موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
مقاله‎ای از رضا وحیدزاده

دربارۀ «دوستی آیت‎الله خامنه‎ای و مهدی اخوان ثالث» و دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های سلطنتی

21 بهمن 1394 16:54 | 6 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.47 با 17 رای
دربارۀ «دوستی آیت‎الله خامنه‎ای و مهدی اخوان ثالث» و دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های سلطنتی
شهرستان ادب: در آستانۀ سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و در «پروندۀ ادبیات انقلاب شهرستان ادب»، مقاله‎ای علمی و مفصل می‎خوانید از شاعر و پژوهشگر گرامی آقای رضا وحیدزاده دربارۀ سابقۀ  رابطه و رفاقت شاعر بزرگ سرزمینمان زنده‎یاد مهدی اخوان ثالث (م.امید) با رهبر فرزانۀ انقلاب اسلامی حضرت آیت‎الله سیّد علی خامنه‎ای. نویسنده در این مقاله به دروغ‎ها و شایعات گستردۀ رسانه‎های وابسته به پادشاهی انگلستان و امپریالیزم آمریکا پاسخ‎های دقیق و درخور داده است. همچنین وحیدزاده در مقالۀ ارزشمند خود به واکاوی دیگر نظرات اخوان درمورد امام خمینی، انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و جهانخواران شرق و غرب نیز پرداخته است.

 

ماجرای شعر «هیچم و چیزی» کم چیست؟

مهدی اخوان ثالث نامي آشناست؛ چنان‌كه نه تنها علاقه‌مندان ‌و دوستداران شعر و ادبیات، که حتی بسیاری از عموم مردم نیز با او و شعرش آشنایی دارند و همین محبوبیت و نام‌آشنایی شاید بهترین فرصت و مناسب‌ترین فضای گرم و مرطوب برای رشد قارچ‌ها و کپک‌های «دروغ» باشد. همانا از سویی اشتهار یک موضوع و از سوی دیگر گستاخی و دریدگی گویندۀ دروغ را می‌توان یکی از عوامل مهم در ظهور و رشد دروغ دانست. در اين ميان تأمل در زمانۀ فروبسته‌ای که در آن مستقر هستیم و با ابزارهای متعدد و متکثر اطلاع‌رسانی‌ بیش از هر دورۀ دیگری بستر نشر جهل و غفلت و عصر کُشتن آگاهی است، خود موضوع بحثی مجزاست. مصداق يكي از همين جهل‌سازي‌ها، دروغي است كه بنگاه‌هاي سخن‌پراكني راديوفردا و صداي آمريكا (اساساً به اسم آن توجه كنيد، صداي آمريكا!) و خبرگزاري سلطنتي انگليس (bbc) دربارة رابطة مهدي اخوان ثالث و آيت‌الله خامنه‌اي بافته‌اند؛ چنانكه در صفحة ويكي‌پديا نيز به عنوان خبري معتبر بازنشر يافته است و ده‌ها وب‌سايت ديگر نيز آن را طوطي‌وار تكرار كرده‌اند. اكنون اگر در موتورهاي جستجوي مجازي نام اخوان و شعر نامي او، «هيچم و چيزي كم» را وارد كنيد، با انبوه صفحه‌هايي مشتمل بر اين دروغ فاحش روبرو خواهيد شد. طبق ادعای این تارنماها، در پاسخ به دعوت آیت‌الله خامنه‌ای از اخوان ثالث برای حضور در صحنه‌های فرهنگی و هنری انقلاب، اخوان به ایشان گفته است: «ما همیشه بر سلطه بوده‌ایم نه با سلطه» و در پی این پاسخ ناخوشايند، گروهی در خیابان به اخوان حمله کرده‌اند و سپس آیت‌الله خامنه‌ای او را در نمازجمعۀ تهران «هیچ» نامیده است و اخوان نیز در واکنش به این اهانت، اقدام به سرایش شعر «ما، من، ما» کرده است:

 

هیچیم

هیچیم و چیزی کم

ما نیستیم از اهل این عالم که می‌بینید

وز اهل عالم های دیگر هم

یعنی چه پس اهل کجا هستیم؟

از عالم هیچیم و چیزی کم، گفتم

غم نیز چون شادی برای خود خدایی، عالمی دارد

نور سیاه و مبهمی دارد

پس زنده باشد مثل ِ شادی، غم

ما دوستدار سایه‌های تیره هم هستیم

و مثل عاشق، مثل پروانه

اهل نماز ِ شعله و شبنم

اما

هیچیم و چیزی کم...

پیش از این مرتضی امیری اسفندقه در یادداشتی خواندنی پاسخ‌هایی مستدل به این اظهارات پریشان داده بود.[1] به نحوی که تارنمای ویکی‌پدیا هم در صفحۀ مهدی اخوان ثالث ناگزیر شد پس از طرح ادعاهای پیشین متذکر شود که خبرگزاری فارس نظری مخالف با این قول دارد. اما حقیقت آن است که پیش از آنکه خبرگزاری فارس، استاد امیری اسفندقه یا هر کس دیگری بخواهد این دروغ را تکذیب کند، اخوان ثالث خود کذب بودن آن را بر ملا کرده است. شاعر «ما، من، ما» در کتاب «صدای بیداری» در شأن نزول این شعر توضيح داده است که بهتی ناگهانی و حیرتی شاعرانه در برابر عظمت طبیعت و زیبایی‌هایش زمینه‌ساز سرایش آن گشته است: «این آخرین شعری است که هنوز چاپ هم نشده است، همین امسال بعد از مدت‌ها که حال و حوصلۀ شعر گفتن نداشتم، یعنی بیمار بودم، یک درخت شلیل تو خانۀ ما هست شکوفه کرده بود و اینها، شکوفه‌های صورتی نظیر شکوفۀ هلو. شب اول فروردین، نه ششم، بله ششم بود، شب که شد، پشت شیشه، حالت شیشه طوری که منم اینجا نشستم روی تشک برقی و از این حرف‌ها، آن مثل آیینۀ سیاهی، منم هنوز پرده‌ها را نینداخته بودم. آنوقت چراغ سقف‌آویز ما هم افتاده بود. انگار توی همین شکوفه‌های هلو، تو درخت شلیل، خب گفت: حالتی رفت که محراب به فریاد آمد و واقعاً به نظر من هوش‌ربا بود. من دیدم در حاشیۀ این طبیعت عجیب و عظیم، ما چی هستیم؟ هیچ. از هیچ هم چیزی کمتر! آن‌وقت این شعر به خاطرم خطور کرد. این [شعر] سه قسمت دارد: اولیش سخنگو ماست، بعد من می‌شود، دوباره باز می‌گردد به ما.»[2]

جالب آنکه نسخۀ صوتی این گفته‌ها نیز با صدای مهدی اخوان ثالث موجود است و در دسترس همگان؛ طرفه آنكه اصل اين مصاحبه نيز در ابتدا با بنگاه سخن‌پراكني ملكه، بي‌بي‌سي انجام گرفته و ماجرا مصداق همان كم‌حافظه شدن دروغگوست. نکتۀ دیگر آن است که اساساً این شعر مربوط به اواخر حیات شاعر در فروردین 1369 است، در حالی که زمان آن گفتگو باز می‌گردد به ابتداي پیروزی انقلاب در سال 1358. چگونه ممكن است بين اين دو ماجرا بيش از ده سال فاصله باشد و شاعری چون اخوان با آن احوالاتِ به گفتۀ دوستش استاد شفیعی کدکنی، ناپایدار[3]، در پاسخ به ماجرایی در سال 58، شعری بسراید در سال 69 ؟! گذشته از این در یاد دارم یکی از فرزندان مرحوم مهدی اخوان ثالث پیش از این در گفتگویی شفاهی با یکی از دوستداران اخوان در شرح این ماجرا گفته بود آن روز حال پدر من خوش نبود و پس از بهبود از گفتۀ خود پیشیمان شد.[4] متأسفانه از متن این گفتگو سندی در دست نیست. اما به استناد آثار باقی‌مانده از مرحوم اخوان به روشنی می‌توان دریافت که توضیح فرزند ايشان در این باره صحیح است؛ چراكه شاعری که در پی حال ناخوش خود چنین سخنی را در پاسخ به دعوت دوست دیرین خویش گفته بود، بعدها هيچ‌گاه در برابر حوادثي که كشور و انقلاب درگير آن‌ها شد خاموش ننشست و بر جملۀ شعاری «بر سلطه بودن»[5] وقعی ننهاد. از آن جمله می‌توان به شعری اشاره کرد که به نظر می‌رسد در آستانۀ پیروزی انقلاب 57 و در کوران حوادث آن سروده شده است.

