شهرستان ادب به نقل از قدس زندگی، خدیجه زمانیان: پخش سریال «پایتخت 5» با موضوع داعش و ابراز احساس ایرانی ها بعد اتمام این سریال به شهدای مدافع حرم در صفحه های مجازی بستری بود که علیرغم همه هجمه هایی که در خصوص جنگ سوریه وجود دارد همه یک رنگ و یک صدا قابل جانفشانی مدافعان حرم و شهدا سر فرود آوردند. صحنه هایی از این سریال ایرانی را وادار به سکوت، تعظیم و کرنش مقابل رشادت های شهدای حرم کرد؛ اتفاقی که نه بعد از دیدن مستندهای تلویون رخ داد و نه بعد از هزاران خبر رسانه ملی در خصوص داعش و تکفیری ها.
تجربه صادقانه سریال «پایتخت 5» نشان داد هنر همیشه می تواند حق مطلب را ادا کند و هر جا هنر وارد شده توانسته قلب ها را به تسخیر خودش درآورد.
در دهه اخیر اتفاقاتی در منطقه روی داده که امنیت کشور ما را تهدید میکند و احترام و حق حیات از مردم گرفته شده است. بخشی از مردم ما بهعنوان مدافعان حرم وارد میدانهای نبرد شدهاند و در حال مهار این نیروهای خطرناک هستند. با توجه به عمر این جنگ 8 ساله و حضور ایرانی ها در مناطق جنگ خیز خاورمیانه مخصوصا سوریه تولید محتوا درباره این بحران کافی نیست. در حالی که انتظار می رود ابزار ادبیات که مجموعهای از فرهنگ، هنر و رسانه است، با سرمایه میراث فکری و ادبی، شرایط زمانه را بفهمد و درباره آن سخن بگوید.
با اینکه اروپایی ها و آمریکایی از همان ابتدا از اتفاقات خاورمیانه مستندهایی ساختند و کتاب هایی منتشر کردند که معروفترین آن «ده روز با داعش» است اما ایرانی ها در این مورد کم تر خودی نشان دادند و تقریبا به پوشش و انعکاس اخبار از رسانه ملی قناعت کردند.
در نمایشگاه کتاب امسال دو رمان «ابدی» نوشته مهدی صفری و «قرار مهنا» نشوته مهدی کفاش رونمایی شدند. هر دوی این رمان ها بهسراغ موضوعاتی رفتند که هویت و هستی ما را تهدید میکند.
چرا «قرار مهنا» نوشته شد؟
چرا قرار مهنا نوشته شد. چه ضرورتی ایجاب می کند یک نویسنده از موضوعی بنویسد که اطلاعات کمی راجع به آن وجود دارد و همکاری های لازم هم توسط نهادهای مرتبط برای انجام کارهای ماندگار ادبی و هنری با موضوع تکفیری ها نمی شود.
مهدی کفاش نویسنده «قرار مهنا » می گوید: چون باید در خصوص وضعیت آنجا داستان نوشته می شد. هر چه هست خبر و گزارش است.
در مستندنگاری ها، گزارشهای تلویزیونی و خاطرات رزمندگان بیشتر جنگیدن سربازان و نظامیان نشان داده میشود ولی آنچه از نظرها پنهان میماند، قصه آدمها است. قربانی شدن زندگیها، پس اندازها، برنامهها، آرزوها، امیدها، عشقها و عواطف انسانهای عادی مانند مادرها، پدرها، کهنسالها، کودکان، نوزادان، دختران و پسران جوان است که ناگهان جنگی تلخ به بهانه اسلامی ساختگی، همه را یکسره به گرسنگی، تشنگی، درد و رنج و آوارگی و بیسرانجامی، غرورهای له شده، عزت لگدکوب شده، آبروی ریخته شده، عشق های مصلوب شده تبدیل کردهاست. زیرساختهای زیست بومی که سالها و قرنها ذره ذره ساخته شدهاست تا انسان ها راحتتر زندگی کنند، پلها، راهها، خیابان ها، ساختمانها، درمانگاه ها، بیمارستانها، مدرسهها، موزهها، مزارع، باغها، پارکها دیگر وجود ندارد و اینها فاجعهای میسازد انسانی، که فراتر از گزارشهای خبری است. باید نویسنده و هنرمند از نزدیک ترین نقطه به فاجعه ببیند و تجربه کند و داستان بنویسد و امیدوار باشد تا انسانهای دیگر در جغرافیا و حتی زمانه دیگر بخوانند و این ماجرای تلخ را تکرار نکنند.
