شهرستان ادب: حسن صنوبری به تازگی یادداشتی بر کتاب تازهمنتشر شده «ستارهای در حصار» نگاشته است که در ادامه میخوانید:
«ستارهای در حصار» عنوان گزیده اشعار روحانی شهید، جناب علامه «سید اسماعیل بلخی» شاعر مبارز و اندیشمند معاصر افغانستانی است. این کتاب که به انتخاب شاعر بوشهری حجه الاسلام محمدحسین انصارینژاد جمعآوری شده است به تازگی توسط انتشارات سپیدهباوران در 255صفحه منتشر و راهی بازار کتاب شده است. این مجموعهشعر در برگیرندهی هفتاد و هفت غزل، دو قصیده، سه مسمط و یک مثنوی از شاعر است.
یک
سید اسماعیل بلخی از سرآمدان و پیشتازان نهضت اسلامی در افغانستان بود که با سالها مبارزه علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی الگوی بسیاری از مبارزان پس از خود از جمله عالم مجاهد و شهید مظلوم «آیتالله عبدالعلی مزاری» بوده است. وطنگرایی، آزادیخواهی، گرایش به وحدت ملی و وحدت دینی، علماندوزی، خردورزی، مبارزه با استبداد، عدم اعتماد و اتکاء به دشمن خارجی، درسگرفتن از آیین اهل بیت پیامبر، به ویژه حضرت سیدالشهدا (علیهم السلام) از جمله اندیشهها و آموزههای شهید بلخی بوده است؛ اندیشهها و آموزههایی که در شعرهای شورانگیز او نیز جلوهگر شده است. به همین خاطر است که بسیاری از شعرهای بلخی و روح کلی حاکم بر آنها ما را یاد شاعر، متفکر و مصلح بزرگ جهان اسلام «علامه اقبال لاهوری» میاندازد و تاثیرش بر این شاعر افغانستانی را آشکار میکند. سید اسماعیل بلخی نیز چون اقبال، دغدغه آگاهی و وحدت قشرهای مختلف مردم مسلمان و نیز حرکت به سوی یک جامعه متعالی و ظلمستیز را دارد.
چنانچه رسم روزگاران چنین است، این شاعر و دانشمند فرزانهی افغانستانی، همچون هممسلکان خود به خاطر عقیده و اندیشهی روشنگرش بارها رنج تبعید و جلای وطن را تحمل کرد و نزدیک به 15سال را در زندان گذراند. او در طی دوران زندگی و مبارزه خود با علمای مبارز دیگر بلاد اسلامی نیز دیدار، مکاتبه و گفتگو داشت که از آن جمله میتوان به دیدار او با امام خمینی در نجف و دیدارش با امام موسی صدر در سوریه اشاره کرد. سید اسماعیل بلخی سرانجام در ۲۴ تیر ۱۳۴۷ توسط عوامل حکومت وقت افغانستان مسموم و به شهادت رسید.
دو
پیش از این شهید بلخی معاصر ما، تاریخ ادبیات فارسی، شاعر بزرگی را با نام «شهید بلخی» میشناسد که مربوط به سده سوم هجری و عنفوان شکلگیری شعر پارسی است؛ با این تفاوت که «شهید» نام کوچک آن شهید بلخی دوران کهن بود، اما برای شهید بلخی امروز، گویای روش و منش و چگونگی زندگی و مرگ شاعر است. از «ابوالحسن شهید بن حسین جهودانکی بلخی» شاعر سده سوم هجری تا علامهی شهید سید اسماعیل بلخی شاعر قرن بیستم میلادی؛ سرزمین بلخ، خراسان بزرگ و زبان پارسی راه بسیاری را پیموده است و عجبا که آنچه در این بین ثابت و لایتغیر مانده است رنج و اندوه و دشواری برای خردمندان و فرهیختگان جوامع است، چنانچه شهید بلخی اول گوید:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک ماندی جاودانه
درین گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
و شهید بلخی دوم:
زین جهانی که در آنیم به جز غم مطلب
عشرت عمر در این کلبهی ماتم مطلب
سه
از منظری عمیقتر، شعرها و سبک شعری شهید بلخی برای ما یادآور شعرها و سبک شعری «فرّخی یزدی» شاعر مشهور دوران مشروطه در ایران است. بلخی نیز همچون فرخی، غزلسراست، شعرش اجتماعی است و در پردازش غزل به حافظ نظر دارد. در شعر هر دو شاعر زیباییشناسی ادبیات کهن پارسی و غزل حافظانه، با حضور بعضی از عناصر و واژگان امروزی و اصطلاحات مربوط به صنایع و دستاوردهای دوران مدرنیته همراه شده است، گاه طراوت آورده و گاه دستانداز شده. همچنین از هردو شاعر به خاطر روحیه ظلمستیزی و تجربهی ایام زندان حبسیههای زیبایی به یادگار مانده است. کمتر دوستدار شعری در ایران هست که این حبسیه فرخی که شاعر در آن به تجربه زندانیبودن میپردازد را نشنیده باشد:
سوگواران را مجال بازدید و دید نیست
بازگرد ای عید از زندان که ما را عید نیست...