 

مهدی اخوان ثالث و انقلاب اسلامی ایران

 

اخوان در این شعر با اشاره به رشادت‌ها و جانفشانی‌های مردم انقلابی ایران شامۀ خود را از خبری مهم و بزرگ در آینده‌ای نزدیک آکنده می‌خواند و بی‌صبرانه و امیدوار به حوادثی که بی‌امان و با شتاب از پی هم می‌آیند چشم می‌دوزد. او در هیاهوی این لحظه‌های فردا‌ساز، مژدۀ روز خوب آینده را می‌شنود:

 

لحظه‌ها، لحظه‌های زنده و گرم

لحظه‌های شگرفت و باعظمت

لحظه‌های مهابت و هیبت

 

پر از آنات ژرف و زاینده

با گذشته کسسته نسبت خویش

سخت در جنب و جوش آینده

 

لحظه‌های خطر، خبر، هیجان

همه امیدبخش و طوفانی

همه آینده‌ساز و انسانی

 

لحظه‌های نهیب و همت و هوش

لحظه‌های حمیت و غیرت

لحظه‌های تلاش و جنبش و جوش

 

لحظه‌های طنین تندرها

بوی باروت و دود و آتش و خون

بانگ تیر و تفنگ سنگرها

 

لحظه‌های امید و آزادی

آذرخش، انفجار، ویرانی

با نوید فزون‌تر آبادی

 

لحظه‌های شگفت و شورانگیز

همه پرگیر و دار و شعر و شعار

همه پرقیل و قال و جنگ و گریز

 

لحظه‌های پر از لت و لاحول

همه زایندۀ حرارت و شور

همه آبستن حوادث هول

 

لحظه‌های هجوم و حمله و جنگ

لحظه‌های شکست و فتح و شتاب

و مسلسل صدای تیر و تفنگ

 

لحظه‌های صلابت زنده

همه ویرانگر کنون و همه

سرنوشت‌آفرین آینده

 

خلق بیدار، خلق در پیکار

با تب و تاب، بی‌امان به نبرد

لحظه‌ها را کند پر و سرشار

 

چند و چون پرسم و خبر پرسم

لحظه‌هایی چنین شکوفان را

هر دم از حاصل و اثر پرسم

 

چه شد آیا، چگونه بود آیا؟

دم به دم پرسش از کجا و از کی

و اینکه آن قفل چون گشود آیا؟

 

لحظه‌های مدام بیم و امید

شب شبیخون و روز رویاروی

جنگ بی‌انقطاع و بی‌تردید

 

لحظه‌هایی که در فضا شده پخش

رمز و رازی شکوهمند و نجیب

شور و شوقی شگرف و لذت‌بخش

 

می‌زند موج در هو حالی

که توان درک کرد و نتوان گفت

کاین چه حالی است، بر چه منوالی

 

از نشان‌ها توان به جای آورد

اینکه امری عظیم در شدن است

می‌توان دید می‌توان حس کرد

 

مادرم سبز ساخورده، زمین

سرخ و سیراب شد ز خون شهید

پدر شعله‌ور، تو نیز ببین

 

گرم و سازنده باد و بارآور

این چنین لحظه‌های فرداساز

خلق پیروز و جهد او پُربَر

 

همه دم زنده باد و زاینده

لحظه‌هایی چنین که می‌گوید

مژدۀ روز خوب آینده[6]

 

همچنين در نيمة خرداد سال 1342، همزمان با شروع نهضت و در حال و هواي آن روزها شعري نيمايي سروده است كه در ادامه به آن پرداخته خواهد شد. اما در اينجا به عنوان يك نمونة دیگر در ميان آثار بر جاي‌ مانده از مهدي اخوان ثالث مي‌توان به شعري از او دربارة بنيان‌گذار انقلاب اسلامي، امام خميني(ره) اشاره كرد. اخوان اين شعر را در پي بيماري ايشان و در سال 1358 سروده و متن آن در همان ايام در روزنامة كيهان به چاپ رسيده است. او در اين قطعه امام(ره) را «اعلم و اتقای عالم» ناميده و از خداوند براي او طلب شفا كرده است.

 

خمینی ای امام و رهبر خلق

وجود ارجمندت بی بلا باد

 

از این بیماری اندک که داری

تو را از فیض و لطف حق شفا باد

 

تو راح خلقی و روح خدایی

تنت در سایة حفظ خدا باد

 

چو هستی اعلم و اتقای عالم

دعاگویت روان اتقیا باد

 

تو در خط علیّ مرتضایی

نگهدارت علی مرتضی باد

 

تو در راه شهید کربلایی

هوادارت شهید کربلا باد

 

تو تنها یادگار از اولیائی

مددکارت امیر اولیا باد

 

امامیّ و امین کبریایی

وجودت در امان کبریا باد

 

دعای ملتی باشد به جانت

که جانت در سلامت زین دعا باد

 

تو راه انبیا پوئی در این عهد

که همراه تو روح انبیا باد

 

تو کوشی در رضای خلق و خالق

صلاح ملک، حاصل زین رضا باد

 

تن و جان تو از هر درد و رنجی

رها باد و رها باد و رها باد

 

پناه خلق محروم جهانی

پناهت خالق عز و علا باد

 

الا ذات شریفت تا بسی سال

به حفظ از آفت ارض و سما باد

 

به جام دشمنانت دور و نزدیک

هماره شربت مرگ و فنا باد

 

به کام دوستانت هر که، هرجای

شراب شادی و شوق و صفا باد

 

چو خلق و ملک ما را رهنمایی

خداوندت درین ره رهنما باد

 

تو ما را یادگار از منجیانی

که ذات بی‌مثالت را بقا باد

 

نگهدار وجود فیض بارت

خدا بود و خدا هست و خدا باد[7]

 

البته او پیش از این نیز در اسفند سال 57 و در خلال گفتگویی با مجلۀ امید ایران این‌گونه صریح، نظر خود را دربارۀ امام خمینی بر زبان آورده بود: «ایشان را یک مرد مبارز و مقاوم می‌دانم که به حق بر مسند روحانیت خودشان نشسته‌اند و به حق به بهترین وجهی آن شور مذهبی را در مردم ایجاد کردند و ایمان‌های خفته را بیدار کردند. مرد پیروزمندی است؛ کسی است که از مذهب چیزهایی را برکشید و گوشه‌هایی از مذهب مترقی را نشان داد که تا به حال به ذهن کمتر خطور می‌کرد. کمتر روحانی‌ای در این زمینه‌ها به گوشه‌هایی از مذهب و چهرۀ مترقی مذهب و جهان مترقی مذهب و جهات مترقی آن توجه کرده بود. ایشان از روزی که مرجع تقلید شیعه شدند با یک دید مترقی آن جهات زنده و پیشرو و عالی و درخشان مذهب را برکشیدند و مردم را به آن توجه دادند و ذهن مردم را بارور کردند. ایشان را یک مرد مبارز عالی‌مقام و رهبری واقعاً بزرگ برای مردم مستضعف، به قول خودشان در مبارزه با طاغوت می‌شناسم. مبارزه با اهریمن و آنچه اهریمنی است.»[8]

 

مهدی اخوان ثالث و هشت سال دفاع مقدس

 همچنین در همراهی با حماسه‌آفرینی‌های مردم غیور ایران در جنگ هشت‌ساله در قصیده‌ای در مدح حضرت رضا علیه‌السلام و ذکر فضائل آن حضرت در فروردین 1367، به مناسبت ایام، در اثنای شعر و در چند بیت به هجو صدام و مهاجمان به ایران پرداخته است:

 

سرشار نور و نوید، گوید به فرّ امید:

ایرانی، ای سره‌مرد، یأس از درون برمان

 

دل خیز و یکدله کن، یأسف واسف یله کن

بردار گرز و سپر، بر گیر تیر و کمان

 

«صدّام» چون برهای، بدبخت و مسخرهایست

ای شرزه شیر  دلیر، او را بدرّ و ممان

 

دیگر زپا منشین در هر زمان و زمین

دشمن به جا بنشان، در هر زمین و زمان

 

اندیشه یکسره کن، نقد روان سره کن

بگذر زکوه و دره، منگر به بیش و کمان

 

ای خفته، خیز و بگو یک ره دگر چو «امید»

آمد نسیم صبا، پیش از سپیدهدمان[9]

 

و نیز در قصیده‌ای دیگر و در حمایت از حماسۀ پرافتخار دفاع مقدس، با ابراز علاقه و ارادت قلبی خود به رزمندگان اسلام، «دلیران وطن» را ستود و «شور تکبیر آن‌ها» را مایۀ وجد و حال خود ‌خواند:

 

گرچه می‌بافند بهرِ شیرها زنجیرها

بگسلند آخر همه زنجیرها را شیرها

 

این دلیرانِ نکو با بد چه جنگی می‌کنند

همچو جنگِ شیرها با تیر و با شمشیرها

 

تیرهاشان باد یارب، کاری و دشمن‌فکن

سینه‌هاشان ایمن از آسیبِ تیغ و تیرها

 

چهره‌شان پیش از شهادت دیده‌ام، هم بعد از آن

بود خشم‌آلود و آن‌گه راحت آن تصویرها

 

این شهیدان نامشان تا جاودان پاینده است

زیرها بس گر زِبَر گردد، زِبَرها زیرها

 

نامشان چون تاجِ فخری بر سرِ این کشور است

خامه‌ زرّین نویسد این به خطّ میرها

 

خیره سازد چشم گردون را فروغ فخرشان

می‌گذارد بر زمینِ زنده هم تأثیرها

 

ای دلیرانِ وطن، با «زنده باد ایران» به پیش!

