موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
تغزل از راه عاطفه‌های سرشار

یادداشتی بر مجموعه‌شعر «واقعه» غلامرضا کافی به نقل از روزنامه وطن امروز

05 خرداد 1397 14:02 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «واقعه» غلامرضا کافی به نقل از روزنامه وطن امروز

شهرستان ادب به نقل از روزنامه وطن امروز، وارش گیلانی: 1 - جامعه ادبی، «غلامرضا کافی» را از دهه 70 می‌شناسد؛ شاعری آرام در گوشه‌‌ای از شهر شاعران شیراز که گاهی نیز از او شعری در گوشه‌ای از روزنامه یا مجله‌ای چاپ می‌شد. او از دهه 80 دامنه فعالیت ادبی‌اش را گسترش داد. وی در این 2 دهه و اندی، علاوه بر چاپ چند دفتر شعر، بیشتر وقتش را وقف تحقیق و پژوهش در شعر‌ آیینی، بویژه شاخه عاشورایی آن و نیز شعر دفاع‌مقدس کرد؛ از پژوهش‌های علمی، دانشگاهی و حرفه‌ای در این دو زمینه گرفته تا تنظیم و تدوین آنتولوژی‌های مختلف و متنوع در آنها؛ آثاری نظیر «دستی بر آتش» (شناخت شعر جنگ/ 81)، «فرشته و انجیر» (اشعاری‌ آیینی، همراه با پروانه نجاتی/ 81)، «شرح منظومه ظهر» (نقد و تحلیل شعر عاشورا از آغاز تا امروز/ 86)، «در آشیان چکاوک» (مجموعه‌ شعر حماسی به همراه پروانه نجاتی) و... و مجموعه‌ شعرهایی از سال 79 تا 95 نظیر «تیغ و ترانه»، «در تابستان زخم»، «سمفونی سیم‌های خاردار»، «ترانک‌ها»، «همین زنجره تا صبح»، «تاوان تنهایی» و...

به هر حال، امروز غلامرضا کافی نه‌تنها به عنوان شاعری کم‌کار و گوشه‌گیر، بلکه به عنوان شاعری فعال و توانمند، خود را نیز در مقام یک شاعر پژوهشگر در جامعه ادبی مطرح کرده است.
2- آخرین مجموعه‌شعر غلامرضا کافی که سال 96 توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده، حاوی تعدادی غزل، غزلواره و مثنوی و چند قصیده و قصیده‌واره و 3-2 شعر دیگر است که بیش از آنکه فضای تغزلی و عاشقانه‌ را حداقل در غزل‌ها نشان دهد، فضای عاطفی عاشقانگی را بیشتر در فضای دینی و‌ آیینی و نیز در فضای اجتماعی و دفاع‌مقدسی نشان می‌دهد، مگر در مواردی اندک، در شعرهایی نظیر «شیرازخاتون». اما یکی از اشعار دفتر «واقعه»، شعر دفاع‌مقدسی و حماسی «توفان‌مرد» است که شاعر آن را «به سردار نازنین سپاه اسلام» حاج‌قاسم سلیمانی تقدیم کرده است؛  سرداری که امروز در دل همه طبقات مردم ایران جا دارد و به عنوان یک اسطوره؛ دارای شأن و مقام:
«مرحبا سپاهی‌مرد، شرزه‌شیر کرمانی
داوبرد دیواوژن، قاسم سلیمانی
ای «جبال بارز» را خود نمونه‌ای بارز
در خروش رود اروند با شکوه و طغیانی
حب ذایل ناورد، ‌ای حماسه! توفان‌مرد!
از تو می‌شود آرام این کران توفانی...»
یکی دیگر از ردپاهای عاطفه تغزل را نیز می‌توان در شعر «غریبه» دید؛ شعری که نشانه‌های یکی از رزمندگان جبهه‌‌ها و هاله تقدسی که وجود و شخصیت او را احاطه کرده، نشان می‌دهد:
«چقدر آشنا می‌نمایی غریبه!
بگو از کجا؟ از کجایی غریبه؟
دل نخل‌ها تازه شد از عبورت
مگر تو ولیّ خدایی غریبه؟
غبار کدامین سفر بر تو مانده‌ست
که گرد از دلم می‌زدایی غریبه؟
به کار که بستی گره چفیه‌ات را
که از کار من می‌گشایی غریبه؟
تن شهر بوی تو را می‌دهد، آی!
