موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشت «علی جوان نژاد» در سالروز درگذشت گوستاو فلوبر

«برای آینده» | نگاهی به رمان «مادام بوواری»

18 اردیبهشت 1397 17:51 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.6 با 5 رای
«برای آینده» | نگاهی به رمان «مادام بوواری»

شهرستان ادب: در سال‌روز درگذشت گوستاو فلوبر، یادداشتی می‌خوانید «علی جوان نژاد» درباره اثر گران‌سنگ فلوبر یعنی «مادام بوواری»:

 برای آینده

«محققاً ادبیات بد وجود دارد! همانطور که داروخانۀ بد هست؛ ولی محکوم کردن مهم‌ترین رشتۀ هنرهای زیبا به طور دربست به نظر من تهی مغزی و کوته‌فکری احمقانه‌ای‌ست که فقط شایستۀ دوران ننگینی ست که کسی چون گالیله را به زندان می‌انداختند.»

مادام بوواری/گوستاو فلوبر/ ترجمۀ محمد قاضی/ انتشارات نیل

سی آوریل 1856 در تاریخ ادبیات جهان روز مهمی‌ست. سی آوریل را می‌توان نقطه عطف ادبیات مدرن نامید. روزی که گوستاو فلوبر، نویسندۀ کمالگرای فرانسوی، توانست خودش را برای پایان دادن به رمان مادام بوواری راضی کند و با نوشتن سطری درخشان پروندۀ آفرینش اولین رمان مدرن را ببندد: [هومه] به تازگی به دریافت نشان صلیب، مفتخر شده است.

فلوبر رمان را در اختیار ماکسیم دوکان قرار می‌دهد تا در پاورقی نشریه‌اش به چاپ برسد. خیلی زود رمان به جرم خدشه‌دار کردن عفت عمومی و توهین به مقدسات محاکمه می‌شود و هنر و عظمت کار فلوبر در گرد و غبار حواشی نادیده گرفته می‌شود. تنها تعداد معدودی چون بودلر و لامارتین هستند که بزرگی این کار را در میابند و به ستایشش لب می‌گشایند. این کژفهمی‌ها و بی‌توجهی‌ها تا یکصد سال بعد از انتشار رمان همچنان ادامه می‌یابد. جامعه می‌بایست به چنان درکی از هنر می‌رسید که بتواند دریابد فلوبر در این رمان چه کرده است.

شاید بتوان گفت اولین و البته سطحی‌ترین چیزی که درباره مادام بوواری به چشم می‌آید فرایند طولانی و نفس‌گیر آفرینش آن است. ساعت‌ها کار مداوم برای تک تک واژه‌ها. در سال‌های نگارش رمان، فلوبر روزانه ده تا دوازده ساعت کار می‌کرد. حاصل این کار طاقت‌فرسا و خط زدن‌های مداوم در طول هفته چیزی حدود یک پاراگراف بوده که بارها و بارها با صدای بلند خوانده می شده تا صیقل یافته باشند. این در روزگاری‌ست که ویکتور هوگو، بدون بازخوانی، رمان‌هایش را به دست چاپ می‌سپرده است. روزگاری که نثر رعیت است و شعر پادشاه. فلوبر با مادام بوواری به رمان حیثیت می‌بخشد و آن را تا مقام شعر بالا می‌آورد. فلوبر نظامی را خلق می‌کند که همچون شعر کلمات قابل حذف و جابجایی نباشند. به عبارتی واحد رمان که پاراگراف بوده را تبدیل به واژه می‌کند و نثر را از زیر یوغ شعر بیرون می‌آورد. همان چیزی که میلان کوندرا در ابتدای کتاب شوخی به خوبی توضیح داده است. اما این تنها اولین تاثیر مهمی‌ست که مادام بوواری بر ادبیات آینده‌اش می‌گذارد.