شورِ ایمانْتان فزون‌تر باد و زور از شیرها

 

گرچه من مَزْدُشتِیمَ، امّا به زندان نیز هم

می‌گرفتم وجد و حال از شورِ این تکبیرها

 

عنترک صدّام را با دار و دسته‌ بُزدلش

بر فرازِ دار رقصانیم، با زنجیرها

 

روستا و شهر و باغ و خانه ویران می‌کنند

روبهان، وانگه گریزند از نبردِ شیرها

 

سنگدل شیرند و تضعیفِ جوانان کارشان

ریشه‌شان از خاک برکن، یا رب از آن زیرها

 

خاکِ خود را پس بگیرید، ای دلیرانِ وطن

از جهانخوارانِ غرب و شرق و این اکبیرها

 

این دغل دونانِ دشمن را برانید از وطن

با قوی‌تر رزم‌ها و برترین‌ها تدبیرها

 

ملکِ خوزستان و دیگر جای‌ها گر شد خراب

باز آبادان شود، با بهترین تعمیرها

 

ای جوانان، فتحِ فرجامین بود آنِ شما

می‌خورم سوگند بر پیغمبران و پیرها

 

این شهیدان، زخمیان را بیند آیا آسمان؟

کر شود گوشِ زمین از صیحه‌ی آژیرها

 

غم مخور «امّید» بی‌شک بِگُسلد آخر ز هم

گرچه می‌بافند بهرِ شیرها زنجیرها[10]

 

 این شعر که به نقل از كتاب تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم در اینجا نقل شده است در سال 60 در روزنامۀ کیهان به چاپ رسید و مرحوم اخون ثالث در ابتدای آن نوشت: «تقدیم به رزمندگان دلیر ایران، همه‌شان، ارتش مردمی، سپاه پاسداران، عشایر، بسیج و غیره ...» اخوان خود نقل می‌کند که پس از انتشار این شعر در روزنامۀ کیهان بسیاری از شبه‌روشنفکران به او متعرض شدند که چرا با شعری چنان سخته انقلاب و نظام را همراهی کرده و حتی گروهی از خارج از کشور با او تماس گرفتند و با «الدرم و اشتلم» بر او شوریدند و او را «خودفروش» خواندند.[11] حتی به تازگی نویسندۀ کم‌سواد و نادان‌پندار یکی از همین رسانه‌ها مدعی شده است که انتشار این قصیده در روزنامۀ کیهان ساختگی بوده و درج جمله‌ای از اخوان را در صدر این شعر مبنی بر آنکه «من فقط مسئول شعری هستم که زیر آن امضا گذاشته‌ام» شاهدی بر مدعای واهی خود دانسته است؛ غافل و نامطلع از آنکه انتشار این شعر در مجموعۀ «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» در زمان حیات شاعر، خواناترین امضایی است که می‌توان در پای آن دید. اخوان ثالت حتی در مقدمۀ همین شعر در این کتاب توضیحاتی برای امثال ف.س. داده است که بیش از پیش برملاکنندۀ حقیقت ماجراست: «در کیهان به همۀ رزمندگان ایران تقدیم شد از ارتشی، سپاهی بسیجی، عشایر و دیگران. در شمارۀ بعد دیدم جوانی برای من به اصطلاح دوِ علی گلابی آمده و به خیال خود، دشنام‌ها و بد و بیراه‌ها نوشته اغلب درست، ولی نه از منشأ نجابت و به هنگام، به عوام و عوان چغلی کرده و چه و چه‌ها. اگر زنده‌باد ایران شعار انحرافی است من صریحاً اعتراف می‌کنم که منحرف هستم؛ وانگهی قضایای مزدشت و شعار نه شرقی، نه غربی، نه تازی حرف تازه‌ای نیست که مردم تازه از من شنیده باشند. من بیست و اند سالی هست که این ندا را در داده‌ام و از عوام و عوان هم باکی و از آن جوان نیز گله‌ای ندارم.»[12]

اما با وجود چنین حملاتی این قصيده يگانه‌شعر اخوان در وصف حماسة هشت‌ساله نبود. او جز این قصیده باز هم شعرهایی دربارۀ دفاع مقدس سروده است. از آن جمله در همین سال در وصف رشادت‌ها و جان‌فشاني‌هاي رزمندگان اسلام سرود:

 

کنون بنگر به خوزستان که بینی چونش و چندش

به خون‌آلوده کارونش، به بهمنشیر و اروندش

 

بر او تازان یکی تازی، به خونریزی و لجبازی

ددی مزدور غرب و شرق، با صد مکر و ترفندش

 

ز خونریزی خوش و خندان، مسلح تا بن دندان

عراق از او چنان زندان، گرفته عالمی گندش

 

درختی فاسد و شوم است و بارش بدتر از زقّوم

به همت هم توان، هم باید از اعماق برکندش

 

همین رزمنده نواللّهیان، الله‌اکبر گوی

به لطف حق توانند از بن و بنیان برآرندش

 

به چنگ آریم با جنگ و به دست داد بسپاریم

و خواهد دید او از داد، فرجام خوشایندش!

 

شهود دادگاه ما: شهیدان و یتیمانشان

دگر آوارة جنگی و جانباز و همانندش

 

ددک صدام بی‌دین را، نه دد، بل عنترک صدام

به روی دار رقصانیم، با زنجیر یک‌چندش

 

عرب را می‌کشد نامرد و می‌گوید عرب خواهم

عجم بگذار و با دین عرب سی ‌نسل پیوندش

 

اگر رحمی نکرد او بر زن و فرزند ما مردم

به راه خوی و خویش رفت و حزب لعنت‌آوندش

 

تو ای آزاده ایرانی، شرفمند، از بنی الاحرار

به راه «لا تَذَر» رو با زن و با اهل و فرزندش

 

خوشا ملک عراق ما، که دارد اشتیاق ما

خوشا دیرین میانرودان ما و اروند و مروندش

 

«امید» این لخته خون قلب تو ‌مي‌خواهد بگوید باز:

خوشا اقلیم خوزستان و چند و چون دلبندش[13]

 

اخوان در شعري ديگر با نام «شهيدان زنده‌اند» به تاريخ ارديبهشت 1362 باز هم چنين صادقانه و فاش، جان خود را در پيوند با ياد و نام شهدا مي‌داند:

 

بیا یادِ شهیدان زنده داریم

که خونْشان راز سرخ سرنوشت است

 

به مردی خاکشان از خون ما به

که مردی که خاکشان با خون سرشته است

 

دی است و دوزخ ای تقویم کم گو

بهشت راستین اردیبهشت است

 

بنازم من شهیدانِ وطن را

که نامِ سرخشان تاج بهشت است[14]

 

باز هم به گفتۀ خود در شعری دیگر و متأثر از حملۀ ارتش بعث عراق به ایران در اردیبهشت 60 سروده و توضیح داده است:

 

عرب و عجم باید ابتدا بشر باشند. این قطعه را به تأثر از ترکتازی‌های صدام یزید نازی گفته‌ام.

آتشی نوشیده‌ام امشب که باز

می‌کند با شعله بازی در رگم

 

شکر می‌گویم خدایم را که نیست

خون گند و نحس نازی در رگم[15]

 

و باز هم به عنوان نمونه‌ای دیگر باید به قطعه‌ای اشاره کرد که در استقبال از آیۀ 13 سورۀ احقاف و با تضمین قسمتی از این آیه سروده شده است. اخوان خود توضیح داده است که به جهت تبرک و تیمن، کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» را با این شعر به پایان رسانده است؛ شعری که به گفتۀ شاعرش «به تأثر از جنگ تحمیلی صدام‌یزید مهاجم و نوکر امپریالیسم غرب و شرق» سروده شده است و در مقدمۀ آن اخوان پیروزی رزمندگان میهنش را بر این مهاجم نازی ضد بشر آرزو کرده است:

 

جنگ صدام چنگیزخو بود

در تجاوز به قومی صفاجو

 

نوکر روس‌ها و آمریکا

بود این دون بدخواه ددخو

 

با سلاحی که دادندش آن دو

ناگهان حمله‌ور شد به نیرو

 

از زمین و هوا و ز دریا

تاخت چون خیل شیطان و جادو

 

با سلاحش بسی کشت، یا کند

از خلایق سر و دست و بازو

 

خلق ما را نبود این توقع

از مسلمان‌نمایی که بود او

 

ده بکوبد، کند شهر ویران

مسجد و مدرسه، برزن و کو

 

مردم بی‌سلاح و سپه را

در ده و شهر بی‌برج و بارو

 

یا بسوزد، کشد، یا بگیرد

یا که آواره سازد به هر سو

 

دشت پرلاله، شهر از شهیدان

چون گل سرخ باغ و لب جو

 

زخمی سخت و معلول بسیار

با همه جهد درمان و دارو

 

خلق سنجید گفتار او را

با ستم‌ها و کردار وارو

 

قول اسلام‌گون دید و اعمال

مثل چنگیز و همچون هلاکو

 

خلق ایرن چو دیدند زین سال

جمله گفتند یا حق و یا هو

 

از مسلمان، مسیحی و بهدین

وز یهودی، خداجو، خداگو

 

اکثریت مسلمان، ولیکن

جمله همپشت و یکتا و یکتو

 

ارتشی و سپاهی، بسیجی

نیز ایلات یکرنگ و یکرو

 

زیر یک پرچم استقامت

متحد گشته، بازو به بازو

 

حمله بردند بر دشمن دون

با نظامی به‌آیین و همسو

 

سخت کشتند و راندند از ایران

لافزن دشمن پرهیاهو

 

همچنان رفتگرها که روبند

خاک و خاشاک و خس را به جارو

 

نیز اسیران گرفتند از ایشان

همچو برف گریزان ز پارو

 

اکثر مطلق اسلامیان را

بود و نیروی خودجوش و خودرو

 

جمله تکبیرگویان سرودند

«ربناالله، ثم استقاموا»