جز نویسنده چه کسی می تواند این پنجره را به جنگ بگشاید وبه دیگران نشان دهد؟
برای من صرفا مسایل انسانی جنگ اهمیت داشت. تصوری که ما از قطعی برق داریم با آنچه در منطقه جنگی وجود دارد، فاصله است. تلخی قطعی برق برای ما شاید در حد ندیدن سریال مورد علاقه باشد اما قطعی برق در مناطق جنگ زده یعنی نابودی زندگی. یعنی فاسد شدن غذاهای یخچال، یعنی فاسد شدن شیر بچه های شیرخواره ، یعنی فاسد شدن خون هایی که به سختی جمع آوری شده است. من خواستم از این ها بنویسم . تصاویر غمناکی که در هیچ گزارش خبری و مستندی دیده نمی شود و به نظر من بغرنجی این ها کم تر از تکه تکه شدن بدن های رزمندگان نیست.
دلیل بی توجهی نویسندگان به نوشتن در خصوص داعش و تکفیری ها
جنگی که خاورمیانه را اشغال کرده است جنگی است که همه در آن حضور دارند جنگ فراگیری است که ایرانی ها و افغانی ها و روس ها و عرب ها هستند که نشان دادن این وضعیت بغرنج انسانی برای من مهم بود. البته نویسندگان تا حدی حق دارند نسبت به این مسایل بی تفاوت باشند در شرایطی که امکان حضور نویسندگان در منطقه فراهم نیست، نوشتن سخت است من با همه کسانی که به جنگ رفته بودند صحبت کردم و حرف های عجیب و غریب آن ها را می شنیدم . اما باز هم برای تبدیل این یادداشت ها به داستان باید در منطقه حضور داشت. من فقط موفق شدم به عراق بروم و به جاهای دیگر نتواستم بروم.
این در حالیست که هر چه از ادبیات داستانی دفاع مقدس برای ما باقی مانده است متعلق به همان بچه هایی است که استعداد داشتند و در جبهه های جنگ حضور داشتند و نوشته اند. ادبیات می تواند به رسانه های تصویری و هنر تصویر کمک کند. این چرخه ای است که با نویسنده آغاز می شود و به انتها می رسد. اما متاسفانه در ایران مسایل امنیتی شدید به نویسندگان اجازه نمی دهد در مناطق حضور داشته باشند.نوشتن از این مسایل را ضرورت نمی دانند و حتی خبرهای این حوزه هم درست منعکس نمی شود در حالی که باید در این مورد با مردم صادق بود. همه این بی تفاوتی ها باعث می شود این سوال بزرگ در ذهن همه ایرانی ها باشد که ایران و کشورهای دیگر در سوریه چه می کنند؟
هنر و ادبیات مانع وقوع جنگ جهانی سوم شد
در این شرایط بی میلی نویسندگان برای ورود به این حوزه ها طبیعی است.در زمانی که «عطر عربی» به عنوان اولین مجموعه داستانی ای منتشر شد که به داعش و تکفیری ها می پرداخت، داستان ها و مستندهای زیادی توسط اروپایی ها منتشر شده بود که حادثه و وقایع خاورمیانه را طبق دیده ها و شنید های خودشان نوشته بودند. نامحرم بودن نویسندگان بزرگترین اشکال ماجراست . در حالی که هنر می تواند مقابل چنین فجایعی بایستد.
اگر این جنگ ها تا به امروز منجر به جنگ جهانی سوم نشده است به دلیل تاثیر هنر بعد از جنگ جهانی دوم بود.چون تجربیات جنگ جهانی دوم بارها نوشته شد و بر اساس آن ها فیلم ساخته شد و این مطمئنا تاثیر هنر و ادبیات داستانی است.
شاید واقعا حواس مسوولان فرهنگی نیست که به دلیل نبود کپی رایت این همه کتاب ترجمه منتشر می شود و توسط مردم خوانده هم می شود و ما به واسطه همین آثار و دیده نشدن کتاب های خودمان روز به روز از زبان خودمان فاصله می گیریم. در این شرایط آیا مسایل امنیتی شدید و نامحرم شمدن نویسندگان، جایز است؟
جرقه نوشتن «ابدی» در مشهد
«ابدی» هم در پی یک تجربه شخصی نوشته شد. حضور عده ای در سال 92 در خیابان شیرازی مشهد در حالیکه پوسترهایی به دستشان گرفته بودند که روی آن ها نوشته شده بود: شهید مدافع حرم، توجه آقای نویسنده را به این عبارت جلب می کند . دیدن این عنوان روی پوسترها کافی بود تا نویسنده را وادار به تحقیق کند، شهدای مدافع حرم چه کسانی هستند؟ اسمی که تا به حال نشنیده بود.
مهدی صفری بعد همین ماجرا تحقیقاتش را آغاز کرد. او گروه فاطمیون را شناخت و فهمید عده ای در سوریه در حال جهاد هستند.
« در اینستا به من فیلمی نشان دادند از گردان فاطمیون شهیدی را دفن می کردند، مادرش بی تابی می کرد، او می خواست صورت فرزندش را ببیند اما اجازه نمی دادند، من فهمیدم سر پسرش قطع شده بوده که اجازه نمی دادند مادر پیکر بی سر فرزندش را ببیند. این فیلم خیلی من را تحت تاثیر قرار داد. همین مساله در کنا رملاقاتی که با یکی از مجروحان مدافع حرم داشتم انگیزه من را برای نشوتن بیشتر کرد. سوال هایی در ذهن من ایجاد شد که پاسخ به آن ها همین رمان «ابدی» را شکل داد.
چرا باید یک ایرانی برود به سرویه و بجنگد؟ چطور می تواند خانواده اش را رها کند؟
برای پاسخ به این چراها با خانواده های مدافع حرم مرتبط شدم البته نه خانواده های ایرانی بلکه بیشتر عراقی ها و افغان ها . ایرانی ها اطلاعات زیادی نمی دادند . همین مساله باعث می شد من برای گفتگو با خانواده های شهید به شهرهای دیگر هم سفر کنم و اطلاعات جمع کنم.
اطلاعاتی که بعضی شان در بستر داستانم قرار گرفتند و روایت داستان های من شدند. به هر حال روند تحقیقات پیچیده بود و جلب اعتماد آن ها زمانبر بود.
تنها نهادی که در مسیر نوشتن رمان به من کمک کرد. اساتید مدرسه رمان بود. «ابدی» 5 بار بازنویسی شد. نویسندگان و مدرسان و شخص آقای شهسواری به من کمک کردند. کتاب من را خواندند، ویرایش کردند و نظر دادند.
سکوت مسوولان فرهنگی در خصوص رمان های جریان ساز
مهدی صفری در خصوص ورود کم نویسندگان به حوزه داعش و تکفیری ها را بی تفاوتی مسوولان فرهنگی می داند. او می گوید: «ابدی» وقتی منتشر شد من به چندین نهاد مرتبط نشان دادم و فقط به من گفتند: آفرین!
همه این بی توجهی ها به خاطر این است که آدم هایی که در بخش های فرهنگی کار می کنند آدم های فرهنگی نیستند و دغدغه فرهنگی ندارند.
از طرفی برای نویسنده ها سخت است وارد موضوع های جدید شوند. چون معلوم نیست آثار نوشته شده،چه بازخوردی داشته باشد. وقتی این کتاب منتشر شد و در صفحه اینستاگرام آن را به اشتراک گذاشتم پیغام هایی برای من گذاشته شد که بسیار عجیب بود. به من می گفتند: «چرا پول کشور صرف این مسایل می شود؟» انگار پول ها به جیب من نویسنده می رود . وقتی که من به خاطر انگیزه و علاقه شخصی بدون دریافت هیچ سفارشی ، رمانی در اتاق خودم نوشتم این همه بد و بیراه می شنوم واقعا خانواده های مدافع حرم چقدر در معرض هجمه های جامعه هستند و صبوری می کنند؟
با این حال من دوست داشتم پیش از نوشتن «ابدی» رمان هایی با این موضوع بخوانم اما هیچ تبلیغ و اطلاع رسانی نبود و من کتابی را نمی شناختم. تازه امروز که از نمایشگاه برگشتم، متوجه شدم رمان «چایت را من شیرین می کنم» با موضوع شهدای مدافع حرم نوشته شده و اتفاقا مورد استقبال مخاطب هم بوده است. همین اتفاق برای رمان من هم رخ می دهد . چطور باید این آثار را تبلیغ کرد؟ آیا کارشناسان فرهنگی این کتاب ها را می خوانند و تبلیغ می کنند یا منتظر می نشینند تا بقیه از این ها حرف بزنند؟