شهرستان ادب به نقل از فارس: علیاصغر عزتیپاک از نویسندههای عرصه ادبیات داستانی، در پاسخ به این نکته که چرا در ادبیات داستانی امروز «درد مردم» کمرنگ است؟ گفت: تصورم این است نویسندهها دارند طبق آنچه میراثشان است کار میکنند؛ پرداختن به امور مغفول که مردم به خاطر مسائل و مشکلات روزمره فرصت نمیکنند به آنها فکر کنند. مسائلی نظیر آزادیهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و موضوعاتی که گاه در دیدرس عموم نیست ولی وظیفه نویسنده است به آنها توجه کنند و در آثارشان منعکس کنند.
*نویسندهها از مردمشان جلوتر هستند
نویسنده رمان «آواز بلند» گفت: شاید بتوان گفت که نویسندهها معمولا به اصطلاح به «اقلیتها» میپردازند، و تلاش میکنند که حقوق همه آحاد جامعه را، بخصوص اقشاری که کمتر مورد توجه هستند، به نحوی طرح کنند. معنی این اقلیت البته خیلی بسیط است. مثلا اقلیتی که دلش میخواهد مهاجرت کند یا اقلیتی که دغدغه معیشت ندارد و آمالش کمی فراتر از مسائل روزمره عموم است.
وی افزود: توجه به حقوق فردی و آزادیهای اجتماعی، مسائل اقوام و زبانها یا مصائب گروههای نیازمند حمایت مانند معلولین و کمتوانان از این جملهاند. اینها مسائل کماهمیتی نیستند و نمیشود گفت درد مردم نیست. شاید اگر وضعیت اقتصادی اکثریت جامعه یک روز بهتر شود، مطالباتی از این دست همهگیرتر شود. از این لحاظ شاید بشود گفت نویسندهها کمی جلوتر از مردمانشان حرکت میکنند.
این نویسنده اضافه کرد: در ایران کار اندکی متفاوت هم هست. مثلا در اینجا ما بازار کتاب نداریم. عدهای قلیل آدم کتابخوان هست که همانها هم به نحوی جزو طبقه فرهیخته و روشنفکر به حساب میآیند. خب، من معتقدم بخشی از محتواهای مورد توجه نویسندگان را همین مخاطبین تعیین میکنند.
*نویسندهها به دنبال خوانندههای آثارشان راهی میشوند
او اضافه کرد: مثلا چند سال پیش مسئله خیانت مورد توجه بخشی از این اقلیت کتابخوان قرار گرفت و ما یکباره دیدیم حجم بزرگی از آثار تولید شده، رنگ و روی خیانت گرفت. این رفتار در کارهای عامهپسند بسیار غلیظتر خودش را نشان داد. خواننده و سلیقه خواننده و رویکردش در اقتصاد کتاب مهم است. این است که آنان گاه سلایق خود را به مولفین تحمیل میکنند و با توجهی که به موضوعی خاص نشان میدهند، نویسنده را هم متمایل به علایق خود میکنند. بنابراین، شاید حتی بتوان گفت که گاهی نویسندههای ما به دنبال خوانندههای آثارشان راهی میشوند تا بلکه خوانده شوند و دیده شوند.
این نویسنده با توضیح چرایی عدم توجه نویسندهها به موضوعات مبتلابه جامعه گفت: در مورد موضوعاتی که دغدغه کسر زیادی از مردم میتواند باشد، مثل مسکن یا بیکاری، شاید بشود گفت که چون رسانههای فراگیر مثل تلویزیون و نشریات روزانه در حد اشباع افکار عمومی به آنها میپردازند، و در جامعه ما صفبندیهای سیاسی هم به آن دامن زده، نویسندگان از این موضوعات دوری میکنند. این حتما اشتباه است. چون کار داستان و ادبیات چیزی است و کار رسانه و خبر چیز دیگر. ولی چه میشود کرد که بکر بودن موضوع داستان هم گاه جزو امتیازات اثر محسوب میشود و جذاب است؛ هم برای خواننده و هم برای نویسنده.