 

فتح فرجام بی‌شک شماراست

ای دلیران همپای و همپو

 

برکنید از تن خلق محروم

خون عالم‌ مکانِ چو زالو

 

از جهانخوارگان بازگیرید

دجله تا سیر دریا و آمو

 

خواند «امید» هر شب دعاتان

همچو زردشت و مزدک به مینو[16]

 

مرحوم اخوان گذشته از اشعاري كه از خود در تاريخ ادب و فرهنگ ايران بر جاي گذاشته است، در گفتگوهايي پراكنده نيز هر زمان كه فرصتي دست داده است عشق و ارادت خود را به مردم ايران و ارزش‌هاي آن‌ها اعلام كرده است. از آن جمله در گفتگويي كه در سال 1365 با احمد كسيلا در يك برنامة راديويي داشته است در پاسخ به سؤال كسيلا دربارة نقش شعر در حماسة هشت‌ساله، به نرسيدن دست شعر به دامن رفيع شهداي والامقام دفاع مقدس اشاره مي‌كند. در اين گفتگو آمده است:

 

«احمد کسیلا: اکنون که به حقیقت ایرانشهر سوگوارِ شهیدان است و چه بسیار شهرها که خودشان را با حجله‌هایِ شهیدان روشن می‌کنند آیا شعر باز همان مفهومی را در دیدگاه شما دارد که فرض بیست سالِ پیش داشت یا دَه سالِ پیش داشت، قصدِ من این بود که تعهد و نقشِ شعر را در این روزگار هم بیان بفرمایید؟

مهدی اخوان ثالث: آنچه راجع به امروز گفته می‌شود و این شهیدان والاقدری که جامعة ما دارد، این هم باز در دفاع از هرچه می‌خواهد باشد، چون یک امرِ معنوی است و امری است که به اصطلاح مُجاز و محترم و حتی شریف و عالی هست، یعنی یک مرغ به قول قائلش از آشیانة خودش دفاع می‌کند، چطور یک انسان از حریم زندگی خودش و آبا و اجدادش و مردمِ هم‌زبان و هم‌زمان و هم‌سرنوشت خودش دفاع نکند، بنابراین مقام این شهدا واقعاً والاست و زمانة ما زمانه‌ای است که هرچه دربارة این نوبزرگواران گفته بشود کم دارد. یعنی شعر قادر نیست این مراتب عالی را در خودش منعکس کند و آنچه گفته می‌شود کم دارد. همیشه پلة شهدا وزین‌تر و عالی‌تر است. شعر خیلی هنر کند یک اشارة گذرایی ‌کند؛ مگر آن‌هایی که از دل و جان برخواسته باشد که واقعاً به دل و جان‌ها می‌نشیند و... با وجود این‌ها کوتاه هست دسترسی به آن مقامِ والا و رساندن آن معانی بلند.»[17]

 

به عنوان شاهدی دیگر اخوان در سال 66 و در پاسخ به سؤال خبرنگار مجلۀ کیان دربارۀ ارتباط مردم با شعر و نقش شعر در بیان مسائل و دغدغه‌های آن‌ها گفته است: «من چند شعر دربارۀ شهدا دارم که در کتابم گنجانده‌ام و در آخرین شعرم نیز از آیات موزون قرآن استفاده کرده‌ام...»[18] که البته در اینجا خبرنگار کیان که از پاسخ استاد ناخرسند است و به هدف خود در این سؤال نرسیده است، با شتاب سعی می‌کند عنان گفتگو را به سوی دیگری بکشد و با پرسشی طولانی گفتگو را به مسیر دیگری هدایت کند: «منظور ما شهدا نیستند. حرف این است که بچه‌ها با آرش و شعر آرش سیاوش کسرایی به وطن‌خواهی، وطن‌دوستی و یک احساس ناسیونالیستی سالم روی می‌آورند..» چنان که گویی که سرودن از شهدا یک حس ناسالم است!

 

مهدی اخوان ثالث و جهان‌خواران شرق و غرب

همچنین اخوان در کنار ابراز علاقه و عشق خود به مردم و ارزش‌های آن‌ها، هیچگاه نفرت و خشم خود را از نظام ناعادلانۀ سلطۀ جهانی و ستمگران و مستکبران این نظام و در رأس آن‌ها آمریکای جهان‌خوار پنهان نکرده است. او در مصاحبه‌ای در سال 58 با روزنامۀ بامداد و در برابر پرسش‌های ناصر بزرگمهر، ضمن گفتگو از انقلاب و مسائل آن می‌گوید: «حالا مسائل مهم‌تر دیگری پیش روی ماست، خصوصاً مبارزه با امپریالیسم جهانی که در صدر همۀ اقدامات، فعالیت‌ها و نظرگاه‌های ما باید باشد... باید بعضی اوضاع ناخوشایندی را که می‌بینیم به روی گل انقلاب و هدف‌های عالی‌اش در این مبارزۀ سرسختانه و عمقی و اساسی ضد امپریالیسم ببخشیم... هر انقلابی حرکات تندی دارد که ممکن است خوشایند بعضی گروه‌های اجتماعی نباشد، اما کسانی که در محیطی مثل کشور ما که از نظر اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دشمنان خونی چون امپریالیسم و جهانخواران جهان امروز به آن نظر دارند، زندگی می‌کنند، باید اولین هدفشان را مبارزه با امپریالیسم قرار بدهند... در وهلۀ اول رسالت انقلاب مبارزه با رژیم گذشته بود و حالا مبارزه با مدافعان این رژیم یعنی جهانخواران که وحشی‌تر از همۀ آن‌ها آمریکاست و بعد هم مرحلۀ سازندگی است؛ یعنی اقتصادی سالم بر کشور حکم‌فرما شود و در جهت صنعت و کشاورزی به خودکفایی برسیم و فرهنگ اصیل انقلابیِ ملی و مبارزه با همۀ جهات غربزدگی و امپریالیسم‌زدگی را تقویت کنیم...» در این مصاحبه نیز تلاش‌های خبرنگار برای هدایت گفتگو به مسیری دیگر و کلنجارش با اخوان برای جهت‌دهی به ذهنیت او بسیار جالب و قابل تأمل است. به عنوان مثال خبرنگار پس از شنیدن پاسخ‌های نه‌چندان‌ رضایت‌بخش اخوان سعی می‌کند این چنین بر نظرات او تأثیر بگذارد: «گویا روشنفکران و نویسندگان و شعرا، گله‌های خیلی بیشتری از سیاست حکومت روز دارند...» و در برابر دعوت اخوان به صبر و وحدت، این‌گونه واکنش نشان می‌دهد: «روشنفکران معتقدند اگر حالا در برابر بعضی از مسائل فرعی ناخوشایند مقاومت نکنند دیگر قادر به عوض کردن شرایط نخواهند بود...» حتی در اثنای گفتگو به نمایندگی از یک جریان فکری قوی در کشور که تا اکنون نیز به حیات خود ادامه داده است و در برهه‌های مختلفی از تاریخ انقلاب ماهیت خود را نشان داده است، این چنین باور خود را به رأی و خواستۀ مردم و اصل جمهوریت در نظام بر ملا می‌سازد و خویشتن را افشا می‌کند: «شما می‌گویید باید از اکثریت پشتیبانی کرد در حالی که گروه‌هایی از جناح‌های مترقی [در اینجا تفسیر خبرنگار از "ترقی" بسیار جالب توجه است!] معتقدند، بعضی وقت‌ها اکثریت ناآگاهی است که توسط کانال‌های ارتجاعی هدایت می‌شود.»[19] و البته پاسخ‌های اخوان به این اظهارات شبه‌روشنفکرانه چنانکه گذشت، شنیدنی است.

 

او گذشته از این دست از اظهارات، با زبان شعر نیز، چنانکه رسالت یک شاعر است، ستم‌ها و جنایات ابرقدرت‌های شرق و غرب را علیه مردم میهنش فریاد زده است و آن‌ها را به یاد مخاطبانش آورده است. از آن جمله در شعری قدیمی به نام «مار قهقه» که پیش از انقلاب هیچگاه امکان انتشار نیافت، در بیانی تمثیلی، میهنش را که زخمی بیداد ابرقدرت‌های شرق و غرب است، این چنین توصیف کرده است:

 

میهنم آیینه‌ای سرخ است

باشکافی چند، بشکسته، که نخواهد التیامی داشت

زانکه قابی گردشان را با بسی قلاب‌ها بسته...

 

اخوان بعدها با انتشار این شعر در کتاب «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه» در مؤخرۀ آن توضیح داد: «از شعرهای منتشرنشدۀ قدیمی‌ها، گویا خطابم با توأمان غرب و شرق باشد، من نمی‌دانم سرزمین و مردم ما چه کم خدمتی‌ای به دنیا و تاریخ کرده‌اند که جوانان زورمند پیرانِ کهنِ میوۀ خود بخشیده را به خاک و خون کشند.»[20]

 

همچنین در شعری دیگر که به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی پیش از انقلاب از انتشار آن نیز در زمان سرایش آن بازماند، با الهام از تمثیلی از لافونتن شاعر فرانسوی، رابطۀ ایران و جهان‌خواران غرب و شرق را این‌گونه توصیف می‌کند:

 

داستان گرگ و بره، ماجرای زور و ضعف

در جهان غرب و شرق از بهترین تمثیل‌هاست

 

دین و قانون و عطوفت، پیش زور سلطه‌جوی

هیچ معنایی ندارد، بلکه چون باد هواست

 

مشت را با مشت پاسخ گو، نه با قانون و دین

زور را باشد ستم قانون و دین جور و جفاست[21]

 

آنچه در این شعر جالب توجه است تاریخ سرایش آن است که طبق گفتۀ مرحوم اخوان به نیمۀ خرداد سال 1342 بازمی‌گردد و حاکی از حضور شاعر مردمی ایران در اثنای تحولات تاریخ معاصر کشور است. او در همین زمان، یعنی خرداد 1342 در شعر دیگری، بی‌نام و توضیح که البته می‌توان از اشاره‌هایش پی به هویت مخاطب آن برد، گفته است:

 

تو زشت‌ترین چهرۀ تاریخ جهانی

هرچند که تاریخ پر از چهرۀ زشت است

 

آید ز پی آنکس که قلم دارد و غربا

نیمای من این را به یکی نامه نوشته است

 

آینده به تحقیق نبازد به گذشته

دریاست، بزن هرچه ترا نیمه و خشت است

 

امید! مبادا که به نومید گرایی

دریاب که بافندۀ دادار چه رشته است[22]

 

اخوان در دی ماه سال 1351 نیز در قعطه‌ای در انتقاد از ماهیت صوری احزاب سیاسی در پیش از انقلاب، این‌گونه بر چپاول‌ها و دست‌درازی‌های ابرقدرت‌های شرق و غرب به داشته‌های سرزمینش تاخته است:

 

قرن دیو است و ددان را همچنان درندّگی

همچنان بر نسل آدمْشان ترحم نیست، هست؟

 

غربیِ جرّاره، شرق اوبار و مردم‌خواره‌اند

رسمشان هر اسم دارد، جز که بَلهُم نیست، هست؟

 

همره دیو فرنگ، اهریمن ینگی‌فرهنگ

جز به عهد و مهد انسانْشان تهاجم نیست، هست؟

 

از بد تاراجشان ماند بسی میراث شوم

صد بتر زآن بد که چندینش تداوم نیست، هست؟

 

حزب‌بازی مانَد و تمهید باج بردگی

تا سقوط، آن علم که‌ش رنج تعلم نیست، هست؟

 

فرّ یزدان است و معجز نام ایران گر هنوز

محو یا معدوم یا گُم در تراکم نیست، هست؟[23]

اخوان پس از انقلاب نیز حقد و کنیه‌اش را از جهان‌خواران غرب و شرق از دل بیرون نکرد و بلکه آتش نفرت خود را از آن‌ها فروزان‌تر نگاه داشت. به عنوان مثال او هرگاه از جنایت‌های چنگیزصفتانۀ صدام و حزب بعث سخن گفته است، آن‌ها را در وهلۀ اول نتیجۀ خباثت‌های ابرقدرت‌های شرق و غرب خوانده و در مرتبۀ بعد، از صدام که او را آلت دستی بیش ندانسته سخن گفته است. از آن جمله در ابتدای قطعه‌ای که با تضمین آیه‌ای از سورۀ احقاف سروده، صدام را نوکر روس و آمریکا نامیده است:

 

جنگ صدام چنگیزخو بود

در تجاوز به قومی صفاجو

 

نوکر روس‌ها و آمریکا

بود این دون بدخواه ددخو

 

یا در شعر «رزمندگان ایران، به پیش» خطاب به رزمندگان اسلام و دلیران وطن، دشمن پیش روی آن‌ها را نه سربازهای عراقی، بلکه اساساً جهانخواران غرب و شرق دانسته و خاک خود را پیش از صدام در اشغال آن‌ها دیده است. از این روست که خطاب به دلیران وطن از آن‌ها می‌خواهد با رفتن به جنگ شرق و غرب، خاک میهن را از آن‌ها پس بگیرند:  

 

خاکِ خود را پس بگیرید، ای دلیرانِ وطن

از جهانخوارانِ غرب و شرق و این اکبیرها

 

همچنین است خوزیه‌ای که در آن به جنگ تحمیلی پرداخته است. اخوان در این شعر نیز تازی (یعنی صدام) مهاجم را مزدور و جیره‌خوار ابرقدرت‌های شرق و غرب و اسیر مکر و ترفندهای آن‌ها دانسته است:

 

بر او تازان یکی تازی، به خونریزی و لجبازی

ددی مزدور غرب و شرق، با صد مکر و ترفندش

 

او خود در مقدمۀ این شعر، جنگ تحمیلی را جنگ «جهانخواران غرب و شرق، به دلقکی و مباشرت صدام و صدامیان مزدور بعثی» نامیده است و بر این اساس برای صدام و حزب بعث او نقشی بیش از دلقکی و مباشرت قائل نشده است. اخوان ثالث همچنین در مقدمۀ کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» در شرح دورانی که در آن قرار گرفته‌ایم می‌گوید: «روزگار و زمانه‌‌ای شده است که می‌بینید، کشور ما که می‌خواهد استقلال و مستقلاً استدلالی داشته باشد که روی پای خود بایستد، غیرتمند باشد، زیر بلیط هیچ و هیچ‌ بیگانه و ابرقدرتی نرود، می‌خواهد خودش باشد، با نیروی مادی و معنویت خود، هویت فرهنگی ایرانی-اسلامی و... خلاصه موجودیت مستقل خود را داشه باشد، می‌خواهد همان غیرت و اصالت خودش را داشته باشد، چگونه از چهارسوی و شش جهت و نه بام زیر فشار و در تنگنای مضایق زبردستان و قدرتمندان دژخیم زمانه قرار گرفته است و چگونه از هر سو بر او ضربات وحشیانه و ددمنشانۀ ابرقدرت‌ها وارد می‌آید. خود می‌بیند؛ این از وضع جنگ تحمیلی و خرابی‌های دنباله‌اش، آن از اقتصاد و اوضاع اقتصادی، زخم و درد و جراحات شهیدان و خانواده‌های شریفشان، جانبازان معلول، مفقودالاثران، گمشدگان، اسرا و چه و چه‌ها و از همه آشکارتر گرانیِ سرسام‌آور همه‌چیز و می‌دانیم چگونه همه‌چیز، همۀ امور به هم مربوط‌اند و بر هم اثر می‌گذارند. می‌دانید این‌ها، این مضایق و مصائب و بلایا برای چیست و چرا؟ خب البته که می‌دانید، همان که گفتم: غیرت، استقلال، استدلال و اظهار موجودیت مستقل خودی، بی‌شرمان ناپاک‌لقمۀ ستمگر و سلطه‌جو، نشسته‌اند و دنیا را برای خودشان تقسیم کرده‌اند، اینجاهای دنیا «مال ما» که غرب ستمگر و زورمند و زورگو هستیم و آنجاهای دنیا «مال شما» که رقیب زورمند ما شرق ستمگر و زورمند و ایضاً زورگو هستید، بله عینا به همین سادگی...»

 

اخوان در شعری دیگر از همین مجموعه با دعوت از کسانی که در دامان شرق پروریده‌اند اما فریب‌های دنیای غرب چشمان‌ آن‌ها را بر روی حقیقت بسته است، برای بازگشتن به هویت فرهنگی خود، ایشان را این‌گونه خطاب قرار می‌دهد:

 

ای مردم مسحور، کر و کور چرایید؟

در عین عزا با طرب سور چرایید؟

 

هم چشم شما بیند و هم می‌شنود گوش

ای خلق پس این‌قدر کر و کور چرایید؟

 

ای قوم که پروردۀ گهوارۀ شرقید

دلدادۀ غرب این بتر از گور چرایید؟

 

پرگرگ درنده‌است بیابان و شب هول

از خانۀ دیرینۀ خود دور چرایید؟

 

برگشت به خانۀ پدری راه رهایی است

در وادی بیگانه گُم و گور چرایید؟[24]

 

هچمنین است شعری نیمایی با عنوان «خواهشی از خدا» که تقریری شاعرانه است از تمنای همۀ مستضعفان و منتظران تاریخ. اخوان در این شعر با اشاره به ظاهر فریبا و غلط‌انداز دنیای غرب و پوستۀ مردنمای آن که با ادعاهای واهی علم و فرزانگی همراه است، ناباورانه از خود می‌پرسد چگونه ممکن است کسی، ولو دیوسیرت و ددخو، برای خشنودی خدای خود که همانا زر و زورمندی است، دست به چنین جنایات وحشیانه‌ای بزند؟

 

و می‌پرسم چرا آخر

چرا این دیو و ددخویان

چرا این زرخدایانِ جهانخواره

- اگرچه خوب و خوش‌رویان -

کِشند این سان به خاک و خون

زنان، مردان و پیران و جوانان را؟

و حتی طفلکی طفلان گریان را؟

کشند این‌سان به صد نامردمی و شوم‌سودایی

چه زردشتی، چه بودایی

چه ترسا و مسلمان را؟

چرا آخر

در احقاق حقوقِ (اهّه، کردم سینه‌ام را صفا) انسان‌ها

کشند این‌گونه انسان را؟

به افغان و به ایران و به صدجای دگر بنگر

چرا آخر؟

همین تنها به سودای خداشان زر؟

- نمی‌خواهم به دد یا خر کنم توهین -

ولی اینان

چه بیمار و ددند و خر

همین تنها به دلخواه خداشان زورمندیّ و زر و سنگر؟

- خر و دد کاشکی بر من ببخشایند -

چه ددها و چه خرهاییّ و بل بدتر

به «علم» و ادعا فرزانه و مردم‌نما، اما

ز صد دیوانه‌خو درنده هم ددتر

خدای من دگر بفرست

اگر مهدی است یا سوشینت یا عیسی

و یا هر دیگر و دیگر

خدای من دگر بفرست

یکی‌شان را از آن دیگر طلب فهرست[25]

