شهرستان ادب به نقل از روزنامۀ قدس:
1. جشن باغ صدری داستان خوبی است؛ چون از چالش مهمّ داستان کوتاه سر بلند بیرون میآید. یکی از گردنههای مهم در نوشتن داستان کوتاه، شخصیّتپردازیست. کوتاهی داستان، فرصت محدودی به نویسنده میدهد تا بتواند شخصیّتها را بنا کرده و بهوسیلۀ آنها داستان را پیش ببرد. موفقیّت جشن باغ صدری اساساً مدیون شخصیت مادر است؛ مادر که فهمیده شد، بهوسیلۀ او مخاطب بیرونی وارد داستان میشود و اتّفاقات داستان برای او معنیدار میشود. مخاطب را برونگرایی افراطی، انرژی بیپایان و بلبلزبانیهای کلیشهای و در عینِِِ حال خاصّ و به جای مادر با داستان همراه میکند. از همان عبارت «ذلیل شده! چادر نمازت!» روشن میشود که با چه فردی طرف هستیم. این شخصیّت، طبیعی است که بهخاطر باغ نرفتن غوغا بهپا کند و آنچنان پشت سر هم کلمات و استدلالات و آسمان و ریسمان را با سرعت بچیند که شوهرش را کلافه کند. وقتی این شخصیّت شکل پیدا کرد، رضایت به فرستادن فریده پیش طوطی عجیب نمینماید و اینکه قبل از رفتن فریده پشیمان شود و خودش برود، نه تنها از داستان بیرون نمیزند و غیر طبیعی نیست، بلکه کاملاً انتظارات خواننده را برآورده میکند.
نویسنده با هوشمندی و درک این موضوع که «تصویر بیرونی» چنین شخصیتهایی جذّاب است نه «تصویر درونیشان»، در عین حال که مادر شخصیت اصلیست، او را راوی قرار نداده و ما تصویر دختر کوچک را از وی مشاهده میکنیم. طبیعیاش این است که ما ببینیم مادر به دختر کوچکش با حرص میگوید «من گور تو را با همین دستهایم میکنم اگر از این غلطها بکنی» و اتّفاقا اگر ذهنیات مادر در موقع ادای این کلمات یا دیگر فرازهای داستان اضافه میشد، دیگر با چنین شخصیت پرکششی مواجه نبودیم.
2. جشن باغ صدری داستان خوبی است؛ چون جزئیات خوب و بهجایی دارد. عمدتاً تفاوت آثار خوب و بد در روایات و اتّفاقات جزئی و کوچک داستان است، نه در اتّفاقات اساسی و اصلی داستان. خردهروایات و خردهاتّفاقات است که داستان را زنده و باورپذیر میکند و اگر این مرحله با موفقیّت پشت سر گذاشته شد، تازه اینجا اتّفاقات اصلی میتوانند کار خودشان را بکنند و مؤثّر واقع شوند. نویسنده فضایی کاملاً زنانه-دخترانه را انتخاب کرده و معلوم است که خود، خوب به جزئیاتِ بیاهمیّت ولی زندهکنندۀ آن آگاه است. اینکه مادر قندها را جمع میکند تا مورچه نیفتد؛ اینکه فریده در زمان نزدیک عروسیاش، گریههای بیصدا میکند که کسی از آنها سر در نمیآورد؛ اینکه کوکها و بخیهها را نامنظّم میزند؛ یا اینکه دختر کوچک از مادام سؤال میکند که مخمل سرخ به او میآید یا نه، همگی جزئیات زنده کنندهای هستند و با شناخت عمیق نویسنده که احتمالاً ناشی از تجربه زیسته اوست، پر رنگ و بهجا و مؤثّر تعریف میشوند و باعث معنیدار شدن روند کلّی داستان میشوند.
3. جشن باغ صدری داستان خوبی است؛ چون لحظههای ناب خوبی دارد؛ لحظههای ناب همان جاهایی است که بهجای پُرچونگی کردن برای توضیح حال یک شخصیّت یا فضای داستان، با یک عبارت یا یک حالت، همۀ ماجرا را میرساند. شاید بتوان گفت یکی از وجوه ممیزۀ هنر نسبت به صورتهای معمول، رساندن جان پیام در مدّت اندک است. آثار هنری بزرگ با فراوانی همین لحظههای ناب بزرگ میشوند. «درّه من چه سرسبز است» شاهکار است، چون وقتی فیلمساز میخواهد عمق فاجعه را در لحظۀ اعلام تعدیل نیرو نشان دهد، با یک پلان و تنها یک نما بدون هیچگونه دیالوگ و اشک و آه و داد و بیدادی این کار را بهخوبی انجام میدهد، و از این بهخوبیها زیاد دارد. جشن باغ صدری یکی دو لحظۀ ناب دارد؛ میگوید «شب به خانۀ آقا عنایت اینها نرفتیم. آقا جون پیغام فرستاد که باشد برای یک وقت دیگر. خبر به آنها هم رسیده بود؛ بهخاطر همین بیهیچ حرفی قبول کردند» و همین کلمات بهراحتی فاجعه را از حالت خانگی خارج میکند و به کلّ جامعه سرایت میدهد.
4. جشن باغ صدری داستان خوبی است؛ چون غافلگیری لازم برای انتهای داستان کوتاه را بهخوبی فراهم میکند. خودکشی مظفّری و زنش با تریاک و باقی ماندن بچّهها، همان اتّفاق گزندهای است که باید بیفتد تا تنها مذّکر داستان یادش بیاید زن صیغهای هم ناموس اوست و حمّالی را به بیغیرتی ترجیح بدهد.
5. جشن باغ صدری داستان خوبی است.