شهرستان ادب: یادداشتی میخوانید از هانیه معینیان در معرفی و بررسی رمان تازه «وقت بودن»:
وقت بودن، اولین رمان جلیل سامان کارگردان نام آشنای ده ساله اخیر کشورمان است که این روزها هم سریال نفس به کارگردانی ایشان را شاهد هستیم. کتابی که نشر کتابستان آن را سال 95 در 196 صفحه چاپ کرده است.
این کتاب هم قرار بوده است مثل بقیه کارهای جلیل سامان یک روایت تصویری باشد، ولی کارگردان وقتی با محدودیتهای خاصی در پخش مواجه میشود تصمیم میگیرد آن را به یک رمان تبدیل کند. من که «ارمغان تاریکی» و «پروانه» را دیدهبودم و بسیار دوستشان داشتم مشتاق خواندن این کتاب بودم. الان بعد از خواندن کتاب میتوانم بگویم وقت بودن هم از لحاظ ساختاری هم از لحاظ موضوعی و حتی از نظر ظاهری حرف برای گفتن دارد.
1- ظاهر کتاب: همان اول که کتاب را دیدم خیلی به دلم نشست؛ هم طرح روی جلدش، هم قطعش و هم صفحهبندی کتاب. قطع کتاب به نظرم خیلی قطع خوبی است؛ خوشدست، قابل حمل و چشمنواز. طرح روی جلد هم با وجود سادگی، گیرا و جذاب است مخصوصا آنکه مرتبط با موضوع و فضای قصه است.
2- ساختار: وقت بودن یک رمان به شدت خوشخوان است. با اینکه خیلی جاها از فضاسازی و بیان نکات ریز جانمانده ولی آنقدرهم زیادهروی نکرده که حوصلۀ مخاطب سربرود. داستان خیلی خوب شروع میشود؛ با یک لید خوب و طوفانی که نمایی خلاصه و موجز از سیر روایت داستان است. تیپ ها و شخصیت ها سرجای خودشان هستند و مثل بعضی رمان ها احساس نمیکنیم باید جایشان با هم عوض شود، جاهایی که نیاز است تیپ تبدیل به شخصیت شود یا جاهایی که همان تیپ کافیست و نیازی به شخصیت نبوده است.
وقت بودن داستان دوئل دو مرد است: مردی که با روستای داستان ما و مردمش بیگانه است و مردی که در آن روستا نفس کشیده و بزرگ شدهاست؛ مردی که با لباس قانون پا به روستا میگذارد و مردی که بعد از سالها زندان به وطنش باز میگردد تا زندگی جدیدی را شروع کند. همین دو خط توضیح راجعبه کتاب میتواند آن را در زمرۀ رمانهای مردانه قراردهد، ولی واقعیتش این است که پسزمینه داستان تا حدودی زنانهست. خیلی کارها و تصمیمات «جانمحمد» و «کاظمی» به خاطر همسر و خانوادهشان است. به همین خاطر فضای رمان، آنقدرها هم زمخت و خشن نیست که زنان نتوانند با آن ارتباط بگیرند و خواندنش خستهشان کند.
3- موضوع : وقت بودن سراغ یک موضوع خاص و ناآشنا آن هم در دل مردم بلوچ رفتهاست، موضوعی با عنوان «زنطلاق». مردم بلوچ مردمانی هستند که از آنها کم گفتهایم و کم شنیدهایم. گرچه اوضاعمان در کتاب و رمان و داستان خیلی بهتر از فیلم و سریال است و نگاهمان کلانتر و ملی ست؛ ولی باز هم خیلی عقب هستیم. وقت بودن کتاب مردم بلوچ است بیان نوع زندگیشان، مشکلاتشان و تا حدی رسومشان. این خیلی خوب است که من ایرانی کتابی بخوانم با حالوهوای مردم جنوب شرق ایران که همیشه خدا محرومیت و رنج جز لاینفک زندگیشان بودهاست؛ آمار فقر، نبود امکانات، خشونت و قاچاق در سرزمینشان همواره خیلی زیاد بوده و برای اکثر آدمهای دور از سیستان محلی ناامن تصور میشود.
سوال این است که آیا وقت بودن همین قدر که مرا به خوبی با فضا و رسوم آن دیار آشنا کرده، توانسته حسم را نسبت به آنجا بهبود ببخشد و از بدبینیام بکاهد؟! واقعیت این است که اگر این حس را بیشتر نکرده باشد کمتر نکرده است و این شاید تنها نقد جدیست که میتوان به رمان وقت بودن داشت.