بیگناهی گر به زندان مُرد با حال تباه
ظالم مظلومکش هم تا ابد جاوید نیست...
وقتی به شعرهای شهید سید اسماعیل بلخی دقت کنیم میبینیم بسیاری از غزلهای او وقتی به سطرهای پایانی نزدیک میشوند بر ما معلوم میکنند که حبسیهاند و در زندان سروده شدهاند، اما بعضی شعرها از ابتدا و صراحتا با موضوع زندان و روایت تجربهی زیستی زنداناند و یادآور حبسیه فرخی، از جمله یک قصیدهی بلند:
بس شگفت است به ما حالت زندان امشب
کنج تنهائی و سرمای زمستان امشب
جرم عشق وطن و حق طلبی یک ز هزار
می دهم شرح بر ملت افغان امشب ...
و یا غزل دیگرش با این مطلع:
قضا برید و قدر دوخت جامه از بر زندان...
از همین منظر حبسیههای این دو شاعر با یکدیگر و نیز با حبسیههای شاعران بزرگ زبان فارسی از جمله جناب «مسعود سعد سلمان» قابل مقایسه است و میتواند موضوع یک مقاله علمی مفصل و یا یک پایاننامه جمع و جور کارشناسی ارشد باشد. به خصوص مقایسه تطبیقی فرخی و بلخی به خاطر شباهتهای فراوان دیگری که بینشان وجود دارد ارزش علمی، تاریخی و فرهنگی فراوانی دارد. شاید دو تفاوت عمده بین شعر این دو شاعر، نخست غلبهداشتن روحیهی ایجابی، با نشاط و شورانگیز برای مبارزه در شعر بلخی بر شعرهای صرفا انتقادی، سلبی و گلایهمحور است و دوم تأکید پررنگی است که شهید بلخی بر خداباوری، ارزشهای دینی و مکتب امام حسین (ع) دارد؛ نکتهای که در شعرهای هر دو شاعر با ردیف «آزادی» هم قابل توجه است. در شعر هردو شاعر «آزادی» در برابر «استبداد» قرار دارد اما در شعر فرخی قیام امام حسین نیز به عنوان الگوی آزادی و آزدگی مطرح میشود:
«آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی ...
در محیط طوفانزای ، ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی... »
و
«قسم به عزت و قدر و مقام آزادی
که روحبخش جهان است نام آزادی»
سطرهای بالا از دو غزل از فرخی یزدی هستند و ابیات آغازین شعر آزادی شهید بلخی چنین است:
«در دشت عراق آمد چون رهبر آزادی
آزاد توان بردن ره در بر آزادی
با رمز تبسم فاش میگفت به هر گامی
امضای من از خون است بر دفتر آزادی
زور است گلوی من از خنجرت ای گردون!
بُرّم رگ استبداد با حنجر آزادی ...»
شگفتا که سرگذشت هردو شاعر هم مانند سبک شعریشان چونان یکدیگر است و با زندان، تبعید و قتلی مخفیانه توسط عوامل حکومت استبدادی بیگانهپرست همراه است. سرگذشتی که برای بسیاری از شاعران و متفکران آزاده توسط حکومتهای ذلتپذیر در جهان سوم رقم خورده است. به قول فرخی یزدی:
وای بر شهری که در آن مزد مردان درست
از حکومت، غیر حبس و کشتن و تبعید نیست
چهار
باری، جدا از ارزشهای تاریخی، دینی و محتوایی؛ از منظر ساختاری هم ما در این کتاب با یک مجموعه غزل ارزشمند و نمونهای زیبا و قابل دفاع از شعر اجتماعی و شعر عرفانی مواجهیم. البته که انتخابهای خوب جناب محمدحسین انصارینژاد و پرهیز او از مطالعه سرسری و گزینش شعرهای سست، در این موضوع تاثیر بسیاری داشته است. همچنین باید تأکید کرد جدا از این انتخابهای خوب، نفس انتشار مجموعهشعری از این دانشمند شهید برای مخاطبان شعر امروز بسیار ارزشمند است. به نظر من «ستارهای در حصار» رونمایی و بازنمایی از گنجینهای است که سالها زیر غبار فراموشی و تنبلی اهالی ادبیات در ایران پنهان بوده و امروز برای مخاطبان جدی شعر و به ویژه دوستداران غزل و شعر اجتماعی بهطور خاصی حائز اهمیت و درخور ستایش است. این دو موضوع اموری هستند که باید بابت آنها از مولف کتاب تشکر کرد و اما دو نقدی که میتوان بر کار گزینشگر گرفت، نخست: نبود مقدمهای علمی در ابتدای کتاب همراه با توضیح چگونگی انتخاب شعرها و ملاکهای گزینشگر، گزارش نسخه یا نسخههای موجود از مجموعه اشعار شاعر، توضیح درباره نسخه مرجع و ... که میتواست راهگشای کار پژوهشگران و مخاطبان ایرانی و امروزی شعر شهید باشد.
نقد دوم این است که کاش این گزینش با تصحیحی انتقادی -دستکم درمورد ابیات مشکلدار- همراه میشد. برای مثال یکی از شعرهای بسیار زیبای شهید در کتاب و در بعضی مجلات و صفحات اینترنتی چنین منتشر شده است:
ای بقعهی رسول به راه خدا شهید
گشتی تو در حمایت صدق و صفا شهید
این غزل خطاب با حضرت سید الشهدا (علیه السلام) دارد. اگر اندکی به معنای شعر دقت کنیم میبینیم واژهی «بقعه» به معنای «آرامگاه» نمیتواند در اینجا معنایی داشته باشد و مخل معنای اصلی بیت و شعر است. با دقتی بیشتر میتوان فهمید به احتمال زیاد واژهی اصلی به کار رفته توسط شاعر در شعر، واژهی «بضعه» به معنای «جگرگوشه» و اصطلاحا «فرزند» بوده است و به خاطر اشتباه در نگارش چنین ضبط شده است (چنانچه در ادبیات دینی اصطلاحی با عنوان «بضعه الرسول» موجود است). در حالی که میشد و میشود در کنار گزینشگری شعرها، با کمک یکی از همان شاعران فرهیختهی افغانستانی که در مقدمه هم از آنها تشکر شده، این مشکل هم حل شود و کتابی بیمشکل در دسترس علاقهمندان قرار بگیرد.
امیدواریم این دو انتقاد پیشنهادگونه -یا پیشنهاد انتقادی!- برای چاپهای بعد مورد توجه قرار بگیرد.
پنج
و از شعرهای عاشقانه، عارفانه، اجتماعی و قلندرانه شهید بلخی، خواندن این غزلها را از دست ندهید!
از قلندرانههایش:
چند بر دوش تنفّس میکشی اثقال مرگ؟
زندگی را نام دیگر نیست جز حمّال مرگ!
از عاشقانههایش:
من ندانم عشق او را در کجا آموختم
آنقدر دانم که آموزش بجا آموختم...
طرّهاش از هر طرف بر ما سر تاراج داشت
معنی وحدت از آن زلف دوتا آموختم ...
از عارفانههایش:
ما روی تو را مصحف آیات شناسیم
ابروی تو را قبلهی حاجات شناسیم
هر ذره ز خاک سر کویت به تجلیست
این مستی ذرّات از آن ذات شناسیم...
از امام حسینیهایش:
ای کشتهای که نام تو مشکلگشا هنوز!
با قصّهی عجیب تو خلق آشنا هنوز...
از اجتماعیاتش:
پر فتنه شد تمام جهان، وا محمدا!
و از عدل و داد نیست نشان، وامحمدا!
معروف گشت منکر و منکر رواج یافت
زین آخرالزّمانه امان، وا محمدا!
و نیز این شعر که انگار زبان حال امروز جوامع مسلمان نیز هست:
چه ابتلاست که در هر بلاد مینگرم
نزاع مذهب و جنگ نژاد مینگرم
به نام صلح به اسباب جنگ میکوشند
ز بهر تفرقه در اتّحاد مینگرم...
به عیب خود نگشودیم چشم و هر کس را
به عیب جامعه در انتقاد مینگرم ...
یاعلیمدد
بهمن 1395