موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم امیر مرادی

یادداشتی بر کتاب «بهارخواب» سروده محمدحسین نجفی

24 تیر 1396 11:30 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
یادداشتی بر کتاب «بهارخواب» سروده محمدحسین نجفی

شهرستان ادب به نقل از صبح نو: در عصری زندگی می‌کنیم که به نعمت یا نقمت رسانه‌ها، اگر شعری جایی می‌بینیم و می‌خوانیم و می‌شنویم، باید لزوماً نام شاعر هم پیوست آن باشد. گذشت آن دوره‌ای که می‌شد از روی یک غزل و سبک‌شناسی آن، نام شاعر را حدس زد. امروز اگر جوانی در ارومیه شعر بگوید یا زابل، در بجنورد بگوید یا ایذه، در اغلب قریب به اتّفاق موارد، همان‌گونه می‌گوید که جوانی در جلسه‌ای در مرکز تهران.
این خاصیت رسانه‌هاست؛ انسان‌ها را می‌شناسانند به سرعت و گم می‌کنندشان در میان انبوه اسامی، با سرعتی بیشتر. در این میانه، گروهی به دلایل متعدّدی توانسته‌اند در این دریای موّاج موج‌سواری کنند و با حدّاقل سواد و استعداد، با نازل‌ترین اشعار، با کمترین اطّلاع از ادبیات و تاریخ ادبیات و فقط و فقط به مدد تسلّط بر موج‌سواری، نامی به هم زده‌اند و حرف اوّل نام کوچکشان را هم در گوگل تایپ کنی، چندین و چند پیشنهاد از شعرهای فاخرشان را می‌توانی پی بگیری.
من محمدحسین نجفی را در هر دو حوزه چرایی و چگونگی خاص و به دور از بازی‌های معاصر می‌بینم، یعنی انگیزه‌هایی که او را به نوشتن وا داشته است و روشی را که برای نوشتن برگزیده است منحصر به خود او می‌دانم و می‌بینم و به قول عبّاس چشامی «همین خودش کم نیست».
 نجفی از طرفی روحی لطیف دارد و شعرش برخاسته از همین روح لطیف است و این سبب شده است وقایعی که سبب سرودن او شده، بکر و متعلّق به خود او باشد؛ از طرف دیگر به واسطه مطالعه مدوّن و دقیق، به سلاح و روش گفتن متعالی هم آگاه است. ترکیب و سنتز این روح شفّاف و ذهن وقّاد، شده است همین کتاب «بهارخواب».

