شهرستان ادب: در هفتمین روز از درگذشت زندهیاد «بازار صابر» یادداشتی میخوانید از «حسن صنوبری» که در آن به مطالعه سیر زندگی ادبی و اجتماعی این شاعر بزرگ تاجیکستانی پرداخته است.
«از خشم من حصار زمان لرزه میکند»
یکی از مهمترین اخبار ادبیات فارسی در هفت روز گذشته، درگذشت استاد «بازار صابر» شاعر ملی تاجیکستان بود؛ خبری که کمتر مورد توجه رسانهها قرار گرفت.
«مومن قناعت»، «لایق شیرعلی»، «گلرخسار صفیآوا» و «بازار صابر» (و تا حدی امثال «فرزانه خجندی») را شاید بتوان مهمترین چهرههای شعر و ادبیات امروز تاجیکستان دانست. از جهاتی میتوان این چهرهها را با استوانههای شعری دهه چهل و پنجاه ایران، یعنی «مهدی اخوان ثالث»، «فروغ فرخزاد»، «سهراب سپهری» و «احمد شاملو» مقایسه کرد، هرچند ایشان نسبت به شاعران ایران جوانتر هستند؛ چنانچه «صدرالدین عینی» بزرگ شاعر تاجیکستانی هم از دیرباز همواره با «نیما یوشیج» مقایسه میشده است.
باری، در این میان، بازار صابر مقامی دیگر و جایگاهی ممتاز دارد. او از جهات مختلف بیشتر به اخوان ثالث ما شباهت دارد. چه اینکه هم از منظر زیباییشناسی و هنری و هم در داوریِ محتوایی و اندیشهای، در میان سرایندگان فارسیزبان این منطقه بینظیر است. بازار صابر را شاعر ملی تاجیکستان نامیدهاند به خاطر شعرهای شجاعانه و دردمندانهاش در همراهی با رنجهای بیشمار تاجیکستان، اما این اهمیت محتوایی چیزی از ارزشهای هنری بازار صابر کم نمیکند. شاهد بر این دعوی، شعرسرایی او در ساختارهای ادبی گوناگون و قالبهای شعری متفاوت و نیز موفقیت در آنهاست.
برای دانستن اهمیتِ شعر اجتماعی سرودنِ بازار صابر باید تاریخ تاجیکستان را مد نظر قرار دهیم. این همسایهی عزیز ما، با آنهمه تاریخ و تمدن و فرهنگ ارزشمند، با آن مردم فرهیخته و مهربان و توانمند، در قرنهای اخیر گرفتار استبدادها، خونریزیها و فرهنگستیزیهای حاکمان مهاجم و بیگانه بودهاست. از یکسو تا مدتهای مدید، حاکمیت کمونیستی شوروی به کشتار مردم و نخبگان، سوزاندن منابر و مدارس، ویرانکردن مساجد و هیئتها، ممنوعیت استفاده از زبان فارسی و از بینبردن هرگونه مظاهر تمدنی و ملی مشغول بود و از سویی دیگر بعضی گروههای تندروی سلفیداعشی با استفاده از احساسات دینیِ سرکوبشدهی مردم تاجیکستان و با هدایت سرویسهای امنیتی غربی همچنان به جهلپراکنی، علم ستیزی و تفرقهافکنی بین مذاهب اسلامی مشغولاند. چه اینکه تاجیکستان هم مانند دیگر سرزمینهای آسیایی و مسلمان تا قرنها محل نزاع قدرتهای بزرگ غرب و شرق (آمریکا و شوروی) بوده است. معالاسف پس از فروپاشیِ شوروی نیز با آغاز جنگهای داخلی و هرج و مرج تاجیکستان برای مدتی درگیر خونریزیها و برادرکشیهایی بود.
در چنین شرایطی، بازار صابر با شعرهای شورانگیزش توامان برای شهیدان امروز و میراث ارزشمند دیروزی فریاد حسرت برمیآورد و جوانان و مخاطبان شعر و سخن خویش را به بازگشت به خویش و هویت بومی و فرهنگی تاجیکستان فرامیخواند. «کیای میرزا شکورزاده» از پژوهشگران و روزنامهنگاران برجسته تاجیک در یکی از یادداشتهایش مینویسد: «یگانه شاعری که با اینکه 53سال از عمرش را در دوره سلطهی کمونیسم و سوسیالیسم گذراند، اما هرگز شعری در وصف کمونیست، انقلاب اکتبر و لنین نگفت، همین شاعر محبوب ملت ما بازار صابر بود».