 

مهدی اخوان ثالث و مقام معظم رهبری

و این‌ها همه شواهدی است بر پشیمانی اخوان ثالث از گفتۀ ناصواب خود دربارۀ با قدرت بودن و بر قدرت بودن؛ شواهدی که نشان‌ می‌دهد این شاعر مردمی اگر نه به کلام، به عمل نیک از گفتۀ خویش بازگشته است. اكنون در بازگشت به سخن نخست این یادداشت و با مرور چنين قرائني بايد پرسيد چگونه مي‌توان اين‌اندازه بي‌شرم دروغ‌هايي آشكار را در جامعة ادبي بر زبان آورد و وقیحانه نشر داد؛ از سويي مدعي جعلياتي شد كه مستندات آن به آساني در دسترس است و از سوي ديگر ادعاهايي را طرح كرد كه هيچ سندي براي آن نمي‌توان ذكر كرد. متن كامل خطبه‌هاي نمازجمعة مقام معظم رهبري از ابتداي انقلاب تا كنون در دسترس است. چرا در ميان آن‌ها هیچ نشانه‌ای از اين ادعا وجود ندارد؟ اساساً نفس آن خاطره را می‌توان شاهدی بر رابطۀ صمیمانۀ دو دوست دانست؛ رابطه‌ای که با شواهد بسیار دیگر عمق آن آشکار خواهد شد. به عنوان مثال وجود دستنویسی از مرحوم اخوان ثالث در نزد مقام معظم رهبری که به تازگی در پایگاه مجازی دفتر ایشان انتشار یافت، خود گواهی بر دیرپایی چنین رابطۀ دوستانه‌ای است. در این دستنویس یک شعر نیمایی به نام «صبوحی» که سرودۀ اسفند ماه ۱۳۳۹ است، در اسفند 1341 به آیت‌الله خامنه‌ای با وصف «حبیب شفیق آقای خامنئی» تقدیم شده است. زرتشت اخوان ثالث نیز در توضیح این سند ضمن اشاره به شهرت ارتباط مقام معظم رهبری و پدر خود گفته است پیش از این پدرش در مقدمۀ یکی از کتاب‌هایش دربارۀ این دستنوشت توضیحاتی داده و نوشته است «برای کسی که به شعر کلاسیک علاقه داشت، یک شعر نو نوشتم.»[26]

همچنین مصطفی محدثی خراسانی پیش از این با ذکر خاطره‌ای از استاد شفیعی کدکنی به گوشه‌ای از سابقۀ آشنایی و دوستی مقام معظم رهبری و مرحوم مهدی اخون ثالث اشاره کرده است:

«سال‌هاي حوالي ۱۳۵۰ آيت‌الله خامنه‌اي در يکي از سفرهايشان به تهران، بر من وارد شدند و ساعاتي را با هم به شعرخواني صحبت گذرانديم،[27] و در ضمن صحبت‌ها، ايشان از حال ساير دوستان شاعر خراساني که مقيم تهران بودند جويا شدند، از جمله شادروان مهدي اخوان ثالث، و بعد گفتند همين الآن برويم منزلش و احوالي از او بپرسيم. به در خانة اخوان که رسيديم، آيت‌الله خامنه‌اي کمي آن‌طرف‌تر ايستادند و من رفتم زنگ را زدم. اخوان خودش آمد و در را باز کرد. اخوان داخل و من بيرون، زير چارچوب در با هم دست داديم و سلام‌عليکي کرديم و بعد اخوان مرا به داخل دعوت کرد که آرام به او گفتم: با سيدعلي آقاي خامنه‌اي آمده‌ام. اخوان به سرعت بيرون رفت تا به ايشان خوش‌آمد بگويد و همين‌طور که به سمت ايشان مي‌رفت، براي اينکه مطايبه‌اي هم کرده باشد، با لهجة مشهدي به من گفت: «بَرِه چي خبر نکردي با آسيدعلي مي يَي که مُو اقلا وقتِ ميام دم در، آستينامِه بزنم بالا که مثلا دِرُم مُورُم وضو بگيرُم»[28]

چانکه گذشت این دوستی به پیش از پیروزی انقلاب محدود نمی‌شود و پس از آن نیز به شهادت خاطرات و آثار برجای‌مانده ادامه می‌یابد. از آن جمله خاطره‌ای است که مرحوم اخوان ثالث در مقدمۀ یکی از اشعارش در کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» ذکر کرده است. در این مقدمه اخوان با یاد کردن از سابقۀ دوستی خود با آیت‌الله خامنه‌ای به ماجرای اخوانیه‌ای می‌پردازد که خطاب به همشهری و دوست دیرینش و در پی حل مشکلی از دوستی دیگر سروده شده است: «حسین منزوی، غزلسرای خوش‌قریحۀ زنجانی مدتی بیکار ماند و به هر دری زد کار گیرش نیامد، ناچار شد زنی که داشت طلاق دهد. از آن زن دختری چهار پنج ساله هم دارد به نام «غزل» که او را هم مثل زنش بسیار دوست می‌داشت. دختر را هم به او سپرد و چندی در زنجان و بعد در تهران جستجوی کار می‌کرد. روزی نزد من آمد و پرده از ماجرا برداشت و گفت شنیده‌ام تو با آقای سیدعلی خامنه‌ای (که آن وقت هنوز نه رئیس‌جمهور، بلکه امام جمعۀ تهران بودند) قبلاً آشنایی داشته‌ای، گفتم کمی بیشترک از آشنایی. گفتم می‌خواهم توصیه‌ای برای کار من به ایشان بفرستی. این قطعه را خطاب به همشهری قدیمی خود حجت‌الاسلام آقای سیدعلی خامنه‌ای سرودم و املا کردم که حسین با خط خوشش نوشت که ببرد. بعدها شنیدم که به حسین منزوی در وزارت ارشاد موقتاً کاری داده شده است...»[29] اصل شعر چنین است:

 

امام جمعۀ تهران، جناب خامنه‌اي

کسي که اين ورق آرد حسين منزوي است

 

حسين منزوي از شاعران زنجاني است

جوان و فاضل و صاحب قريحه‌اي قوي است

 

چکد ز لطف و تري آب از غزل‌هايش

به شور نيز گهي چو جناب مولوي است

 

چو ريش و پشم اگر گشته خط عارض او

خط کتابت او همچو نقش مانوي است

 

چو من ندارد اگر هيکلي و بالايي

چه غم! نه خوشگل صوري، که خوب معنوي است

 

سه چهار بيت از او موقع ورود امام

سروده گشته و طومار آن نه منطوي است

 

امام گشت چو بيمار، او سرود دعا

که چاپ گشت و مجلۀ سروش محتوي است

 

کتاب حنجرۀ زخمي تغزل او

هنوز رشک چه بسيار کهنه‌اي، نوي است

 

وي از نباير شيخ شهيد اشراق است

نه انگليسي و روسي، و نه فرانسوي است

 

به راديو، به جرايد، به جام جم، صدها

مقاله داشته، فارغ ز کل ماسوي است

 

(ببخش ماسوي ار گشت ماسوي به ممال

نه از خطاي من آن، اقتضاي اين روي است)

 

نگويم اين‌که بود مثل صاحب عباد

نگويم آن‌که نويري ست، يا تهانوي است

 

سخنسراي و مقالت‌نويس و اهل قلم

يکي از خمسويان وطن، نه نمسوي است

 

يکي مسلمان‌زاده است و اهل اين کشور

نه اهل کيش يهود و بها، نه عيسوي است

 

جوان، سخنور پا در رهي است رو به کمال

نه صوفي است و نه مزدشتي و نه نقطوي است

 

به فارسي و به ترکي است ذولسانيني

که وزن و قافيه‌اش راست، مثل مثنوي است

 

الا که لطف خود از اين جوان دريغ مدار

ثواب اخروي اين‌جا، اگر نه دنيوي است

 

جوان شاعر صاحبدل وطنخواهي است

نه تودگي و نه غربي، نه خويشِ پهلوي است

 

چنين شناخته بودم که فضل با اسلام

هماره نسبتشان مثل شکل و محتوي است

 

مگر ميانۀ اسلام، با وطنخواهي

چنان چو فضل و ادب، اختلاف ماهوي است؟

 

چرا گرسنه بمانند اين‌چنين فضلا؟

چرا زمانه چنين بي‌درايت و غوي است؟

 

کنون که مسند قدرت تراست دستش گير

که دستگير ضعيفان فضيلت قوي است

 

جناب حجه‌الاسلامِ دنيوي گفتار

بهوش باش، درين کار اجر اخروي است

 

مرا اگر چه ز سادات اميد خيري نيست

وليک خامنه‌اي باز غير انجوي است

 

چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند

جز اين هر آن‌که بگويد، ضلال و کجروي است

 

من اين مسود توسيم مي‌برم به بياض

که نام قطعه به ديوان، حسين منزوي است[30]

 

پس از این قطعه که نشان از اعتماد و محبت اخوان به مقام معظم رهبری دارد، در سال‌های بعد نیز گفته‌هایی از اخوان منتشر می‌شود که همچنان حاکی از تداوم این حس احترام و اطمینان است. به عنوان مثال او در سال‌های پایانی حیات خود در ضمن آخرین مصاحبۀ رسمی‌اش تحت عنوان «آخرین گفتگو» سخنانی را بیان می‌کند که مؤید همین امر است. اخوان در این گفتگو مقام معظم رهبری را مردی اهل ذوق و فضل معرفی می‌کند که درستی و سلیمی او حتی برای دشمنانش نیز آشکار است و نیز تصریح می‌کند که چنین توجهاتی از سوی ایشان مسبوق به سابقه است:

«من خیلی دلم می‌خواهد اجازه‌ای بیابم از دولت جمهوری اسلامی، از آقای خامنه‌ای که اهل ذوق و فضل هستند، مرد فاضل و با شرفی هستند، من دلم می‌خواهد اگر بشود و راه باشد از عطوفت اسلامی ایشان بهره‌ای بردارم.

