شهرستان ادب به نقل از فارس: علی اصغر عزتیپاک نویسنده و منتقد ادبی به کارکرد جشنواره خاتم و همچنین حدود و خطوط قرمز داستاننویسی پیرامون پیامبر اکرم(ص) اشاره کرد. در ادامه مشروح این گفتوگو را با هم میخوانیم.
*برایم عجیب است که دوستان پیامبر بر خلاف دشمنانش نتوانستند دست به خلق اثر هنری بزنند
نظرتان را درباره برگزاری جشنواره خاتم بفرمایید؟
من از این حرکت استقبال میکنم و آن را مصداق آیه شریفه«ولتکن منکم امّة یدعون الی الخیر» میدانم. به نظرم اینطوری میتوان انتظار داشت که معتقدان به حضرتش لااقل به اندازه دشمنانش فعالیت هنری انجام دهند. برای من عجیب است که دست دشمنان و مخالفین رسول خدا در توهین به او باز باشد، اما دوستانش بنا به محدودیتهایی نتوانند برایش کاری انجام دهند و دست به خلق اثر هنری بزنند. ای کاش این جشنواره در سطح بینالمللی هم برگزار شود و با این بهانه بتوانیم متون قابل اعتنا و درخور مقام شامخ رسول مکرم اسلام(ص)به زبانهای مختلف تولید کنیم.
آیا داستان درباره پیامبر را میتوان به شکل امروزی نوشت؟ یا اصلا میتوان درباره معصومین داستان امروزی نوشت؟
این سوال برای من عجیب است و واقعا غیرقابل فهم. بیشک مردمان هر روزگار و عصر باید داشتههای فرهنگی و اعتقادی خودشان را به زبانها و قوالب هنری معاصرشان – چه به لحاظ فرمی و چه به لحاظ بهروزآوری محتوا و قابل فهم کردن آن – ترجمه کنند و اصلاً با همینروش است که مردمان آن روزگار با سنت و گذشته خودشان ارتباط میگیرند. من نمیفهمم چگونه است که همه سویههای فرهنگی و تاریخی ملتها میتواند و باید به قالبهای روز ترجمه شود و ارتباط خودش را مثلا در روزگار ما با خیل عظیم مخاطبان آثار نمایشی و تصویری حفظ کند، اما پیامبران و امامان ما نتوانند! بعد هم مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد در این آثار؟ اگر باورمندان خالق اثر هستند، که طبعاً قصدشان احترام و اعزاز و تکریم است؛ الا اینکه خدایناکرده خطایی رخ دهد، که به نظرم این طبیعی است و باید این اندازه ریسک را بپذیریم. ولی اگر مخالفان و دشمنان بخواهند بنویسند و یا اثری نمایشی تولید کنند هم که خب، نیاز به اجازه ما ندارند. اینها بدیهیات هستند. اما نوشتن ادبیات به نحوی بیان احساس نویسنده و خالق اثر ادبی است نسبت به سوژه و موضوع اثرش. و اثر ادبی هم امروز به شکل و شمایل رمان و داستان کوتاه درآمده در بخشیاش. خب، به نظر من مشکل حل است. نویسنده شیعه یا مسلمان ایرانی امروز چه تصویری از پیامبر رحمت و یا امامانش دارد؟ و چه احساسی نسبت به او میتواند داشته باشد؟ تلفیق این دو، یک اثر امروزی را میسازد. البته که در این بین نظریههایی هست که میگوید رمان اقتضائاتی دارد و داستان کوتاه لوازمی. باشد، قبول. اما همانطور که آدمهای زیادی در گوشه و کنار جهان آمدهاند و بخشی از ظرفیتهای رمان را کنار زده و یا نادیده گرفته و از آن عبور کردهاند تا به مقصود خودشان از نوشتن برسند، ما هم همینکار را میکنیم. ما هم آن بخشهایی از ظرف را که اجازه مانور درباره مقصودمان نمیدهد، کنار میگذاریم و با بقیه ظرفیتش به قصهگوییمان ادامه میدهیم. و حتماً هم چیزهایی در این گیر و دار به ظرفیت این قالبها اضافه میکنیم. واقعا این اتفاق میافتد. مگر پستمدرنها یا رمان نوییها همین کار را نکردند؟ آنها هم چیزهایی را کم کردند و در عوض ظرفیتهای جدیدی به رمان اضافه کردند. اصلا هنر مگر شکستن کلیشهها نیست؟ پس، میتوان راههای تازه گشود. بازآوری ماجراهای دوران پیامبر و امامان به روزگار خودمان و محک زدن شخصیتی معاصر با آن آموزه ها مگر امکان ندارد؟ پرداختن به قصههای دیگری که در زمان پیامبر اتفاق افتاده و به نحوی مربوط به آن حضرت بوده، بدون حضور مستقیم جنابشان در آن قصه، مگر کار کمی است؟ ما اگر به همینها بپردازیم، کار خودمان را کردهایم. اگرچه من معتقدم تنوع و فراوانی روایات برای نویسندهای که میخواهد درباره پیامبر و ائمه بنویسد، آنقدر امکان مانور میدهد که دست او برای بازی با مخاطبش کاملا باز است.
*در ادبیات و با ابزار کلمه و با استعانت از روایات میتوان به چهره پیامبر نزدیک شد
برخی میگویند نمیشود مستقیم به شخصیت معصومین پرداخت چرا که در داستان قوه تخیل نقش اساسی را در شخصیت پردازی بازی میکند. و معصومین در دایره تخیل نویسنده جای نمیگیرد. نظر شما چیست؟
ببینید ابزار نویسنده در حین خلق یک رمان یا اثر ادبی، کلمه است. و پرداختن به اولیاء و انبیاء با کلمات هیچگاه منع نشده در سنت. حتی منع که نشده هیچ، بلکه گاه تنها مسیر بازنمایی چهره رسول مکرم اسلام و امامان هم بوده است، و جایگزین تصویر به معنی زدن نقش چهره بر روی کاغذ یا هر چیز دیگر شده است. من به بهانه این سوال، اشاره میکنم به پدیده «حُلیهنویسی» در میان بخش بزرگی از مسلمانان که اتفاقا بر اساس متنی شکل گرفته که منسوب به حضرت امیرمؤمنان علی علیهالسلام است. به نظرم ماجرا از آنجا آغاز شده که مؤمنین وقتی دیدهاند بنا به منعی که در شریعت هست درباره نشان دادن چهره حضرت رسول، آمدهاند و توصیف کلامی حضرت علی را از پیامبر جایگزین این تصویرسازی کردهاند، و بر اساس آن هنری به نامهای حلیه شریف، حلیه سعادت، حلیه نبی – نوشته مشتمل به وصف پیامبر با خط خوش و تذهیب – شکل دادهاند که به قامت تابلوهایی درآمده که در منازل و محل کسب و کار به مثابه تمثال آن حضرت بر دیوارها آویخته میشد. این هنر البته در ایران چندان مورد توجه قرار نگرفته اما مثلا در مناطقی نظیر ترکیه و هند و پاکستان رواج فراوان داشته است و به خلق آثار هنری درجه یکی انجامیده است. حالا، عرضم این است که با نگاه به چنین پیشینهای واقعا میتوان به این فکر کرد که دست کلمه در بازنمایی چهره پیامبر یا امامان حتما بازتر از تصویر است. چنانکه گذشت، حلیهنویسی بر اساس روایتی از حضرت علی علیهالسلام در توصیف پیامبر خدا شکل گرفته است، و در این توصیف عناصری از چهره و اندام وجود مبارک پیامبر بازنمایی شده. این مسئله نشان میدهد که میشود در نوشتهای مثلا داستانی بخشی از این توصیفات را به کار برد و به مشکلی برنخورد.