عزتیپاک در ادامه گفت: تجربه نشان داده که اتفاقا مردم هم به سوژههای کلیشهای و تکراری روی خوش نشان نمیدهند. از طرفی هم احساس میشود عموم کسانی که این مسائل را در زندگی دارند، واقعا کاری با کتاب ندارند که حالا بگوییم چون مشکلات و مصائب خودشان را در آیینه ادبیات نمیبینند، کتاب نمیخوانند. این هم واقعیتی است فعلا.
*عدم تحمل نقد از دلایل نبود مطالبهگری نویسندهها است
وی همچنین افزود: البته این مشکل هم وجود دارد که نویسندههای ما مطالبهگری نمیکنند. شاید دلیل این عدم مطالبه مسائل روز هم در این نگاه به ادبیات ریشه داشته باشد که ما ادبیات را ورای امور روزمره میبینیم و موضوعات آن را مسائل ازلی و ابدی انسان میدانیم.
این نویسنده گفت: به عبارت دیگر رمانهایی که در ایران تولید میشود، ظاهرا برای همه تاریخ است و نه برای مردمان روزگار خودمان! این نگاه من کمی همراه اندکی مطایبه است، اما به نظرم دور از واقعیت هم نیست! اما عدم تحمل نقد را هم میتوان به این سیاهه افزود. مثلا یادم است چند سال پیش نویسندهای به آتش گرفتن یکی از خودروهای تولید داخل در داستانش پرداخته بود که کمپانی تولیدکننده علیهش اقدام کرد و او را دچار مصائبی کرد. این یک نمونهی خیلی کوچک است اما حاکی از روحیه عدم تحمل است.
عزتیپاک با اشاره به وضعیت نویسندهها در روزگار ما، گفت: در دورهای نویسندهها دغدغهای غیر از نوشتن نداشتند چون از طبقه مرفه بودند و مشکلاتی که نویسندههای امروز با آن درگیر هستند برایشان مطرح نبوده است.
*نویسندهها بیدرد نیستند
وی افزود: نویسندههای بزرگ بعد از مشروطیت از طبقات محروم نبودند بنابراین به آنها میشد گفت درد بیشتر مردم خود را نمیفهمیدند، چون دغدغه اقتصادی نداشتند. اما باز هم نمیتوان گفت که مطلقا بیدرد بودند. حتما درد داشتند، اما دردشان متفاوت و عمیقتر بود. الآن هم مثل همیشه نویسندهها بیدرد نیستند؛ و اتفاقا دردهای معمول مردمشان را بیش از همیشه دارند. مثلا اکثر آنها مستاجر هستند، کارمند هستند، یا اصلا شغل ندارند. خودشان به آن دردهایی مبتلا هستند که مسئله شماست. اما اینکه چرا توجه نمیکنند به مسائل خودشان، حتما دلایل عمیقتری دارد.
نویسنده رمان «آواز بلند» گفت: شاید مسائل نویسندههایمان هم مثل دغدغههای فیلسوفانمان شده مسائل انتزاعی؛ و چندان کاربردی و گرهگشایانه به امور نگاه نمیکنند. تنها چیزی که در مورد نویسندههای امروز ایران نمیتوان گفت، این است که بیدرد هستند. بله، مسائلشان به دلیل مطالعه، توجه و تفکر دائم با مسائل مردم میتواند متفاوت باشد، یا لااقل عمیقتر؛ اما بیدرد نیستند قطعا.
عزتیپاک در پایان گفت: مدتها است شخصا به این نتیجه قطعی رسیدهام که همه این حرف و حدیثها به این دلیل است که ما یک قصه جذاب نداریم. چه اگر قصه جذاب داشته باشیم، همان قصه «مالک و مستاجر» هم میتواند خواننده داشته باشد. نکتهی آخر هم این است که اگر برگردیم به سوال اصلی، اساس چنین ادعایی اصلا ثابت نیست که حالا ما بتوانیم نتیجه قطعیای از کلیت بحث بگیریم.