بیایید به برخی سروده‌ها هم نگاهی بیندازیم
 تا پر بی‌سند هم سخن نگفته باشیم:
1- آشناتر از آیینه غزلی است که وی برای پدرش سروده است. قبل از ورد به شعر، لحظه‌ای تأمّل کنیم. چند شعر خوب برای پدر می‌شناسیم و چند بار پیش آمده که فامیل و دوست و آشنایی از ما شعر خوبی برای پدر خواسته و ما جز  انتقال  شعرهایی ضعیف، چیزی برای ارائه نداشته‌ایم؟ نجفی برای پدر سروده است و بومی هم سروده است. این دو البتّه هنوز کافی نیست. شاعر توانسته است با تسلّط خود بر زبان و بر حوزه چگونگی، از پس قافیه سخت شعر بربیاید و طوری بسراید که انگار این قافیه‌ها اصلاً برای همین شعر به وجود آمده‌اند:
«ای که روح تو را کوه‌ها می‌شناسند
دست‌های تو را ریشه‌های کتیرا...
...از نمی‌دانم امسال یا سال‌ها پیش
آتشی در من افتاده سوزان و گیرا،
در جدال تو با رنج‌ها مرگ با کیست؟
ای تو جاوید پایا و جان نمیرا»
2- مزار غزلی است که وی برای مادرش سروده است. باز تأمّل کنیم. درست که وضعیت در مورد مادرانه‌ها بهتر از پدرانه‌هاست ولی باز آیا چند شعر خوب برای مادر می‌شناسید؟ یکی؟ دو تا؟ پنج تا؟ 10 تا؟
نجفی باز اینجا هم توانسته است واقعیت فقدان مادر را با گزینش بجای واژگانی ساده و اثرگذار (که مرتبط با موضوع مادر است) در هم بیامیزد و غزلی ساده و در عین حال محکم بیافریند:
«یک جعبه شیرینی، دو تا گل، شمع، گلزار
آرامگاه مادری خوب و فداکار...
...باور نداری چند سالی می‌شود نیست
او برنمی‌گردد به دنیا، دست بردار...
در جای‌جای خانه او را گریه کردی
گاهی میان هال، گاهی کنج انبار
با هر چه از خود می‌روی تا سال‌ها دور
ساعت، کمد، آیینه، چینی‌های گلدار»
3- شبیه ابر غزلی است که نجفی در بازگشت از دیار همسر خویش و در دلتنگی بازگشت سروده است. از حسّ سرشار غزل که بگذریم، شاعر جابه‌جا از نمک‌های زبانی و بازی‌های فرمی بهره برده است تا اثری یکپارچه و بهره‌مند از هر دو عنصر زبان و عاطفه را خلق کند:
«جان و دل را در کنارش جا نهادم، با خودم
پیکرم را بی که با دل، بی که با جان می‌برم
با خود انبوه اندوهی که در من مانده را
دارم آری، خسته از ساری به تهران می‌برم...
...ناخوش‌احوالم که با او هستم امّا دلخوشم
داستان خویش را با او به پایان می‌برم»
4- و باز در غزل از پس شیشه‌ها بیماری همسر خویش و نگرانی‌های خود از این حادثه و غم غربت را به وجه احسن به تصویر کشیده است و باز همان سادگی دوست‌داشتنی را ببینید در نحو جملات و انتخاب کلمات:
«با تو آیا چه کرده بیماری؟
خواب تا کی؟ بگو که بیداری
از پس شیشه‌ها بگو خوبی
چشم وا کن بگو که هشیاری...
...آه! تهران چه شهر بی‌رحمی‌ست
کاش شیراز بود یا ساری»
5- علاقه‌مندم از شعر این سرنوشت شاد هم در میان غزل‌هایی که دوستشان داشتم نام ببرم. دلیل این علاقه، نوع نگاه شاعر و ترجمان اوست از گوشه‌ای از کتاب ارجمند تاریخ بیهقی (که به اعتقاد بسیاری از بهترین متون فارسی است). توضیحات مربوط به جریان در پاورقی کتاب آمده است و من در اینجا فقط بیان این تذکّر را لازم می‌دانم که ببینیم گاهی تلنگری از یک کتاب تاریخی نیز می‌تواند منجر به سرایش شعری قابل توجّه شود (به یاد بیاوریم شاهکار حمیدی شیرازی را برای سلطان جلال‌الدّین) و این هنر شاعر است که تا چه حد بتواند در این بازنویسی موفّق عمل کند و خدا را شکر که محمدحسین نجفی، کشف خود را نسوزانده است:
«شادم ولی نه، کار من شادی‌ست
کز بوقیان شادی‌آبادم»
که در این پنج غزل انتخابی مشاهده شد، شعر نجفی واقعی است، شعر زندگی است. شاعر در خانه ننشسته و خیال نکرده است تا از گفتن مصراعی اتّفاقی ذوق کند و بعد بر پایه آن غزلی سر هم کند، بلکه در بیم و رعب حیات اجتماعی خویش و در دل تنگناهای زیستن، شعر را پناهگاه دنجی یافته است که در آن بتواند پاره‌ای از دل خویش را بیان کند و این واقعی بودن، این شعر زندگی بودن است که ارزشمند است و هر مخاطبی را  ولو دغدغه او، دغدغه خاصّ شاعر هم نباشد- درگیر می‌کند.
مجمــوعه «بهــــــارخواب» مجموعــــــه‌ای است
من حیث‌المجموع خوب  و البتّه نه بی‌نقص- که شاعر آن توانسته است به دور از بوق و جار و جنجال‌های معاصر، خود را بسراید و یک مجموعه در کنار بقیه مجموعه‌ها نیست، تشخّص دارد و امیدوارم محمدحسین نجفی حرکت در این مسیر مبارکی را که در آن قرار دارد  و بر خلاف مسیر حرکت رودخانه شعر معاصر است- ادامه دهد و آثار خواندنی دیگری عرضه کند.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشتی بر کتاب «بهارخواب» سروده محمدحسین نجفی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.