به قلم آرش شفاعی
یادداشتی بر کتاب «قفس تنگی» سرودهی حسنا محمدزاده
15 شهریور 1396
11:29 |
0 نظر
|
امتیاز:
5 با 3 رای
شهرستان ادب به نقل از قدس:قفس تنگی مجموعهای است از غزلهای حسنا محمدزاده که انتشارات شهرستان ادب آن را منتشر کرده است. این مجموعه، از معدود مجموعههای غزلی است که در اینسالها خواندهایم و فراز و فرودی آزاردهنده در آن دیده نمیشود. شاعر معدل قابلقبولی ازنظر شعرهای خوب دارد و به اصطلاح غثوثمین در کار او کم است.
غزلهای این مجموعه، عمدتاً از آسیبهای معمول غزلهای بسیاری از شاعران مانند ضعفتألیف، مضمونیابیهای سبک هندیوار، دنبالهروی شدید از قافیه و ابتذال در صمیمت بهدور است و شاعر سعی کرده با رعایت سختگی زبان، از ضعفهای غزل امروز دور باشد.
یکی از مهمترین آسیبهایی که غزلسرایان این روزگار به آن مبتلا میشوند، این است که برای نزدیکشدن به زبان امروز و دورشدن از اتهام کهنگی زبان و اندیشه، زبان را از چهارچوبهای معمول و رایج در غزل خارج میکنند و از آنسوی بام میافتند. برای همین است که در غزلهای بسیاری از شاعران امروز میبینید شاعر در یک بیت مانند شاعران قرن هفتم از زلف و گیسو میگوید و در یک بیت از آسانسور و ترافیک؛ و همین فضاهای نامتجانس باعث میشود درمجموع با غزلهای «شترگاوپلنگ» روبهرو شویم.
حسنا محمدزاده بهجای اینکه فضای غزل خود را که بهشدت وامدار فضا و زبان سنتی غزل است، دگرگون کند، سعی کرده با واردکردن اصطلاحات روزمره در شعر، حالوهوایی تازه به سرودههایش بدهد. در شعر او تصویرهای قرن بیستویکی، کار تازهشدن حسوحال شعر را برعهده ندارند، بلکه این اتفاق در زبان روی میدهد. مثلاً او عبارت «دلدل کردن» را از زبان روزمره مردم اخذ و وارد غزل خود کرده است:
کولهبار بسته دارد باز دلدل میکند
من ولی با اولین پرواز فردا راهیام
یا در این بیت شاعر با اصطلاح «قند در دل آبشدن» کار کرده است:
چهسالها که دو فنجان چای منتظرند
دوباره در دل این خانه قند آب کنی
آوانگارد شدن کافی است
استفاده شاعر از امکانات زبان روزمره مردم، گاهی فراتر از این میرود و او سعی میکند در زبان کار ویژهتری بکند؛ مثلاً در این بیت:
سیبمان را آب با خود برد و سال نو رسید
غیر سیروسرکه پای هفتسین پیدا نشد
خوانش نخست شعر، همین است که سفره هفتسینمان امسال بدون سیب بود. سیب هم که استعارهای است از سرخرویی، شادی و شیرینی. پس در اولیننگاه چیزیکه از این بیت دستگیرمان میشود این است که عید امسالمان بدون شادی و سرخوشی گذشت. اما استفاده شاعر از دو واژه سیروسرکه، ذهن را بهسمت اصطلاحی در زبان روزمره میبرد: «دلم مثل سیروسرکه میجوشد»، پس شعر میتواند خوانش دیگری هم داشته باشد؛ عید ما نهتنها شاد نبود، بلکه با نگرانی و جوشزدن هم همراه بود. در این بیت استفاده خلاقانه از اصطلاحات زبان، کارکرد هنرمندانهتری دارد و اگر شاعر از این ظرفیت شعرش بیشتر استفاده کند، موفقیت او در سرودن غزلی ویژه خود او بیشتر میشود.
این نکته مهمی است که هر شاعری، ظرفیتها و اختصاصات شعر خود را بشناسد و سعی کند با تقویت آنها، شعرهایی بسراید که مهرونشان ویژه خود او را بر پیشانی دارند. این آگاهی باعث میشود سودای تازه و مدرن شدن، شاعر را به بیان چنین بیتهایی سوق ندهد:
پر از اسطوره جمشیدی و مبهوت میمانم
چرا از موزههای لوور پیدا میشود جامت؟
مشخص است که عبارت «موزههای لوور» غلط است، چون یک موزه لوور بیشتر نداریم. ازطرف دیگر «از موزههای لوور پیدا میشود جامت» هم غلط است، چراکه جام «در» موزه پیدا میشود، نه «از» موزه، و میشود آن را در موزه دید! شاعری که میتواند چنین ساده و راحت حرف دلش را بگوید که: (لباس نو نخریدم بهشوق آنروزی/ که رنگ پیرهنم را تو انتخاب کنی)، به چنین آوانگاردبازیهایی نیاز ندارد.
نظرات
در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.