مادام بوواری داستان ساده‌ای دارد. هوا و هوس‌های مالیخولایی یک زن شوهردار که او را به قهقرای نابودی می‌کشاند. اما پرداخت این داستان که در ظاهر بی‌مانند به داستان‌های ژورنالیستی نیست، با چنان نبوغی انجام می‌گیرد که داستانی معمولی و حتی پیش پا افتاده را به اثری درخشان در تاریخ ادبیات جهان بدل می‌کند. روانکاوی شخصیت‌ها به ویژه شخصیت اصلی داستان در همان زمان هم نظر بسیاری را به خود جلب می‌کند. حتی کاریکاتوری در همان سالها کشیده می‌شود که نابغه در حال کالبدشکافی قهرمان داستان است. این روانکاوی و بازآفرینی در سطوح مختلف و متنوعی اتفاق افتاده اما هیچ گاه به ابتذال کشیده نشده است. نویسنده در آوردن هر چیز تعمدی هوشمندانه دارد حتی در توصیف‌ها.

در زمانه‌ای که توصیف در رمان کارکردی زینتی و حتی فخرفروشانه دارد فلوبر جنبه‌ای از توصیف را می‌آفریند که بدون آنکه ابزاری برای فرافکنی حالات اشخاص بشود، ما را در شناخت شخصیت‌ها و پیشبرد داستان یاری می‌کند. فلوبر با همین توصیف‌های به ظاهر ساکن موفق شده داستان را به حرکت در بیاورد و به آن عمق ببخشد. اشیا و مناظر در رمان مادام بوواری تزیینات بی‌مصرف و قابل حذف نیستند بلکه موتور محرکی هستند که داستان را به جلو هدایت می‌کنند. فلوبر به تمامی اجزای رمان حتی به اشیا شخصیت بخشیده و به عبارتی به آنها حیثیتی داده که پیش از این نداشته‌اند.

با خواندن نامه‌هایی که فلوبر در حین نگارش پنج سالۀ مادام بوواری برای دوستانش نوشته است، در می‌یابیم رسیدن به این مایه از تناسب تا چه اندازه نیاز به عرق‌ریزان روح داشته است. در می‌یابیم فلوبر نه تنها در مقام خالق که در مقام متفکری، در حال پی ریزی ادبیات آینده است. مادام بوواری چه در فرم و چه در محتوا اعتراضی‌ست به ادبیات قرن نوزدهم و ادبیاتی که پیش از آن وجود داشته است. مادام بوواری در داستان بیش از آنکه به سم آرسنیک مسموم باشد به ادبیاتی مسموم است که مورد تایید فلوبر نیست. ادبیات پیش از آرسنیک اِما را کشته است. ادبیاتی که بیش از آنکه با واقعیت نسبتی داشته باشد، زادۀ توهمات خام و بی‌پایه و اساس نویسندگان آن است. ادبیاتی که فلوبر در نامه‌ای آن را «فاضلاب احساسات» می‌خواند.

اما بزرگی فلوبر در این کشف نیست. بلکه بزرگی او در آن است که توانست ادبیاتی را بیافریند که باید باشد. فلوبر با  خمیرمایه‌های فاسد این فاضلاب احساسات ادبیاتی را می‌آفریند که می‌تواند مهمترین بخش هنرهای زیبا باشد. هنر فلوبر در آن است که زیر سایۀ تلاش جنون‌واره‌اش توانست از «تار مویی بر فراز پرتگاه دوگانۀ تغزل و ابتذال» عبور کند و اثری بیافریند که وابستگی‌اش به واقعیت و دنیای واقعی به استقلال ذاتی‌اش آسیب نرساند.

سی آوریل روز مهمی ست هر چند هنوز ترجمۀ مناسبی از این کتاب در اختیار ما نیست. هرچند هنوز نامه‌های فلوبر، که با بهترین کارهای او رقابت می‌کنند به طور کامل ترجمه نشده است. نامه‌هایی که به نظر تعدادی از نویسندگان معاصر از مهم‌ترین منابع برای درک ادبیات و شیوۀ نویسندگی‌ست. سی آوریل روز مهمی ست.

 

 

منابع:

مادام بوواری/گوستاو فلوبر/ترجمۀ محمد قاضی/انتشارات نیل

عیش مدام(فلوبر و مادام بوواری)/ ماریو بارگاس یوسا/ ترجمۀ عبدالله کوثری/ انتشارات نیلوفر

نوشتن مادام بوواری/ترجمۀ اصغر نوری/انتشارات نیلوفر

فن داستان نویسی/ انتخاب و ترجمۀ محسن سلیمانی/انتشارات امیرکبیر


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «برای آینده» | نگاهی به رمان «مادام بوواری»
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: