ را عمیقا در وجود خود احساس میکند. شاعر در این مرحله ( مقطع شعرهای دو کتاب « گلها همه آفتابگردانند » و آخرین اثرش « دستورزبان عشق » ) محتاط و موقر به عشق، انسان، اجتماع و هستی مینگرد و روایاتی کوتاه اما تأثیرگذار از امیدها و تردیدها، دردها و دغدغههای فردی همپیوند با دردها و دلمشغولیهای جمعی و بشری از خود به جا می گذارد :
خداروستا را
بشر شهر را....
ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند
که در خواب هم خواب آن را ندیدند
( گلها همه آفتابگردانند / 62 )
گفت : احوالت چطور است ؟
گفتمش :عالی است
مثل حال گل !
حال گل در چنگ چنگیز مغول !
( همان /69 )
نمیدانم آیا
اگر لحظهای بال خوابیده این پرنده
به پروازهم نه ،
به خمیازهای باز باشد
به هفت آسمان تو
یک ذره برمیخورد ؟
( همان / 70 )
چرا باز هم غم ؟
چرا باز دلشورههای دمادم ؟
پسینگاه جمعه !
همان لحظههای هبوط !
همان وقت میلاد آدم !
( همان / 75 )
در مجموعه« دستور زبان عشق » نیز در استمرار همین مسیر، ومتأثر از وضع روحی و جسمی شاعر، سایههایی از مضامین مرگاندیشی ( نه از نوع منحط و منفیاش بلکه از نوع سنخ فلسفی آن ) در شعر او به چشم میخورد :
من
سالهای سال مردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تو میتوانی
یک ذره
یک مثقال
مثل من بمیری ؟
( دستور زبان عشق / 30 )
مرا
به جشن تولد
فراخوانده بودند
چرا
سر ازمجلس ختم
در آوردهام ؟
( همان / 22 )
و نیز تحت تأثیر گفتمانهای اجتماعی– انسانی و تحولات جهانی ، مفاهیم و مضامینی انسانگرایانه و صلحطلبانه در آثار او تجلی مییابد ؛هر چند که برخی اشعار او در این حوزه فاقد ساخت و پرداخت کافیاند :
شهیدی که بر خاک میخفت / سرانگشت در خون خود میزد و مینوشت/ دو سه حرف بر سنگ: / « به امید پیروزی واقعی / نه در جنگ ، که بر جنگ ! »
( همان / 18 )
پرنده / نشسته روی دیوار / گرفته یک قفس به منقار
( همان / 33 )
پشت میله بر کف زندان / کپهای زنجیر !
( همان / 34 )
در این برهه فارغ از هیجانات شاعرانه خاص جوانی ( چه منفی وچه مثبت ) شوری عقلانی شعر قیصر را در بر میگیرد. به همین دلیل اغلب غزلهای اودر این دوره فاقد طراوت و تازگی گذشتهاند و صبغهای سنتی یافتهاند. قیصر درآخرین مجموعهاش از بلندیهای غزل فرود آمده و به حرکت در دامنهها بسنده کرده است. تنفس در فضای هنوز سنتمآب دانشگاهی، حشر و نشر با ادبا و اساتید سنتگرا ، دلزدگی از فضای سرگیجه آور اشعار موسوم به مدرن و پستمدرن دهههای 70 و 80 ، خستگی ذهنی و روحی شاعر و .... میتوانند از عوامل دخیل در افول پارهای از آثار مؤخر قیصرباشند. با این حال، نیماییهای شاعر، در همین سالها همچنان نمودار حرکت رو به اوج او هستند و حاکی از توش و توان وی در عرصه ابداع و نو اندیشی. قیصر بهرغم عوامل یاد شده، در اشعار نیمایی و گاه رباعیاتش همچنان توانست لحظههای ناب راشکار کند و در ویترین ذهن و زبان رسا و دلپذیر خود به نمایش بگذارد :
قطارمیرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام
( همان / 9 )
افزون بر این نوسرودههای مؤخر قیصر به تبع اعتلای دانش وتجارب او در زمینههای گوناگون ، به نسبت آثار اولیهاش از پشتوانههای فکری وسیعتری برخوردارند . در اینجا ذهنیت شاعر – بر بستر همان بیان ملایم و معتدل – بر اثر مواجهه با اندیشههای متنوع و متکثر، گسترش یافته و به قلمروهای تازهتری راه پیدا کرده است؛ کما اینکه رفتارزبانی او نیز آگاهانهتر و البته گاه ادبیانهتر شده است .
باری ، اشعار قیصر در همه مراحل و منازل شعریاش با وجود دغدغه نوآوری در ذات شاعر، در حیطه نظام زیباشناختی شعر معتدل سه دهه اخیر قرارمیگیرند. شعر او از معیارهای جمالشناختی کهنگرایان پس از نیما فاصله میگیرد، اما در نقطه اعتدال مستقر میشود و به قلمرو ساخت، صورت و زیباییشناسی مدرنیستها و پسامدرنیستهای دهههای اخیر– اعم از اصلی یا بدلی- نمیگراید. و این نکته ازیک سو نمودار روحیه ملایم و تربیت ذهنی اوست و از دیگرسو نشاندهنده حس مخاطب شناسی نیرومند او. استقبال فراگیر مخاطبان از هر صف و صنفی و با هر ذهن و ذائقهای از شعر او دلیل این مدعاست. دورترین افق نوآوری در اشعار قیصر، پاره ای ازتصاویر نسبتا سوررئال اوست که البته اینگونه تصاویر غالبا در عمق عاطفی شعرغرق میشوند و وجوه ایماژیستیشان کمتر به چشم می آیند :
احساس میکنم که کمی دیر است / دیگر نمیتوانم / هر وقت خواستم / در بیست سالگی متولد شوم ... ( آینههای ناگهان /28 )
حس میکنم که انگار / نامم کمی کج است / و نام خانوادگیام نیز / از این هوای سربی خستهست .... / ای کاش / آن کوچه را دوباره ببینم / آنجا که ناگهان / یک روز نام کوچکم از دستم افتاد ... (همان / 29 )
.... در آسمان گشتم / و جیبهایم را / از پارههای ابر پرکردم / جای شما خالی ! / یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد / یک پاره از مهتاب خوردم ....
( همان / 34 )
.... و همچنان / به نردههای ایستگاه رفته / تکیه داهام!
( دستور زبان عشق / 9 )
کما اینکه قیصر در حوزه غزل نیز به شیوه نوی معتدل پایبند ماند و به سائقه همان روح ملایم و تربیت ذهنی خاص و شاید به دلایل زیباشناسانهخاص خود به پدیده هایی نظیر « فراغزل » ، غزل پستمدرن! » ، « غزل روایی » و.... گرایشی نشان نداد. این را هم بیفزاییم که اعتدال در شعر امینپور، همواره رو به کمال است و زیبایی نیز توأم با سادگی . بیآنکه قرین پیشپا افتادگی باشد، ( از چند مورد استثنایی بگذریم ) توجه کافی به فرم و ساخت شعری، حس جوشان و ضرباهنگهای عاطفی و دقت در اضلاع کلمات ،سادگی و بیپیرایگی شعر او را به مکانیسمهای ادبی مجهز میکنند؛ این نمونهها بیهیچ شرح و توضیحی گویای همین نکات است :
افتاد
آنسان که برگ
- آن اتفاق زرد –
میافتد
افتاد
آنسان که مرگ
- آن اتفاق سرد میافتد -
میافتد
اما
او سبز بود و گرم که
افتاد
( تنفس صبح /21 و 22 )
حرفهای ما هنوز ناتمام .....
تا نگاه میکنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی !
پیش از آنکه باخبر شوی
لحظهً عزیمت تو ناگزیر میشود
آی ....
ای دریغ وحسرت همیشگی !
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود !
( گزینه اشعار / 90 )
باری ، هزار باده ناخورده در رگ تاک است ؛ هنوز میتوان و بسیار میتوان از شعر قیصر گفت و گفت و گفت اما به قول خود شاعر: گیرم هوای پرزدنم هست، بال کو؟
کما اینکه درباره وجوه دیگر شاعری او: شعر کودک و نوجوان، ترانهسرایی و .... سخنی نگفتهایم و آنها را به آینده یا آیندگان وا مینهیم و این مقال را در همین موضع به پایان میبریم، هر چند که :
حرفهای ما هنوز تمام ... / تا نگاه میکنی ، / وقت رفتن است ...
مرداد 87 – بروجرد
منابع
امینپور ، قیصر :آیینههای ناگهان ، ناشر : مؤلف ، 1372
امینپور ، قیصر :تنفس صبح ، حوزه هنری ، 1363
امینپور ، قیصر : در کوچهً آفتاب ، حوزه هنری ، 1363
امینپور ، قیصر : دستور زبان عشق ، چاپ دوم ، مروارید ،1386
امینپور ، قیصر : گزینه اشعار ، چاپ اول ، مروارید ، 1378
امینپور ، قیصر : گلها همه آفتابگردانند ، چاپ اول ،مروارید ، 1380
روزبه ، محمدرضا : ادبیات معاصر ایران ( شعر ) ، چاپ اول ،روزگار ، 1381