بعضی از شعرای آن طرف، آدم‌های خوبی هستند. آدم‌های با شرفی هستند، من تضمین می‌کنم شرافت و پاکدامنی و صداقت و صمیمیت آن چند نفری که می‌‌شناسم. حالا یک وقتی آمده‌اند یک چیزی گفته‌‌اند. فرض کن کرکری هم خوانده‌اند، اما نمی‌گویم پشیمان مطلق ناجور، بلکه یحتمل حالا در جو غربت و چه و چه‌ها، بعید نیست که بسیاری از راه را با ندامت گونه‌ای در ذهن برگشته‌اند، بسیاری جزم‌ها را توخالی یافته‌‌اند و از این قبیل حرف‌ها و حیف هم هستند، از جمله مثلاً من به اسماعیل خوئی گفتم (و اخوان به لهجۀ خراسانی می‌گوید) مِتِنی (می‌تونی) دکارت درس بدی، گفت مِتِنُم (می‌تونم)، گفتم متنی کانت درس بدی، گفت ها، گفتم متنی یرکه گار درس بدی، گفت ها، گفتم متنی ژان پل سارتر درس بدی، گفت ها، و بعد هم دعوتنامه‌ای نشان داد که از امریکا برایش آمده بود که شش ماه برود آن‌جا به انگلیسی با عنوان استاد مهمان و... درس بدهد، چقدر هم پول بگیرد. پولی که یکی دو سال خرجش را تکافو می‌کرد.

گفتم پس چرا به بچه‌های تهران، به بچه‌های ایران درس نمی‌دی؟ به بچه‌های آمریکا درس می‌دهی که چی؟ البته درس بده به هر زبانی که می‌توانی و هر جا جایش بود، ولی چرا در ایران و به فارسی نه؟ ایران هم حق دارد، بله؟ اگر بخواهی من می‌روم رو می‌اندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام، برای تو و امثال تو می‌روم رو می‌اندازم. عطوفت اسلامی هم سابقه دارد؛ سعۀ صدر به همچنین. احتمالاً در این‌ها هست، و البته که هست، من جناب خامنه‌ای را از دیرباز می‌شناسم، آدم درست و سلیمی است. من دربارۀ او یک کلمۀ ناجور هم حتی از مخالفش نشنیده‌ام. الان هم الحمدلله در اوج است. رهبر مسلمین جهان است. من می‌روم پیش ایشان که رو بیندازم. به شرطی که شماها برگردید و در مملکت خودتان خدمت کنید. گفت تو بر من حق ولایت داری البته. به شرطی که بیایم و بتوانم برگردم مثل بسیاری دیگر. گفتم به چشم، این را هم می‌گویم. و فکر می‌کنم پیش آقای خامنه‌ای آن قدر، قدر و اعتبار داشته‌ام که یحتمل رویم را زمین نیندازد.»[31]

جلوۀ دیگری از این رابطۀ دوستانه را می‌توان پس از درگذشت اخوان ثالث و در ماجرای دفن پیکر آن مرحوم دید. در این ماجرا پس از تلاش خانواده و دوستان اخوان برای عمل به وصیت او و دفن پیکرش در آرامگاه فردوسی و پیش‌آمدن مشکلاتی بر سر این کار از جمله منع قانونی دفع جنازه در توس، با دستور مقام معظم رهبری اجازۀ لازم صادر و مشکل مرتفع گردید و سرانجام پیکر شاعر نام‌دار خراسانی در توس به خاک آرمید.[32] بنا به برخی از نقل‌ها استاد شفیعی کدکنی در این ماجرا نقش اصلی را داشته‌اند. ایشان به‌رغم آنکه خود نیز پیش از این بر این روایت صحه گذاشته‌اند، در کتاب «حالات و مقاماتِ م امید» از نقل مکتوب ماجرا پرهیز کرده‌اند. دلیلی که استاد برای آن برشمرده‌اند حذر از بی‌چاک و بستی دهان برخی از شبه‌نویسندگان همین رسانه‌های کذایی و فحاشی‌های امثال ف. س.‌ها بوده است. ایشان در مقدمۀ این کتاب گفته‌اند: «بخشی از جریان تدفین اخوان را که به تفصیل تمام نوشته بودم در این چاپ حذف کردم. بعد از مرگِ من، دیگران اجازه دارند که آن را نشر دهند. به خط خودم نگاه داشته‌ام تا در آینده انتشار یابد. فقط از روی خط خودم. من هیچگاه سیاسی نبوده‌ام ولی متجاوز از شصت سال ناظر دقیق و پُرحوصلۀ جریان‌های سیاسی در ایران بوده‌ام. به تجربه دریافته‌ام که روشنفکرانِ ما، غالباً، فاقد تقوای سیاسی‌اند.[33] به اندک خشم و نفرتی، حتی شخصی، انواع تهمت‌ها را به طرف مقابل می‌زنند...»[34]

در سوی دیگر مقام معظم رهبری نیز بارها در مناسبت‌های مختلف با اشاره به سابقۀ دوستی خود با مرحوم اخوان ثالث از او به نیکی یاد کرده‌اند. از آن جمله در دیدار با جمعی از جوانان ضمن اشاره به این سایقۀ دوستی، به آن‌ها پیشنهاد کرده‌اند شعر اخوان وارد دانشگاه‌ شود و در ادامه گفته‌اند: «اخوان با من دوست بود. هم زمان رياست جمهورى با من يك نوع ارتباط رقيق داشت و هم بعد از رياست جمهورى - اين آخرى كه از يك سفرِ ظاهراً يك‌ساله به اروپا، برگشته بود - نامه‌اى به من نوشت[35] و شعرى گفت و بعد هم از دنيا رفت.»[36]

ایشان بعدها نیز در سال 87 و در جمع شعرای کشور با اشاره به توانایی مهدی اخوان ثالث در شعر نیمایی، این‌گونه وضعیت شعر را در پیش از انقلاب تشریح می‌کنند: «در عرصۀ شعر نو، مرحوم اخوان كه قطعاً بهترين شاعر نيمايىِ زمان خودش بود و به نظر من از همۀ اقرانش قوي‌تر، مسلط‌تر و لفظ و معناى شسته رفته و بهترى داشت، در يك گوشه‌اى زندگى می‌كرد؛ كسى از او خبرى نداشت، كسى او را نمی‌شناخت، جز يك عدۀ خواص؛ در حال عزلت و انزوا. يعنى وضع عرضۀ شعر اين بود. طبيعى بود كه وقتى بزرگان شعر اين‌جور منزوى و در عزلت و در خمول زندگى كنند، جوان‌ها خيلى رشد پيدا نمی‌كنند؛ اين چيز قهرى است.»[37]

آنچه گذشت شواهدي چند بر سابقۀ دوستی مرحوم اخوان ثالث و رهبر ادیب و فرزانۀ انقلاب بود و برگی دیگر از کتاب قطور بی‌شرمی‌ها و تحریف‌گری‌های جریان رو به زوال شبه‌روشنفکری. قصد ما از بيان اين مطالب صرفاً غبارروبي از بخش‌هايي از تاريخ بود و به هیچ‌روی در اینجا نخواسته‌ايم از مرحوم اخوان ثالث چهره‌اي صد در صد انقلابي و همسو با شعر انقلاب بسازيم و اصطلاحاً وی را مصادره کنیم. همانا با وجود اين شواهد، اختلاف سلايق و نظرگاه‌هاي بعضاً ناهمسوي مرحوم اخوان ثالث با سياست‌هاي نظام و فاصلة او با شعر انقلاب نيز بر كسي پوشيده نيست. چنانکه در میان آثار او اشعار بسیاری را می‌توان نام برد که نسبت وثیقی با آرمان‌ها و ارزش‌های انقلاب ندارد و از این رو هيچ‌گاه نمي‌توان او را در یک قاب در کنار شاعراني چون سلمان هراتي، قيصر امين‌پور و سيدحسين حسيني قرار داد. اما انصاف آن است كه ميان مهدي اخوان ثالث‌ها و نادر ابراهيمي‌ها و شمس آل احمدها و ده‌ها روشنفكر حقيقي ديگر‌ با شبه‌روشنفكران مدعي كه سخن و رفتارشان حاصلي جز بردن عرض خود و دادن زحمت ما ندارد، تفاوت بگذاريم و در اين بازار مكاره سره را از ناسره بازشناسيم.