تو جان کدام آشنایی غریبه؟
تو رفتی و مانده‌ست در کوچه شهر
نشان از توام ردپایی غریبه!»
 زیبایی‌های شعر بالا در دستیابی و رسیدن به غزل است که حتی شعار را به شعور می‌رساند، زیرا او از پشتوانه فرهنگ دینی‌ای برخوردار است که «مرد رزمنده را گره‌گشا می‌داند، چرا که گره‌گشایی کار مردان خداست...» و در اینجا «چفیه» که نماد جبهه و رزمندگان است، به صورت منطق شعری، وسیله این گره‌گشایی می‌شود. شاعر در این شعر از صورت و شکل شعر به محتوا و معنای شعر می‌رسد یعنی ابتدا رزمنده‌ای را غریبه نشان می‌دهد تا به آشنایی برسد؛ درست مثل همه رزمندگانی که یکدیگر را نمی‌شناختند اما نسبت به هم آشناترین می‌شوند. این امر در پایان شعر، بهتر خود را نشان می‌دهد؛ آنجا که غریبه می‌رود اما ردپایش در کوچه‌های شهر می‌ماند و این ردپا خود در پلاک کوچه‌ها، خیابان‌ها، میدان‌ها و... باقی مانده است. یعنی شاعر با بیان مستقیم و چاشنی عاطفه، شعر را به مخاطب تحمیل نمی‌کند، بلکه از در زیبایی‌شناسی به باور او احترام می‌گذارد.
3- تغزل باوقار و متانت شاعر حتی اجازه ورود عاشقانه‌های آبکی، اروتیک و عاشقانه‌های عریان و بی‌پروا را به این دفتر نمی‌دهد، بلکه از راه‌های پنهان، نوعی تغزل ملایم اما عاطفی را در انواع مضامین و موضوعات پیدا می‌کند و از این طریق به پیدا شدن راه شعر خود کمک می‌رساند. کافی بسیار راحت شعر می‌گوید و این از نوع بیان راحت و روانش پیداست:
«... مست بودم، نرسیدم به بلندای مقامش
سرو را نیست عجب گر بود از تاک فراتر
قصرهایی‌ست بلور آینه آن‌سوتر فطرت
رفته باشی اگر از ششدر ادراک فراتر
شب میقات که جان پیرهن جسم نمی‌دید
بودم از خیمه خورشیدی افلاک فراتر»
لابد شاعر به این باور رسیده که والایی و مقام و زیبایی هر شعر در گرو معرفت داشته شاعر و نیز در دست حواله‌ای است که گاه در لحظه‌ فرامی‌رسد؛ وقتی آن زمان از خودت پیشی می‌گیری. درست پیرو سخن امام باقر(ع) که فرمودند: «اگر به آنچه می‌دانی عمل کنی، خداوند آن چیزهایی را که نمی‌دانی به تو خواهد آموخت» و این خود یک اصل از اصول بسیار مهم در شاعری هم هست. یعنی اگر شاعر هنگام سرودن، راستی پیشه کند و برای عمیق نشان‌ دادن خود تصنع به خرج ندهد و برای مبهم نشان ‌دادن و ابهام‌ داشتن شعر، آب را گل‌آلود نکند، روان‌ سرودن، نخستین ‌ارمغان او است و بعد شعرش از خود شاعر جلوتر و فراتر می‌رود:
«تو در من آن تب گرمی که آبم می‌کند کم‌کم
نگاهت نیز چون مستی خرابم می‌کند کم‌کم
تو در من آه و افسوسی، تب شب‌سوز فانوسی
و می‌ترسم ز کابوسی که خوابم می‌کند کم‌کم
منم چون کهنه‌دیواری به‌جا از قلعه‌های سنگ
که باد و آفتاب آخر، خرابم می‌کند کم‌کم
تو شیرینی و من فرهاد، و هر دو می‌رویم از یاد
و می‌بینم که دست مرگ خوابم می‌کند کم‌کم»