اما حالا اگر کسی بیاید و بر اساس این توصیفات تصویری بکشد، حتما گویای تمام آنچه بوده، نخواهد شد. و این تفاوت اساسی بین ادبیات و نگارگری به معنی اعم آن است. ما با کلمه بخشی از هر چیز را میسازیم، و باقی را به ذهن و خلاقیت خواننده وامیگذاریم. اما ماهیت تصویرگری جز این است. این بحث البته دراز دامن است، و در اینجا نمیشود به همه وجوه آن پرداخت و من هم خب داستان نویسم و نه فقیه. فقط احساس میکنم که برخلاف سینما که نمیتواند به چهره ائمه و پیامبر نزدیک شود، ما در ادبیات و با ابزار کلمه و با استعانت از روایاتی همچون این روایت میتوانیم این کار را بکنیم بدون اینکه خدایناخواسته اسائه ادبی بشود. و همین مقدار از توصیف کفایت میکند تا نویسنده کار خودش را انجام بدهد و حرف و تصویر غیرمستندی هم ندهد. گاه البته عناصری هم هست که چندان مدخلیتی در شخصیتپردازی ندارد. به نظرم در این بخشها دیگر نباید سخت گرفت. مثلا اینکه در داستانی لباسی سفید بر تن پیامبر ببینیم یا شیری، چندان مهم نیست؛ یا اینکه پیامبر با کسی به گفتوگویی روزمره بنشیند که هیچ حکم و استنادی نتوان از آن برداشت کرد. همین.
*میتوان پیامبر را از نزدیک روایت کرد و به قداست حضرتش هم خللی وارد نکرد
آیا می شود برای داستان معصومین مبانی داستان نویسی تبیین کرد و نوشت تا بر اساس آن داستان نوشت. این مبانی برچه اساس است؟
فکر نکنم نیازی به تدوین مبانی جدید داستاننویسی باشد. ما فقط با سعی کنیم حدود شخصیت حضرات معصومین را رعایت کنیم. فقط نکتهای که باید در این میان مورد توجه قرار گیرد این است که دست گذشتگان در ارتباط با نقل داستان با موضوع پیامبر یا معصومین بازتر از ما بوده است. و گاه دیده میشود که راویان بسیار به موضوع قصه نزدیک شدهاند و اتفاقا کار خیلی حسی و مقبول از آب درآمده است. به عنوان نمونه اشاره بکنیم به داستانهای شب عاشورا در محضر حضرت اباعبدالله. ببینید راوی چقدر راحت رفته در قالب شخصیتی مثل حبیب و از منظر او ارادت و محبت خود را به حضرت نشان داده است. داستان امروز هم در نهایت میخواهد چنین الگویی را بازسازی کند. و ارجاع میدهم به کتاب «قاف» که جناب یاسین حجازی از سه متن کهن فارسی در ارتباط با زندگی حضرت رسول دستچین کرده است. در تمام این داستانها ما همیشه و در همه جا در یک قدمی حضرت رسول هستیم و مشکلی هم پیش نمیآید. اینها اکثر غریب به اتفاقشان روایتهای تاریخی هستند، اما این درس را هم در دل خود دارند که میشود پیامبر را از نزدیک روایت کرد و به قداست حضرتش هم خللی وارد نکرد.
آیا اساسا داستان با موضوع دین را می شود در موضوعات داستانی قرار داد. آیا ما نوع داستان دینی داریم. مانند داستان جنگی، یا تخیلی، یا علمی، یا فلسفی یا تاریخی اجتماعی یا سیاسی...
من پرداختن به معنویت در سایهسار الهیات، آموزههای کتب مقدس، انبیا و ائمه را داستان دینی میفهمم.
