شهرستان ادب به نقل از فارس: مجموعه داستان «جشن باغ صدری» اتفاق تازهای در ادبیات انقلاب است. اتفاقی که تقریباً بیبدیل است. این کتاب با 76 صفحه ،کم حجم اما سرشار از خلاقیت است. عذرا موسوی داستان را خوب میشناسد اما تلاشی در به رخ کشیدن عناصر داستان ندارد. او عناصر داستانی را در داستانهایش به گونهای به کار میگیرد که بیش از آنکه قوت یکی از عناصر داستانی را بنماید، تمام عناصر داستانی در چینشی منظم در کنار هم روایتگر داستانهایی جذاب و ناشنیده باشند.
در این نوشته سعی شده تا بخشی از آنچه باعث لذت خواندن داستانها در «جشن باغ صدری» شدهاست و کمتر به چشم خواننده عادی میآید زیر ذرهبین نقد قرار گیرد تا با کشف آنها خواننده در خوانشی دوباره لذت فهم جدیدی را تجربه کند.
*داستانهایی با زاویه دیدهای متفاوت
نویسنده زاویه دیدهای مختلف را میشناسد و از ظرفیت و امکاناتی که هرکدام در نقل روایت در اختیار نویسنده میگذارند آگاه است. در روزگاری که از سر روزمرگی و گاه تنبلی و بیحوصلگی نویسنده، فقط داستانهای آپارتمانی با زاویه دید منِ راوی نوشته میشود، عذرا موسوی در مجموعه داستان «باغ صدری» تسلط خودش را با آزمودن زاویه دیدهای متفاوت به نمایش گذاشته است. زاویه دیدهایی که تحمیلی نیست و از نوع روایت و ماجرای داستان برآمده است.
زاویه دید دانای کل در داستان «یک بررسی موشکافانه»، زاویه دید منِ ناظر (اول شخص غیر قهرمان) در داستان «جشن باغ صدری»، زاویه دید منِ راوی (اول شخص قهرمان) در داستان «گلدان شکسته»، زاویه دید عینی- نمایشی (به جز دو پاراگراف آخر صفحه 48 که گریزی به زاویه دید دانای محدود به مجتبی میزند و احتمالاً سهوی است!!) در داستان «جشن از ما بهتران»، زاویه دید دانای کل در داستان «زندگی عادیست»، زاویه دید دانای محدود به رخشنده در داستان «چادر خاکی»، زاویه دید منِ راوی (اول شخص قهرمان) در داستان «مردی در بالکن شیرینی پزی».
*ظلم و ستم و... درد
نویسنده ظلم و ستم را محور داستانهایش قرار داده است. ظلمی که موجب به وجود آمدن رنج و درد شده است. ظلم و ستمی که گاه مستقیم بر زندگی قهرمانهای داستانهایش تأثیر گذاشته و گاه با واسطه موجب آزار و اذیتشان شده است. عذرا موسوی معتقد است در زمان پهلوی پدر و پسر فرقی نداشت که کجا بودی یا متعلق به کدام طبقه اجتماعی بودی؛ هرجا که بودی مورد ظلم واقع میشدی و تنها سطح این آزار و رنج است که متفاوت است.
در داستان «یک بررسی موشکافانه»، معلولیتی که برای احمد 15 ساله به خاطر شکنجه ساواک رخ داده باعث رنج همیشگی احمد و مادرش شده است. مادر احمد، قاسم فردانی را به دلیل لو دادن احمد مقصر میداند. قاسم فردانی که خودکشی کرده است!
«جشن باغ صدری» روایتگر اجباری است که بر پدر کارمند یک خانواده متوسط از طرف اداره شده است. اداره او را مجبور کرده است که در جشن باغ صدری با همسرش حاضر شود. مرد باید غیرتش را قربانی کند تا بیکار نشود آنهم در حالی که دختر دم بخت دارد. از طرفی همسرش هم تحت فشار است که باید دینش را به مسلخ ببرد. راه چاره در ظاهر مضحکی هم دارد و آن پذیرش زنی به نامه طوطی به عنوان همسر شوهرش هست تا به جایش در جشن باغ صدری حاضر شود. زنی که بیمزدِ کلان هم حاضر به این کار نیست. همکار مرد راه دیگری را انتخاب میکند و خودکشی میکند!