4 - یکی دیگر از راه‌های تغزل‌گریزی غلامرضا کافی، غزل را به حماسه پیوند زدن است؛ «نصرالله مردانی» نیز از جمله شاعرانی است که بعد حماسی مسلط بر غزلش بوده و حتی عاطفه و تصویرهای لطیف و زیبا را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. البته به مرور، آن بُعد معنوی و روحانی تغزل و نه بعد عریانش، در کار مردانی آشکارتر شده، به عاطفی‌تر شدن و نرمی زبان تغزل نزدیک‌تر می‌شود. «غلامرضا رحمدل‌شرفشاهی» نیز تغزل پنهانش را همواره در زبان حماسی اغلب پنهان خود، پنهان می‌دارد اما از همنسلان غلامرضا کافی، «زکریا اخلاقی» و «حسین اسرافیلی» را می‌توان نام برد که اغلب توانایی آن را دارند که تغزل و حماسه را در یک بستر آورند. غلامرضا کافی نیز این توانایی و ویژگی را دارد و می‌گوید:
«بوی مرد و غبار سفر داشت بافه برفی یال‌هایش
مثل آشوب بوران شب بود تندر شیهه‌شیهه صدایش
سایه‌ای طرح شبدیز شیرین، آذرخشی که رخش تهمتن
بوی لیلایی دیگری داشت یال در باد و باران رهایش
یال در یال توفان گذشتند، در غروبی که خون در نفس داشت
مانده از آن سواران عاشق، حسرت خاطراتی برایش
باد می‌آید و برگ‌ها را از سر شاخه‌ها می‌تکاند
می‌رود آن سوار کهنسال، کودکی می‌دود در قفایش»
5- با این همه نکات مثبت برشمرده در اشعار غلامرضا کافی، 2 نکته منفی در بعضی از اشعارش آشکار است: یکی گرایش به زبان تسخیرکننده «بیدل دهلوی» است که کافی در شعر «تشریف بلند آفرینش» به تسخیر آن درمی‌آید؛ زبانی که می‌تواند برای شاعران شیفتگی آورده و زبان تجربه‌شده ایشان را براحتی از چنگ‌شان درآورد. بالطبع کسی که به تسخیر زبان کسی درمی‌آید، ناگزیر از زبان او نیز تقلید کرده، به تسخیر افکار و مضمون  و محتوای شعر او نیز درمی‌آید:
«هرچه ذوق دیدنش را اشک پرپر کرده‌اند
سیر حیرت‌خانه بال کبوتر کرده‌اند
بال طاووسی که رنگ‌افشانه دیدار اوست
طوطیان خانه‌ آیینه باور کرده‌اند...»
تاثیرپذیری کافی از زبان «علی معلم‌دامغانی» هم کمتر از تقلید از زبان بیدل نیست و همان‌قدر مهم است و بالطبع جز فاصله‌گرفتن از آن پیشنهاد نمی‌شود؛ بویژه که زبان علی معلم- با همه والایی‌اش- فخامتش گاه چنان است که تعابیر و حتی گاه واژه‌هایش سخت‌یاب است و مفاهیم و تعابیرش برای مخاطبان امروزی قابل درک نیست. اگرچه زبان کافی هنوز به آنجا نرسیده است:
«هلا به ریگ روان تاب راه باید کرد
هلا برید سفر بوی آه باید کرد
هلا که محمل خود بی‌جهاز باید بست
دوال عزم به قصد حجاز باید بست
ز شور آه، گداز نفس برانگیزید
برید قافله را بی‌جرس برانگیزید
ز پویه بر زبر مرئه داغ بنشانید
به مویه بر جگر شروه داغ بنشانید...»
غلامرضا کافی باید این زبان‌های عاریتی را پس دهد؛ حتی اگر این زبان از آن بزرگانی چون بیدل و علی معلم باشد. کافی است به زبان خود بازگردد؛ به زبانی که شعرش را بدرستی می‌سازد. پیش از این به نوع و جنس سازندگی شعرش اشاره کردیم و نمونه‌هایی چند از آنها نیز آوردیم.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • یادداشتی بر مجموعه‌شعر «واقعه» غلامرضا کافی به نقل از روزنامه وطن امروز
  • یادداشتی بر مجموعه‌شعر «واقعه» غلامرضا کافی به نقل از روزنامه وطن امروز
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.