*امیدوارم جشنواره خاتم دریچهای باشد تا ادبیات دینی ما از مرزها بگذرد
در رابطه با پیامبر چرا ما داستانی تا به حال ننوشتهایم که در حد واندازه داستانهای قدرتمند جهانی باشد و قابل عرضه در جهان باشد. مشکل کار کجاست؟
خب هنوز کلیت ادبیاتمعاصر ما در جهان مورد توجه قرار نگرفته، این داستانها که دیگر جای خود دارد. اگرچه، نویسنده هم نداشتهایم. چنانکه میدانید حرکت در این حوزه، آرام و نرمنرم است. امیدوارم همین جشنواره داستان خاتم دریچهای باشد تا ادبیات داستانی دینی ما بتواند از مرزها بگذرد و دیگران هم این قصهها را بشنوند.
آیا نویسنده داستان معصومین اصولا باید عالم دینی باشد یا اینکه صرفاً یک داستان نویس حرفهای هم میتواند باشد؟
با نگاه ما، باید ارادتمند حضرات باشد. و شخصی که ارادتی دارد و دل در گرو محبت ایشان، حتماً میرود جستوجو میکند تا ناخواسته چهرهای گرامی را مخدوش نکند. داستاننویس حرفهای بودن فقط برای نوشتن کار کامل و شامل و هنری اهمیت دارد؛ اگر نه که هر کس که ماجرایی برای اظهار ارادت و خاکساری دارد، باید آن را با دیگر مومنین در میان بگذارد.اما اشراف داشتن به موضوع، اصلی است که نمیتوان آن را هنگام نوشتن نادیده گرفت. فهمیدن این اصل البته هوش سرشاری نمیخواهد. هر کسی که از ذوق و استعداد بهرهای دارد، حتماً این نکته را هم میداند. او تلاش خود را میکند اما منتقد یا عالم دینیای هم که دارد اثر را پس از تولید و نشر میخواند، باید درک کند که نویسنده در موضوع مورد نظرش تا یک جایی جستوجو میکند که به داستانش کمک کند. بنابراین، او به دنبال حلکردن اختلافات بیپایان موجود در عرصه اخبار و روایات نیست. حتی شده که در جلسهای روایت مورد استناد یک اثر تاریخی مربوط به دوران پیامبر توسط دو پژوهشگر حاضر در مجلس همزمان رد و قبول شده است. یادم است که نویسنده محترم کتاب پس از بحثهای تخصصی و مفصل آن دو بزرگ، دستهایش را روی سینه گذاشت و گفت: پس اجازه بدهید من کار خودم را انجام دهم.
با توجه به کمبود منابع دینی معتبر نویسنده چگونه می تواند تحقیق و پژوهش دقیقی در ارتباط با زندگی معصومین و مسائل دینی داشته باشد؟
من منابع دینی را در این حوزه اندک نمیبینیم. دستمان پر است اما توجه نداریم. کسی که مینویسد، حتما میخواند. و همین تحقیق و پژوهشی که میفرمایید، در دل نوشتن و کار کردن است. البته باید توجه داشت که یک نویسنده تاریخپژوه یا یک عالم دینی نیست. او با دیدن یک تصویر، با خواندن یک جمله، و گاه با تجربه یک حال و هوا به داستانی میرسد و تلاش میکند همان را روایت کند. بنابراین، گاه خواندن یک روایت چند خطی باعث نوشته شدن یک داستان خیلی خوب میشود. نباید از نویسنده انتظار داشت که ابتدا برود یک تاریخشناس بشود، یا یک پژوهشگر عرصه عقاید و کلام بشود، و بعد بیاید بنویسد. در این حد و اندازه که نه، بلکه بیشتر از اینها ما منابع معتبر به فارسی داریم.
*جشنواره خاتم نباید یک جور نوشتن را تحمیل کند
جشنواره«خاتم»چگونه میتواند تاثیرگذار و جریان ساز باشد.
جشنوارهی خاتم اگر نخواهد یکجور نوشتن و یکجور دیدن را تحمیل کند، و به نویسندهها اجازه بدهد تا از منظر خودشان پیامبر را روایت کنند – بدیهی است که با مد نظر قرار دادن اصول و جایگاه حضرت رسول – حتما موفق خواهد بود. و این اتفاق مبارک باید بیفتد.