«گلدان شکسته» شرح زندگی درد آور مادری در بند زندان ساواک است که نوزادش را در زندان به دنیا آورده است. سینههای پر شیر زن همراه با یادآوری گرسنگی کودکش که بیرون از زندان است درد میگیرد و زن را مجبور به دوشیدن دردآور شیر و ریختن کنار سلول انفرادی میکند.
«جشن از ما بهتران» اوج رنج و ستم است. درد آورترین داستان این مجموعه را میتوان این داستان دانست. داستانی که در پس زمینه جشن با شکوه دوهزار و پانصد ساله پهلوی در تخت جمشید بیان میشود. سمیه خواهر کوچک نوجوانی به نام مجتبی دو هفته است که بیمار است و در تب میسوزد. عمویش که ستوان ژاندارمری است و برای تأمین امنیت جشن از تهران به مرودشت آمده است به خانه آنها سر میزند تا برادرش- پدر سمیه و مجتبی- را ببیند. پدر کارگر کارخانه است. قرار است عمود فردا بیاید و سمیه را به دکتر برساند. به محض رفتن عمو از خانه سمیه به سرفه میافتد و خون بالا میآورد و از هوش میرود. مادر و مجتبی میخواهند دنبال پدر بروند اما سربازان نمیگذارند که به محدوده حفاظت که کارخانه در آن است وارد شوند و هرچه التماس میکنند بیاثر است و سمیه کوچولو میمیرد!
«زندگی عادیست» داستان در مورد خانوادهای مرفه و احتمالاً تهرانی است. آقای بهارلو و همسرش که منتظر پسر سربازشان هستند تا ضیافتی برگزار کنند. به همراه آقای بهارلو دختری با یک ساک پر از اعلامیه وارد خانه میشود. آقای بهارلو به دختر پناه دادهاست. خانم بهارلو لباسهای دختر را عوض میکند و آقای بهارلو ساک را مخفی میکند. مأموران در جستجوی دختر وارد خانه میشوند. دختر فراری در حکم دختر نداشته آقای بهارلو و همسرش شده تا مأموران را فریب دهند. نویسنده اینجا در نمایش آزار و اذیت، به خانوادههای سطح بالای اجتماع نظر دارد. در این داستان ظلم، زندگی عادی را هدف گرفته و امنیت و آرامش یک خانوادهی بیدغدغه و مرفه را از بین برده و ترس و اضطراب را جایگزین کرده است.
«چادر خاکی» داستان یک خانواده روحانی مشهدی به نام آقا سید است. رخشنده -همسر آقاسید- به دنبال آقا سید که به صحن گوهرشاد رفته تا در تحصن معترضین به کشف حجاب به رهبری «شیخ بهلول» شرکت کند وارد صحن گوهرشاد میشود. تیراندازی به متحصنین از بالای دیوارهای مسجد گوهرشاد شروع میشود. رخشنده که خود روی زمین افتاده کودک بلوچی را میبیند که مادرش گلوله خورده و مرده اما پسربچه او را تکان میدهد و صدا میکند. رخشنده خودش را به او میرساند تا زیر چادر خاکیاش بگیرد. در این داستان جنس رنج و درد از جنس غربت و تنهایی است. کودکی ترسیده و غریب که در دنیای خشن و میان مردان اسلحه به دستی که مادرش را هم کشتهاند تنها مانده است.
«مردی در بالکن شیرینی پزی» به انقلاب سفید و اصلاحات ارضی میپردازد. این بار مادری به اتفاق دو پسر کودکش کانون ظلم و ستم هستند. شوهر مرد که کارگر کارخانه بوده است چند سال قبل به تحریک «استادان» که تودهای بوده است در کارخانه اعتصاب میکند و در تیراندازی عوامل رژیم که برای پایان دادن به اعتصاب آمدهاند کشته میشود. مادر دو کودکش را که از گرسنگی کار میکنند در نجاری برادرش به کار میگمارد. کاری سخت که باعث قطع انگشت دست پسر کوچکتر شده است. اما همان تودهای مخالف بعدها نماینده مردم یزد میشود و قرآن را برای شهادت گرفتن سر دست میگیرد. این کار باعث خشم زن میشود و با سیلی به صورت استادان میزند و همه ظلم و ستمی که به خاطر سست عنصری و جاه طلبی امثال استادان بر سر او و فرزندانش رفته را فریاد میزند. رنج این داستان به خاطر بیپناهی دو یتیم و مادرشان است. بیپناهی و دردی که زن و بچههایش به خاطر کشته شدن پدر خانواده به دست عوامل رژیم شاه دچار شدهاند. پدری که در راه احقاق حقاش جانش را از دست داده است.
*انقلابی برای همه
به خلاف داستانهایی که پیش از این تحت عنوان داستان انقلاب مطرح شده است؛ داستانهای کتاب «جشن باغ صدری» تعریف جدیدی را برای داستان انقلاب ارائه میدهد. در داستانهای پیش از انتشار «جشن باغ صدری»، ماجراها محدود به مبارزات انقلابیون در سال پنجاه و هفت یا پیش از آن به صورت تشکیلاتی بود. مبارزان در آن داستانها اعلامیههای امام خمینی را تکثیر و پخش میکردند. شعار نویسی میکردند و به شکل عملیات مسلحانه اقدام به آسیب زدن و مضروب کردن عوامل رژیم شاه میکردند.
در داستانهای انقلاب معمولاً دشمن تنها عوامل امنیتی ساواک و نظامی رژیم شاه بودند. اما نویسنده «جشن باغ صدری»، این عوامل را معلول علتی به نام شاه و نظام پادشاهی دو هزار و پانصد ساله میداند. او محمدرضا شاه را ادامه رضا شاه میداند. او هیچ تفاوتی میان رضاشاه که به صورت علنی با مظاهر اسلام و مسلمانی مبارزه میکرد با فرزندش که غیرعلنی و زیرکانه و با شعارهای عوامفریبانهای مانند از بین بردن نظام ارباب رعیتی با اصلاحات ارضی و توزیع سهام کارخانهها همان راه پدر را در پوسته کلماتی زیبا ادامه میداد نمیداند. از نظر نویسنده حاصل عملکرد رژیم شاهنشاهی پدر و پسر چیزی جز ظلم و ستم و رنج و درد برای تک تک مردم ایران نیست.
در این داستانها خود عمل مبارزه هدف نیست. مردان و زنان مبارز هم قهرمانان داستان نیستند. نویسنده در پی قهرمان سازی نیست. نویسنده به عمق خانوادههای ایرانی از هر طبقه اجتماعی و رفاهی نقب میزند تا تأثیر حضور نظام شاهشنشاهی را نشان دهد. شخصیتهای داستانهای کتاب «جشن باغ صدری» در ابتدای کتاب چندان تلاشی برای اینکه بخواهند مبارزه کنند ندارند. اما هرچه به پایان کتاب نزدیک میشویم متوجه میشویم که عمق فاجعه رژیم شاهنشاهی در همه ابعاد به نحوی است که هر کدام از شخصیتها در هر طبقه اجتماعی و با هر سطح رفاهی چنان در چنبره ظلم و ستم قرار گرفتهاند که چارهای جز حرکت ندارند. حرکتهای اعتراضی که گاهی در حد نفرتی در دل است و گاهی بر زبان میآید و گاهی سیلی میشود که بر صورت عوامل رژیم شاه توسط یک زن ستم کشیده نواخته میشود. همین حرکتهای جدای از هم در گسترهای به وسعت ایران آرام آرام به هم میپیوندد و در طول پنجاه و سه سال حکومت پهلوی، بزرگ و بزرگتر میشود و مانند طوفانی عظیم در سال 57 دودمان پهلوی را بر باد میدهد.
*«نحو گفتار» به جای شکستن نثر محاوره
زبان نثر مجموعه داستان «جشن باغ صدری» پیراسته است. نویسنده تلاش دارد که تا آنجا که ممکن است از شکستن نثر پرهیز کند. او در گفتگوها به جای شکستن کلمات محاوره دست به ابتکار خوبی برای انتقال گفتار میزند و راه میانهای به نام انتخاب «نحو گفتار» به جای شکستن واژگان را انتخاب میکند. این شیوه مخاطرات خودش را هم در مجموعه داستانی که در صفحات مختلف اقلیمی ایران واقع میشود دارد. هرچند نحو گفتار خوانش اثر را برای خواننده داستان سهل و ممکن میکند اما به دلیل عدم تفاوت میان لهجهها و گویشهای مختلفی مانند مشهدی، یزدی، شیرازی، تهرانی بار اقلیمی داستانها تقلیل مییابد و بخشی از کارکرد اقلیمهایی که نویسنده سعی در نمایش گفتگوهایشان دارد را از بین میبرد.
در این داستانها به جز مادام هاسمیک -شخصیت آرایشگر داستان «جشن باغ صدری»- هیچ شخصیت دیگری ویژگی گویشی خاصی را در داستانهایی که در اقلیمهای مختلف ایران اتفاق میافتد بروز نمیدهد!
شاید نویسنده تعمد داشته و نخواسته پا به میدان لهجهها و گویشهای متنوع ایران بگذارد و به دلیل عدم تسلط گویشی هم داستان را برای خوانندگان بومی غیرقابل باور کند و هم برای سایر خوانندگان سخت خوان و دشوار سازد.
*انقلابی طولانیتر از سال 57 اما به وسعت ایران
داستانها بر محور بازآفرینی فضای حاکم از دوران رضاشاه تا اواخر حکومت محمدرضا شاه را در بر میگیرد. زمان همه این داستانها در محدوده پنجاه و سه سال (دوران حکومت پهلوی 1304-1357 شمسی) است.
مکان روایت گستره جغرافیای ایران است که به دلیل محدودیت هفت شهر را به نمایندگی از تمام ایران شامل میشود.
شرایط اجتماعی جامعه ایران در محدوده این پنجاه و سه سال شامل زندگی روستایی و زندگی شهری و زندگی مدرن آپارتمان نشینی پایتخت است.
عذرا موسوی بدون توجه به حجم کم کتاب 76 صفحهای، برای تمامی داستانهای مجموعه «داستان باغ صدری» دست به پژوهش و تحقیق زده است.
اگر داستان در مشهد میگذرد، نویسنده مکان و زمانی را برای روایت داستانش انتخاب کرده است که بتواند در منابع تاریخی شکل گذشتهاش را در فیلمها، متون تاریخی و عکسها بیابد و با کمترین تغییر، همان مکان را در زمان حاضر ببینید. پس از این است که مکان رویداد داستان «چادر خاکی» را مسجد گوهرشاد مشهد انتخاب کرده است.
داستان مردی روی بالکن شیرینی پزی هم به همین دلیل در میدان امیرچخماق یزد اتفاق میافتد. شخصیت بد داستان - استادان- روی بالکن شیرینی پزی حاج خلیفه رهبر مشغول سخنرانی است. نامی آشنا در صنعت شیرینی پزی که اتفاقاً در زمان حاضر هم هنوز مشغول به تولید شیرینی است. در ضرب المثلی که شخصیت زن داستان به کار میبرد اسم محله «غول آباد» را برده میشود که از محلات قدیمی یزد است و این نکته ظریف تحقیق و پژوهش نویسنده را برای هرچه باور پذیرتر کردن داستانش نشان میدهد.
زمانی که داستان وارد شیراز میشود هم آبادیهای اطراف مرودشت را برای مکان داستان انتخاب میکند. آبادیهایی اطراف تخت جمشید که هنوز امکان تحقیق میدانی و کتابخانهای در موردشان وجود دارد. اشاره به ماشین لندور و شکل ظاهریش و مغازه داود پاراف که روغن پارافین میفروشد از همان جزئیاتی است که به باورپذیری بیشتر داستان کمک کرده است.
کتاب «جشن باغ صدری» پر از این ارجاعات مکانی و ابزاری و زمانی و پرداختن به جزئیات است. جزئیاتی که نشان از تحقیق گسترده نویسنده پیرامون سیتینگ - محیط و موقعیت _ روایتش دارد. با این همه در بکارگیری این تحقیقات نویسنده زیادهروی نکرده و به میزانی از آنها استفاده کرده است که به کار پیشبرد داستان بیاید.
با همه این دقتها گاهی برخی مکانها که نویسنده اصرار بر هویت واقعیاش دارد مانند باغ صدری واقعاً معلوم نیست که در دنیای داستان کجا قرار دارد؟ اگر این باغ صدری در اطرافش «حسن آباد» است این حسن آباد کجاست و چهقدر با تهران یا شهری که باغ صدری به آن اشاره دارد، فاصله دارد؟!
تحقیق و پژوهش نویسنده فقط محدود به مکان و زمان داستانهایش نیست. او شخصیتهای واقعی تاریخی را در شهرِ زمان روایتش یافتهاست تا نقش پل میان واقعیت و داستان را بر عهدهشان بگذارد. این شخصیتهای واقعی تاریخی گاهی مانند نواب احتشام و شیخ بهلول در مشهد بازیگران روایت کلان هستند و گاهی مانند استادان – نماینده یزد- نقش آفرینان مسبب واقعه محوری داستان اما در حاشیهاند.
جلوه دیگر این تحقیق و پژوهش در وقایع تاریخی مانند جشنهای دو هزار و پانصد، کشف حجاب، انقلاب سفید، قیام مسجد گوهرشاد مشهد و... است. نویسنده به خلاف بقیه داستانهای انقلاب فقط نامی از این وقایع نمیبرد. او در جایگاه مورخ صرف هم نمینشیند تا فقط نقل کننده امانتدار تاریخ باشد. او داستان میگوید و از تمام جزئیات تاریخی تنها و تنها برای باوراندن «واقعیت داستانش» و نه حقیقت تاریخی صرف بهره میبرد.
زمان نگارش داستانهای مجموعه داستان باغ صدری از سال 90 تا اواخر 92 را در بر میگیرد. بازه زمانی سه سالهای که نویسنده با وسواس برای نگارش داستانهای این مجموعه کم قطر صرف کرده است. با توجه به جزئیات فراوانی که در داستانها آمده است به آسانی میتوان فهمید که نویسنده بیشتر این زمان را صرف تحقیق و پژوهش پیرامون جغرافیای مکانی و زمانی و تاریخی کرده است.
*شخصیتهایی زنده اما گاهی بینام
شخصیت پردازی داستانها در مجموع خوب هستند و نویسنده شخصیتهای پویایی را ساخته است با اینهمه نویسنده احتمالاً فراموش کرده است که نام برخی از شخصیتهای اصلی داستان را بگوید. مثلاً در داستان «باغ صدری» که نویسنده اسم شخصیت فرعی مانند فراش مدرسه؛ آقا عنایت را هم ذکر کرده است ما تا آخر نمیفهمیم که اسم دختر شخصیت اصلی داستان چیست و تنها میفهمیم که اسم خواهرش فریده است! اسم پدر خانواده را هم نمیفهمیم! با این همه آنقدر این شخصیتها واقعی و زنده هستند که به جز اندکی فاصله گذاری میان داستان و خواننده اشکال خاصی پیش نمیآید. همین دختر بر خلاف مادر و خواهرش علاقه دارد که کلاه فرنگی به سر بگذارد و بیمیل نیست که حجابش را کنار بگذارد. میلی که بیش از آنکه به مخالفت او با حجاب تعبیر گردد نشان دهنده روحیه دختری تجربهگرا و نوجوان است که در زمان کشف حجاب میزیسته است. نویسنده آنقدر خوب شخصیتپردازی کرده است که ما باور میکنیم در هر زمان شخصیت آدمها میتواند تفاوت داشته باشد و لزوماً همه مثل هم فکر نمیکنند.
البته این عدم نامگذاری گاهی هم آزاردهنده میشود و در داستانی مانند « مردی در بالکن شیرینیپزی» ما تا انتها نام راوی را نمیفهمیم و نمیدانیم چرا همه اسم برادر راوی را صدا میکنند و کسی نامی از راوی حتی در گفتگو و مورد خطاب قراردادن او نمیبرد؟!
در انتها باید گفت که کتاب «جشن باغ صدری» خبر از تولد نویسنده جوان خلاقی میدهد که از سواد داستانی و ظرافت و حساسیت قابل تأمل در نگارش داستان برخوردار است و در صورت تداوم این روند موفقیت در آینده، باید در انتظار خواندن داستانهایی در سطحی بالاتر، از این نویسنده بود.