شریعة فرات پیشروست و چندهزار سوار دشمن پشت سر. سوار تشنهلب لحظه به لحظه به آب نزدیکتر میشود، با مشک خالی بر دوش و شمشیری در دست و لبخندهای شیرین بر لب. لبخندهای ترکخوردهاش را به خون مینشاند...
همین چند سطر کافیست تا ذهنها «سقای آب و ادب» را تجسم کنند و واژه واژه تا علقمه به پرواز درآیند و اتفاقاتی را مشاهده کنند که قرار است هر بار از دید شخصیتها و وقایع گوناگون بیان شود. یک فصل عباس، عباس ِعلیست، یک فصل عباس ِ امالبنین، فصل دیگر عباس ِ عباس، فصل چهارم عباس ِ سکینه و دیگر عباس ِ مواسات، عباس ِ زینب، عباس ِ ادب، عباس ِ حسین، عباس ِ فرشتگان، عباس ِ فاطمه... تا اینگونه از علی تا فاطمه همه از عباس بگویند.
کسانی که با قلم «سید مهدی شجاعی» آشنایی دارند خوب میدانند که تفاوت نوشتههایش در زاویة دید او نسبت به اتفاقهایی است که بارها و بارها شنیدهایم؛ اما آنگونه که شجاعی میگوید به آن نیاندیشیدهایم. زبان ادبی، خلاقیت در مضمونپردازی، استفاده از برداشتهای مناسب تاریخی و... از ویژگیهایی است که تقریباً در همة مجموعههای شجاعی دیده میشود و «سقای آب و ادب» نیز از آن مستثنا نیست.
«سقای آب و ادب» را که بخوانید کلمات، شاعرانه با شما سخن میگویند و آنقدر احساسات شما را در خوانش کتاب شریک میکنند که گاه صفحات آن قطرات اشک شما را در دل خود حس میکند.
از نکات بسیار مهم «سقای آب و ادب» حس اعتمادی است که بین نویسنده و خواننده وجود دارد. به تعبیر دیگر سلامتی که در قلم نویسندة کتاب، چه از لحاظ سندی و روایی و چه از لحاظ نوع بیان آن وجود دارد، باعث اعتماد خواننده به کتاب میشود و سطر سطر آن را به عنوان یک کتاب معتبر تاریخی میپذیرد. در بعضی اوقات متن همانی است که در مقاتل و کتابهای تاریخی معتبر نیز بیان شده و بدون کم و کاست آورده شده است. هرچند در پایان کتاب نویسنده تأکید میکند که «در این اثر، بر خلاف آثار مشابه از همین قلم، مثل کشتی پهلو گرفته و آفتاب در حجاب، مواردی از جنس تحلیل و تأویل و استحسان وجود دارد که طبعاً نقل طابق النعل بالنعل از متون و اسناد روایی و تاریخی نیست و صرفاً برداشت نویسنده است.»
انتشارات «نیستان» سال 1389 مثل همیشه اثر جدید شجاعی را در 5000 نسخه به چاپ رسانده است و این کتاب 264 صفحهای را با قیمت 6600 تومان روانة بازار کرده است.
و در پایان، سید مهدی شجاعی شما را همراه میکند با «سقای آب و ادب» در سفری فراتر از بیان به سال 61 هجری قمری. آنجا که میخوانیم:
...چشم و دلم را دستگیری کنید! ظرف وجودم را گسترش دهید.
روحم دچار لکنتی غریب شده است. زبان جانم را لااقل به قدر گفتن یک سلام گویا کنید.
صحنهای که اکنون مقابل دیدگان من است، برتر و فراتر لز روح و جان من است.
***
حسین همچنان در کنار پیکر عباس، نشسته است که عباس از پیکر خود برمیخیزد....
محمد غفاری