این در حالیست که دیگر چهره برجسته فرهنگ و ادب معاصر تاجیکستان یعنی «رحیم قبادیانی مسلمانیان» در توضیح آن شرایط میگوید: «میان اهل قلم شوروی و از جمله ادیبان تاجیک در این هفتاد سال سپری شده تقریبا نفری پیدا نمیشود که به دروغ لب نیالوده و در ستایش حزب کمونیست و داهییان آن، در وصف خلق کبیر روس، در مدح جامعهی شوروی، نظام سوسیالیستی، دربارهی اخلاق حمیده و همت عالی و صلحدوستی شوروی قلم نفرسوده باشد. این مجرا توانا و فراگیر بود و اگر کسی در روش آن شنا کردن نخواهد، او را موج از ساحل بیرون میانداخت ... هزاران سپاس از پروردگار بزرگ که استاد بازار صابر این نادرهی دوران را آفریده و در پناه خود نگاه داشته و آن اندازه توانایی عطا کرده که هم از راه حق بیرون نشود، هم ارادهی خود را نگاه دارد و هم بر بدخواهانِ ابرقدرت خویش و دشمنان ملت پیروز باشد»
برویم سراغ متن. بازار صابر آنگاه که از گذشته باشکوه تاجیکستان و پیوندهایش با همسایگان همزبان میسراید:
من مرثیهخوانم به سمرقند و بخارا
بر قبلهی زردشت و به گهوارهی سینا ...
در شعر بازار صابر، هم ارزشهای ایرانِ کهن (مانند شعر اخوان) و هم ارزشهای تمدن ایرانی اسلامی (مانند شعر عصر انقلاب) مورد توجه است
آنگاه که در سوگ بخارا و تهاجم بیگانگان ناله سر میدهد:
به دستی رفت از دستت
زر سامانی و قانون سینایی
تو را هر دزد غارت کرد
تو را هر دوست قسمت کرد
به مردم رنگ و روی زرد ماند
از «عصر طلایی»
...
بخارای شریف
گهوارهی مردان ناتکرار،
دیار شاعران و شعرهای رفته با هرباد
و از هر یاد...
آنگاه که پس از فروپاشی شوروی به منافقان دیروز کمونیست دوآتشه و امروز مسلمانِ دوآتشه میتازد:
کمونیستی که کَند مدرسه را
خانقاه و مزار و مقبره را
کمونیستی که بست ملّا را
پاره کرد از غضب الفبا را
میرود خانقاه مولانا
تا شود کُومنیست-مولانا! ...
آنگاه که در شعر زبان مادری، نسبت به هویتزدایی دشمن و غفلت جامعه میشورد:
هرچه او از مال دنیا داشت، داد
خطه بلخ و بخارا داشت، داد
سنّت والا و دیوان داشت، داد
تخت سامان داشت، داد.
دشمن دانشگدایش دانش سینا گرفت،
دشمن بیسنتش دیوان مولانا گرفت،
دشمن صنعتفروشش صنعت بهزاد برد،
دشمن بیخانهاش در خانهی او جا گرفت.
داد او از دست گرز رستم و سهراب را،
بربران ناتوانی را توانا کرد او
نام خود را همچو گور رودکی از یاد برد،
قاتلان خویش را مشهور دنیا کرد او...
آنگاه که خشمگین از قتل «پابلو نرودا» شاعر بزرگ ضدآمریکایی میسراید:
راضیم بدبخت باشم لیک باشم شاعری،
راضیم سرسخت باشم لیک باشم شاعری.
راضیم چون سعد سلمان،
با گناه شاعری در چاه و زندانم کنند،
چون حلالی شعر بر لب سنگ بارانم کنند.
گر خطا باشد گروگانم سرم،
در بهای سر نمی دانم خطای دیگرم.
راضیم من در خطای شعر رنجورم کنند
بلکه همچون رودکی کورم کنند.
و آنگاه که به هجو دولتمردان فاسد و ناکارآمد تاجیکستان میپردازد:
ای که لب را بستهای محکم به مهر منصبت
مهر منصب را بگیر از لب که میگیرد دمت
همچو خپگیری[1] اگر دولت تو را عمری نبست
باش آخر، من به زنجیر سخن میبندمت
من تو را تنها مثال آوردم اینجا در قلم
در قلمرو لیک میدانم که تنها نیستی
در تگ صد نام دیگر میتوانم خط کشید
همچو زیر جملهی بیشخص من از راستی
از وزارت دیو فرتوتی اگر ناچار رفت
در سن هفتاد یا هشتاد یا هشتاد و هفت
آنقدر دیدیم نامش در وزارت لوحه شد
آنقدر دیدیم، جایش را به شیطان داد و رفت! ...
بازار صابر اینگونه پای تمدن کهن کشورش ایستاد، با فساد و تهاجم بیگانگان مبارزه کرد و تبدیل به سمبل ادبیات مقاومت، استبدادستیز، استعمارستیز و شعر ملی تاجیکستان شد. او محبتی ویژه به ایران و ایرانیان داشت، محبت که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بیشتر و بیشتر شد.
این فقط دو سطر از سطرهای بسیاری است که بازار صابر برای ایران سروده:
ایران من، ای ایران، گهوارهی ناز من
ایران من، ای ایران، محراب نماز من
من مهرهی مهرت را از مهر تو در بازو
بستم که دگرباره هرگز نشود باز او!
او در یکی از مقالههای خود پس از فروپاشی شوروی در سال 1992 (1371) با عنوان «زبان مادری» به صراحت میگوید: «آیندهی ما ایران است. دیگر هیچچیز سد راه نخواهد شد. نه گندم و مال و پول آمریکا، نه نفت ترکمنستان، نه ماشین و عسکر روسیه و نه...». یک سال بعد از این مقاله و در کمال شگفتی جامعه تاجیکستان، بدون هیچ گناهی بازار صابر به زندان میافتد. بسیاری معتقدند سخنان بازار صابر در حمایت از ایران و انقلابش دلیل اصلی به زندان افتادن او در ابتدای حکومت امام علی رحمانف بود. پس از یکسال با فشار و اعتراضهای فراوان نخبگان و فرهیختگان کشورهای مختلف، حکومت تاجیکستان مجبور میشود بازار صابر را آزاد کند و از همان دوره شاعر ملی تاجیکستان مجبور به جلای وطن میشود. به نظر من مقصدی که بازار انتخاب میکند یعنی آمریکا تا حد زیادی باعث میشود او از واقعیت جامعهی خویش و آرمانهای خود دور بیفتد. هرچند آنهمه سال مبارزه برای قهرمان بودن او کافیست.
همهی اینها، همهی این مبارزهها و شعرهای سیاسی و اجتماعی و ملی در حالیست که او در عاشقانهسرایی هم چهرهای بینظیر است. این موضوع و همین وا ندادن در برابر هجمهی فرهنگی سیاسی گستردهی کمونیستها در دوران اقتدار شوروی، دو فرق و فضل بازار صابر بر اخوان و امثال اخوان عزیز است. بعد عاشقانهسرایی بازار صابر تا آنمقدار درخشان بوده که در جراید کمونیستی و اوضاع فرهنگی آن زمان او را به شعر مبتذل و فاسد سرودن متهم میکردند.
در کنار شعرهایی که نقل کردیم این شعرهای لطیف هم از بازار صابر است:
زنگولهزنان گذشت باران
چابک و جوان گذشت باران
با سلسله ها گذشت باران
با شلشله ها گذشت باران
مانند زنان گذشت باران...
یا این بهاریهی زیبایش:
این چشمه را نگه کن
یک لحظه ترک ره کن
این چشمه میزند چشم
چشم زنانه دارد
این لالهزار گل جوش
سرخیده تا بنا گوش
این را مکن فراموش
شرم زنانه دارد
باران شیشه واری
عطارک بهاری
در شیشه حبابش
عِطر زنانه دارد...
اگر بخواهم از میان شعرهای اندیشهای و اجتماعی شعر درخشان دیگری را از بازار صابر به طور کامل برگزینم، شعر نوی بسیار مهم «سالنامه 1990» را انتخاب میکنم. شعری که سطرهای آخرش با ستایش شخصیت ارزشمندی چون «حاجی اکبر تورجان زاده» به اتمام میرسد. همچنین اگر بخواهم یکی از خوبهای شعر او از منظر ساختاری و هنریاش را برگزینم نمیتوانم از شعر درخشان «خودم را میبرم بر دوش خود باز» چشم بپوشم.
بازار صابر واجد اهمیتهای بسیاری است که در فرصت این یادداشت پرداختن به همهی آنها میسر نیست. او نه تنها برای تاجیکستان، که برای همه اهالی و جامعه فارسیزبان در ایران، افغانستان و... حائز اهمیتهای بسیار است. امیدوارم راه او و فرهنگ او در میان هموطنان و همزبانانش با موزهایشدن شخصیتش گم نشود و امیدوارم بهزودی زود شاهد انتشار بههنجار دیوان کامل اشعار او باشیم. البته که گزیدهای از شعرهای عاشقانهی این شاعر اخیرا در ایران منتشر شده است. و این خود نکتهی عجیبی است که از سیاسیترین شاعران مقاومت جهان، در ایران همواره تنها شعرهای عاشقانهشان منتشر میشود!
گزیده شعر و گفتگوی جامعتری که قبلها در بازار بود «شعر غرق خون» به کوشش «رحیم قبادیانی» بود که اکنون بعید است در دسترس باشد. من بیشتر شعرها را از همان کتاب نقل کردم.