موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
سروده فاطمه هاوشکی

یادداشت حسنا محمدزاده پیرامون کتاب «زیر سر کوه»

25 خرداد 1396 16:12 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 3 با 3 رای
یادداشت حسنا محمدزاده پیرامون کتاب «زیر سر کوه»
شهرستان ادببه نقل از خراسان: « زیر سر کوه » را با توجه به اینکه اولین مجموعه‌ منتشر شده‌  فاطمه هاوشکی‌ است، باید مجموعه‌ای موفق دانست؛ کتابی کم حجم اما پرمحتوا ... من معتقدم  که درمجال کوتاهی که برای بررسی اولین اثر منتشر شده‌  یک شاعرپیش می‌آید، نباید موشکافانه و با وسواس به دنبال خطاها و گاهی کم دقتی‌ها بود  ‌، از این قبیل که «شاعر در چه ابیاتی ضعف زبان دارد، درکجاها از پس قافیه خوب برنیامده است ویا در انتخاب و به کارگیری برخی واژگان و چینش آن در شعرباید وسواس بیشتری به خرج می‌داد و...» بلکه باید در این‌گونه فرصت‌ها ، بیشتر در پی ترسیم یک تصویر کلی از شعر و شاعر باشیم‌. در بسیاری از غزل‌های این کتاب، تصویرهای تازه و حتی احساس‌های زیبا می‌بینیم و شاعرانگی‌اش را تحسین می‌کنیم. پیداست که شاعر همزمان به فرم و محتوای غزل‌هایش پرداخته و از هیچ کدامشان به نفع دیگری دست نشسته است و تا آنجا که توانسته، از بدایع صوری در شعرهایش کار کشیده است. از طرفی تلمیح در شعر او از بسامد نسبتا خوبی برخوردار است چه در زمینه‌ اشاره به ماجراهای تاریخی و چه اشاره به متون دینی . او تلاش کرده آن را به گونه‌ای متفاوت از آنچه تاکنون گفته شده است، بیان کند.
« تو را محمد افغان از اصفهان دزدید
 چهل ستون دل من عمارت خان شد »
 «مثل بانوی مصر درگیر رازهای سیاه فرعونم
 نیل باید بیاورد پسری بار دیگر برای آسیه‌ها »
 « بی تو متلاشی‌ست رگ و ریشه‌ شعرم
 چون کوه بلندی وسط روز معادی»
 « بعد از تمام سال‌های صبر ، سهراب !
 روزی برای کشتنت رستم می‌آید »
اما با کمی دقت می‌توان پی‌برد که بیش از همه تصویرسازی از تکنیک‌های بارز در شعر او به شمار می‌رود.از میان شاعران تصویرگر می توان گفت شاعرانی که از سبک ناتورالیسم (طبیعت گرایی) بهره می‌جویند، سهم بیشتری را در این زمینه به خود اختصاص داده‌اند. یعنی تا زبان و ویژگی‌های طبیعت با شاعر آشنا و دوست نشوند امکان این گونه تصویرسازی میسر نخواهد شد. می‌توان گفت که چند ویژگی مهم برای شاعر در تصویرسازی حیاتی است:
 1.داشتن احساسی لطیف و کنجکاو
2.علاقه و عشق وافر به طبیعت
 3.قدرت برقراری ارتباط بین زبان شعر با زبان طبیعت کما این که خیلی از شاعران طبیعت و روحیات ورفتارهای آن را می‌شناسند، ولی در برقراری ارتباط با آن و ایجاد تعامل، عاجز هستند.
4.نزدیک کردن محتوا و ساختار (ظاهر) در جهت ارائه ملموس‌تر تصویر.
« تو تخته سنگ ساده‌  معمولی ، من آبشار بیشه  بالادست
 وجه تناسب من و تو در چیست ؟ بی‌تابی من و لب خاموشت »
 « من شاخه‌ای کم حرف ، تو گنجشک صبح زود.
 من منزوی بودم ، تو خواندی شعرهایم را »
 « مثل مهمانی سراسیمه بکوبی شیشه‌ها را
چک و چک گویان بریزی اشک غم ریزان بیایی »‌
 « دریغ مردن رودی به راه دریا نیست
دریغ ماندن رود است زیر جلبک‌ها »
هر وقت که قرار است دربارۀ شعری که سراینده‌اش زن است ، بحث شود بلافاصله این گفت و گو مطرح می‌شود که در این شعر چقدر از نشانه‌های زن بودن و زنانگی دیده می‌شود؟ گویی شعر زنان ، شعریکی از اصناف اجتماعی است ، مثل شعر دانشجویی یا شعر دانش آموزی ... و البته از این میان ، سخن گفتن از جسم و تمایلات جسمانی در شعر زنان ، با اقبال بیشتری مواجه  می‌شود.
بر این اساس است که منتقدان غرب گرا ، از زنان شاعر توقع دارندکه هر چه عریان‌تر وجسمانی‌ترو بی‌پرواتر بنویسند و بسرایند گویی زنان شاعر اگر از چیزی غیر از جاذبه‌های جسمانی  بسرایند، از محدودۀ شعر زنان بیرون رفته‌اند و دیگر نشانی از زنانگی در شعر آن‌ها نیست اما واقعیت این است که شعر لباس نیست که زنانه و مردانه داشته باشد بلکه  زنانگی باید در جوهره شعر اتفاق بیفتد؛ جوهره‌ای که در آن نازک اندیشی‌های زنانه غالبا  به ترسیم فضاهای منحصر به فرد منجر می‌شود  گاهی از طریق انتخاب واژگان و گاهی از طریق زاویه دید متفاوت شاعر؛ به این معنا که یک شاعرزن ممکن است زوایایی را کشف کند که یک شاعر مرد به آنها بی‌توجه است اما آنچه در برخی غزل‌های « زیر سر کوه » به چشم می‌خورد، اصرار شاعر برای بیان زن بودن است که این را از بسامد نسبتا بالایی که واژه  "زن" و متعلقاتش مانند چادر و ... در شعرها دارد، می‌توان لمس کرد:
«مثل زنی هستم پر از تنهایی و نفرت
 با عشوه‌هایش یک نفر پر کرده جایم را »
« باید بروم سیب بچینم خودمانیم
این کار بزرگی ست که بر عهده‌  زن‌هاست »
« عشق چیزی نیست در پرده بماند بیش از این
 گرچه من در رازداری چون زنی قاجاری‌ام  »
 « من مادر گل‌های سر راهی دشتم
 باید که سروقت خودم را برسانم »
 « از اشک می‌پرسم کی‌ام ؟ آرام می‌گیرم
این هم خودش خوب است ، می‌دانم که زن هستم »
« چادرم را می‌کشم با گریه روی صورتم
 زن که باشی رنج‌ها چندین برابر می‌شوند »
 « بعد از بهشت انگار آواره‌ست هر مردی
 بعد از بهشت انگار گریه قسمت زن‌هاست »
می توان گفت که این بازتاب صدای زنانگی است که ناخودآگاه  ویژگی‌های دنیای زنانه را منعکس می‌کند و دربرگیرنده  تمایز موجود میان روحیات زن و مرد است. فاطمه هاوشکی هر جا که توجهی به زن بودنش نداشته و بدون تعصب روی این مسئله نوشته است شاخصه‌های زنانگی سیال در شعرش زیباتر خودنمایی می کنند؛ گاهی در قالب روزمرگی‌های یک زن خود را نشان می‌دهند که دربرگیرنده‌ دلمشغولی‌ها و دغدغه‌های خاص اوست
« این صندلی‌ها این حیاط این کنج آلاچیق
حتی خودم از یاد بردم عطر چایم را »
گاهی در قالب حس‌های رمانتیک و مسائل عاطفی و حتی حسادت‌ها و لجاجت‌هایی کار می شود که در زنان می‌تواند شدیدتر از مردان باشد.
«قلب است اندوهش ، غمش دست خودش نیست
اوقات تلخی می‌کند بعد از تو گاهی »
 « می‌خواهمت چنان که لب تشنه آب را
 باید برای معجزه یکدندگی کنم »
 «هر روز کار من شده لجبازی  با عابران سرخوش این اطراف
 یا می‌زنم عقب خزه‌ای را که ، از در نیامده شده تن‌پوشت»
و گاهی نیز برخاسته از تعصبات خانوادگی و روزمرگی‌های ممنوعه است  که ترکیبی از عوامل فیزیولوژیک و روان شناختی وجودی‌‌ زنان می‌تواند باشد
«اینکه دنبالت نمی‌آیم دلیلش جبر نیست
ترس از عرف است اغلب پشت سهل‌انگاری‌ام »
اما گاهی فراتر از اینها می‌‌رود و نشأت گرفته از نوعی یأس فلسفی می‌شود که ریشه در ارجاعات متن و بطن جامعه دارد.
«تا از تصور تو لبم خندید ، دنیا خطی به صورت من انداخت  اینجا سزای خنده ترک‌هایی ، در گوشه گوشه‌  لب خندان است » ، « شاید مجال ما همین خندیدن تلخ است
 شاید مجال ما همین افسوس خوردن‌هاست »
در واقع این تجربه‌های زیستی  متفاوت در وجود اوست که به بیان ایمان و عصیان، هوشیاری و نسیان، روزمرگی و جاودانگی از زاویه ای خاص می‌پردازد و زنانگی‌اش را متبلورمی کند.
درونمایه بیشتر شعرهای کتاب آن گونه که از ذات غزل انتظار می‌رود، تغزلی است و حتی در مواردی می‌توان از آنها برداشت های ماورایی کرد؛ همین طور تنهایی یکی دیگراز بن ‌مایه‌هایی است که می تواند گاه نمایانگر خاطر آزرده‌  شاعروگاه نشانگرتأثیرات اجتماع باشد. در واقع او نه فقط تنهایی فردی، بلکه تنهایی انسان و اجتماع امروز را بازگو می‌کند:
«از این سکوت ناگزیر آزرده ام ای کاش
 در من کلاغی بود گاهی غارغاری داشت »
« راهی، دهی، آبادی متروکه‌ای ، غاری
هر جا که دیدی یک نفر تنهاست من هستم»
خوب است که سخن را با غزل  پایانی کتاب به اتمام برسانیم که شاهد خوبی ست برای آنچه تاکنون گفته شد
در حال خواندن غزل ابتهاج ،تو
در حال گوش دادن کار سراج ، تو
در حال‌زار مرگ از این فاصله من و
در حال خوب روز پس از ازدواج ، تو
تا ازدواج تلخ تو با عقل سرگرفت
راحت گذاشتی دل خود را حراج ، تو
رفتی شبیه عقل شدی سرد و منطقی
خواندی مرا شبیه غم ، آتش مزاج ، تو
عشق تو کودکی‌ست که دائم گرسنه است
اصلا خبر نداری از این احتیاج ، تو
شاید دوباره دیدمت اما چه فایده ؟
من گریه می‌کنم که نرو ، هاج‌ و واج ، تو
پاییز رفت و با همه یک جور تا نکرد
برگ درخت بید منم ، برگ کاج ، تو 
 

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشت حسنا محمدزاده پیرامون کتاب «زیر سر کوه»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.