 

منابع:

1.    اخوان ثالث، زرتشت (1393) «انتشار سند برای من هم تازه بود»، خبرگزاري فارس (http://www.farsnews.com)، گروه فرهنگی، حوزۀ کتاب و ادبیات 8/6/93، شماره: 13930608001317

2.    اخوان ثالث، مهدی (1389) «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه»، تهران: زمستان

3.    اخوان ثالث، مهدي (1365) جُنگ شنیداری درخت معرفت، ساربانگ، تهران: بهنوش

4.    اخوان ثالث، مهدي (1375) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: مرواريد

5.    اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول

6.    اميري اسفندقه، مرتضي (1393)، «به قول اخوان دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و می‌گویند»؛ خبرگزاري فارس (http://www.farsnews.com)، گروه فرهنگی، حوزه کتاب و ادبیات، 11/06/93، شماره: 13930610001226

7.    بيگي حبيب‌آبادي، پرويز (1386)، «حماسه‌های همیشه: دفاع مقدس در شعر شاعران»، تهران: صرير

8.    پايگاه مجازي دفتر حفظ و نشر آثار آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي http://khamenei.ir

9.    شفیعی کدکنی، محمدرضا (1390) «حالات و مقاماتِ م امید»؛ تهران: سخن

10. طاهري، سيدحسين؛ (1394) «خاطرۀ من از شعر مهدی اخوان ثالث برای رزمندگان»، روزنوشت (http://www.htaheri.ir)  18/4/1392

11. محدثي خراساني، مصطفي (1390) «يار خراساني» امتداد، شمارة 61، ویژه‌نامة رهبری، ص 144

12. مرکز اسناد انقلاب اسلامی (1392) «آقای خامنه‌ای روی مرا زمین نمی‌اندازد»، پایگاه اینترنتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی (http://www.irdc.ir)، پنجم شهریور 1392، كد مطلب: 33037

13. صنوبری، حسن (1391) «اخوان ثالث و امام خميني»، وبلاگ به رنگ آسمان (http://senobari.blogfa.com)، 11/6/1391

14. مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني (1374) «حديث عشق: سروده‌هاي شاعران معاصر در منقبت امام عاشقان»، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني

15. یزدان‌پرست، حمید؛ (1388) نامۀ ایران: مجموعه مقاله‌ها، سروده‌ها و مطالب ایران‌شناسی، تهران: اطلاعات، چاپ اول

 

 



[1]. اميري اسفندقه، مرتضي (1393)، «به قول اخوان دشمن و دوست ذکر خیر ایشان گفته و می‌گویند»؛ خبرگزاري فارس، بخش كتاب و ادبيات،93/06/11 ، شماره: 13930610001226

[2]. اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول، ص 476

[3]. استاد شفيعي كدكني در كتاب حالات و مقامات م اميد، اخوان را داراي احوالاتي چون «يك روز بهاري باراني و آفتابي» معرفي كرده‌اند.

[4]. شرح نمونه‌هایی از این ناخوش‌احوالی را می‌توانید در صفحۀ 312 کتاب «ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم» و صفحۀ 32 کتاب «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه» ببینید.

[5]. مقام معظم رهبري نيز بعدها به هنگام ذكر اين خاطره اشتباه بودن چنين مغالطه‌اي را توضيح داده‌اند و اين جملة شعاري بي‌معنا را نقد كرده‌اند: «اوّلاً بنای بسیار غلطی است! مگر سلطه همیشه بد است که شما می‌خواهید "بر سلطه" باشید؟ نه؛ اگر سلطه خوب است، بیایید نوکر سلطه بشوید و "با سلطه" باشید. ثانیاً شما می‌خواهید "بر سلطه" باشید؟ خیلی خوب؛ سلطة امریکا دارد پدر ما را درمی‌آورد. می‌بینید سلطة امریکا که بالاتر از همه است، چه کار می‌کند!؟ بر این سلطه باش و هر چه دلت می‌خواهد، بگو.» (بیانات در دیدار جمع هنرمندان و مسئولان فرهنگی کشور 22/04/1373)

[6]. اخوان ثالث، مهدی (1389) «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه»، تهران: زمستان، ص 72

[7]. مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني (1374) «حديث عشق: سروده‌هاي شاعران معاصر در منقبت امام عاشقان»، تهران: مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني؛ لازم به توضيح است اين شعر در كتاب مذكور با حذف برخي از ابيات به چاپ رسيده است و متن كامل آن در وبلاگ «به رنگ آسمان» نوشتۀ حسن صنوبری منتشر شده است.

[8]. اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول، ص 221

[9]. یزدان‌پرست، حمید؛ (1388) نامۀ ایران: مجموعه مقاله‌ها، سروده‌ها و مطالب ایران‌شناسی، تهران: اطلاعات، چاپ نخست. به گفتۀ شاعر در مقدمۀ این شعر، قصیدۀ حاضر همان زمان با استقبال گرم دوستان شاعر از جمله اعضای انجمن صائب (که در خانۀ استاد محمد قهرمان تشکیل می‌یافت) قرار گرفت و نسخه‌ای از آن با قلم استاد احمد کمال‌پور زیراکس شد و در بین اعضا توزیع گردید.

[10]. اخوان ثالث، مهدي (1375) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: مرواريد، ص 130

[11]. طاهري، سيدحسين؛ (1394) «خاطرۀ من از شعر مهدی اخوان ثالث برای رزمندگان»، روزنوشت (http://www.htaheri.ir)، سه شنبه، ۱۱ فروردین ۱۳۹۴

[12]. اخوان ثالث، مهدي (1375) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: مرواريد، ص 130

[13]. بيگي حبيب‌آبادي، پرويز (1386)، «حماسه‌های همیشه: دفاع مقدس در شعر شاعران»، تهران: صرير

[14]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم ص 44

[15]. اخوان ثالث، مهدي (1375) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: مرواريد، ص 261

[16]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازهم، ص 398

[17]. اخوان ثالث، مهدي (1365) جُنگ شنیداری درخت معرفت، ساربانگ، تهران: بهنوش

[18]. اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول، ص 292

[19]. اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول، ص 239 الی 243

[20]. اخوان ثالث، مهدی (1389) «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه»، تهران: زمستان، ص 64

[21]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 205

[22]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 216

[23]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 216

[24].  اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 55

[25]. اخوان ثالث، مهدی (1389) «سال دیگر، ای دوست، ای همسایه»، تهران: زمستان، ص 88

[26]. اخوان ثالث، زرتشت (1393) «انتشار سند برای من هم تازه بود: فرزند اخوان ثالث در گفتگو با فارس»، خبرگزاري فارس، گروه فرهنگی، حوزه کتاب و ادبیات 8/6/93، شماره: 13930608001317

[27]. مقام معظم رهبری و استاد شفیعی کدکنی همشهری بوده‌اند و آخرین مراحل درس خارج فقه را نزد آیت‌الله میلانی خواند‌ه‌اند. همچنين هر دو از اعضاي فعال «انجمن ادبی فردوسی» محسوب مي‌شدند كه هر هفته و با حضور چهره‌هاي شاخص شعر و ادبيات كشور در منزل روانشاد نگارنده برگزار مي‌گرديد. از این رو سابقۀ دوستی و آشنایی ایشان را بايد با همدرسی در کلاس خارج فقه آیت‌الله میلانی و حضور در برخي جلسات ادبي شعر مشهد مرتبط دانست.

[28]. محدثي خراساني، مصطفي (1390) «يار خراساني» امتداد، شمارة 61، ویژه‌نامة رهبری، ص 144

[29]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 211

[30]. اخوان ثالث، مهدي (1394) «تو را اي كهن بوم و بر دوست دارم» تهران: زمستان، چاپ دوازدهم، ص 211

[31]. اخوان ثالث، مهدي (1390) «صدای حیرت بیدار: گفتگوهای اخوان ثالث» به كوشش مرتضي كاخي، تهران: زمستان، چاپ اول، ص 493-494

[32]. مرکز اسناد انقلاب اسلامی (1392) «آقای خامنه‌ای روی مرا زمین نمی‌اندازد»، پایگاه اینترنتی مرکز اسناد انقلاب اسلامی (http://www.irdc.ir)، پنجم شهریور 1392، كد مطلب: 33037

[33]. قدما در مثلی گفته‌اند، تو فحش را بینداز زمین، صاحبش آن را می‌یابد و برمی‌دارد؛ جالب است که ف. س. نیز پس از انتشار کتاب استاد شفیعی متوجه ماجرا شد و در یادداشتی در رسانۀ ملکۀ انگلیس در باب کنایۀ استاد و نظرش دربارۀ شبه‌روشنفکران قلم زد.

[34]. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1390) «حالات و مقاماتِ م امید»؛ تهران: سخن، ص 19

[35]. متأسفانه متن اين نامه تا كنون منتشر نشده است و چه بسا انتشار آن بتواند همچون دستنويس شعر صبوحي خود سندي ارزشمند براي مطالعة علاقه‌مندانِ شعر و بازگوكنندة گوشه‌هايي از تاريخ ادبيات معاصر كشور باشد.

[36]. در دیدار جمعى از جوانان به مناسبت هفتۀ جوان در تاریخ 7/۲/1377

[37]. در دیدار شاعران در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۵

 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • دربارۀ «دوستی آیت‎الله خامنه‎ای و مهدی اخوان ثالث» و دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های سلطنتی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: