موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده‌کتاب «جشن باغ صدری»

رقص‌های بی‌جشن! | یادداشتی از علی ششتمدی

16 دی 1397 15:17 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 4 رای
رقص‌های بی‌جشن! |  یادداشتی از علی ششتمدی

شهرستان ادب: پرونده‌کتاب «جشن باغ صدری» را با مطلبی از علی ششتمدی به‌روز می‌‌کنیم. ششتمدی در این یادداشت به بررسی کتاب سیده‌عذرا موسوی پرداخته است.

جشن باغ صدری، یک مجموعه‌داستان کوتاه است، با حجم تقریباً کم. می‌شود کل این کتاب را در یک وعدۀ صبحگاهی، در فاصلۀ میان چای و چاشت خواند؛ اما حجم کم کتاب، باعث نشده که وسعت فضاها و شخصیت‌ها کم شود. نویسنده در هر داستان، سراغ یک جنس از فضاها و شخصیت‌ها رفته است.

گاهی می‌رود سراغ یک بازمانده از دنیای جدال‌های پیش از انقلاب، گاهی سراغ یک زنِ تحت شکنجه، گاهی سراغ شوق کودکانه یک دختر برای رفتن به جشن شاهانه و ... .

به عقیدۀ نگارنده، بهترین داستان این مجموعه، داستانِ «زندگی عادی‌ست» محسوب می‌شود. داستانی دارای ماجرا و ایده؛ ایده‌ای که از نظر روایی، به‌خوبی و باکیفیت، قابل تعریف کردن است. به اندازۀ کافی تعلیق دارد تا مخاطب آن را دنبال کند و حتی به دیگری پیشنهاد بدهد که این داستان بسیار کوتاه را حتماً بخواند. در عین حال شخصیت‌های خاکستری دارد؛ نه از جنس کلیشه‌ها، بلکه یک زن و شوهر با زندگی کارمندی ـ در آن بازۀ زمانی زندگی مرفهی محسوب می‌شود ـ که در یک آن، تصمیمی بزرگ می‌گیرند و در کش و قوس اتفاقاتی جالب و به‌یادماندنی، از پس تصمیمشان به‌خوبی برمی‌آیند. دخترِ چادری و ساکش در حد یک «شخص» یا حتی جزئی از فضای داستان بودند. شخصیت و عملشان در داستان تأثیر نداشت. عنوان داستان هم هوشمندانه و جذاب انتخاب شده؛ وقتی در عنوان داستان بخوانیم که «عادی است» یعنی «عادی نیست» و این کنجکاوی، به تعلیق داستان کمک می‌کند.

اما شاید«یک بررسی موشکافانه» انتخاب خوبی برای داستان ابتدای کتاب نبود؛ داستان متوسطی است که واقعۀ داستانی خوبی دارد، اما نه شخصیت ویژه‌ای دارد و نه ایدۀ ابتکاری و نه ساختار خاص. برای همین نمی‌تواند داستان انگیزه‌بخشی برای ابتدای کتاب باشد.

انتخاب عنوان کتاب و پاراگرافی که روی جلد نقل شده، نشان می‌دهد که نظر نویسنده یا ناشر، تأکید بر داستان «جشن باغ صدری» بوده است. در واقع به نظر آن‌ها این داستان، اوج توانایی کتاب محسوب می‌شود. ایدۀ محوری داستان که ارتباط هنرمندانه‌ای با عنوان آن دارد، جذاب و ارزشمند است، اما خود داستان، به‌خصوص پایان‌بندیِ آن، به این قدرت و گیرایی نیست. داستان «جشن باغ صدری» مخاطب را در چالش جذابی از نظر داستانی می‌اندازد، اما در پایان به شکلی سرگردان، به غائله خاتمه می‌دهد. زمان‌بندی فعل‌های داستان در صفحه 30، بدون دلیل تغییر می‌کنند و این نقطه‌ضعفی است که ویراستار و نویسنده از آن غفلت کرده‌اند. زمان فعل‌ها تا قبل از این پاراگراف ماضی ساده و نقلی است: «سر خورد، دلم برایش سوخت، سکوت کرد، حرف نزد و ...» اما یک‌باره به مضارع اخباری و ساده تغییر می‌کند: «گل‌دوزی می‌کند، هستند، می‌اندازد، نمی‌خواهم ...» این تغییر زمان فعل‌ها صرفاً اگر دلیل ساختاری داشته باشد موجه است، وگرنه یک نوع ایراد نگارشی محسوب می‌شود. اگر هم نویسنده تصمیم داشته که به دلیلی این تغییر را انجام دهد، این دلیل را نمی‌توان فهمید.

«گلدان شکسته» را باید بااحتیاط داستان نامید؛ روایت خاصی در داستان به چشم نمی‌خورد و حرکت‌های ذهنی راوی و شخصیت ـ که یکی هستند ـ هیچ ماجرای داستانی خلق نمی‌کند. این داستان فقط از نظر تصویرسازیِ فضای حبس، از دید یک زن، ارزش دارد و با این دیدگاه می‌تواند در مجموعۀ این داستان‌ها، قرار گیرد.

داستان «جشنِ از ما بهتران» بزرگ‌ترین نقطه‌قوت دیگر داستان‌های این مجموعه را ندارد؛ داستان‌های این کتاب، با وجود آن‌که در مورد انقلاب و با هدف تصویرسازی ارزش‌های انقلاب نوشته شده‌اند، اما در مخاطب، حس «تبلیغ» ایجاد نمی‌کنند. حس تبلیغی که باعث می‌شود او در مقابل مقاومت کند. حوادث و شخصیت‌ها آن‌قدر به واقعیت‌ها نزدیک شده و قابل باورند و آن‌قدر مسائل خاکستری هستند که خواننده آن‌ها را بپذیرد و نقد لطیف مستتر در آن را قبول کند. درحالی‌که این داستان، یعنی «جشن از ما بهتران»، چه در عنوان چه در متن، روایتی سیاه و سفید را ارائه می‌دهد. در این روایت یک بخش از شخصیت‌ها و فضاها سیاهند و طرف مقابل سفید. هرچند با ارتباط دادن فضای انقلابی داستان با جنبش‌های کارگری، سعی شده بخش سفید ماجراکمی خاکستری شود، اما پایان‌بندی ترحم‌برانگیز داستان، تمام این سعی‌ها را بی‌اثر کرده است. درواقع مخاطب این داستان، به‌راحتی حس تنفر نویسنده را در سطرسطر آن حس می‌کند و احتمالاً در یک واکنش طبیعی، نسبت به دریافت اثرِ داستان، مقاومت می‌کند.

داستان «چادر خاکی» هم از جنس داستان «گلدان شکسته» است. جنبۀ مستند قوی دارد و جنبۀ داستانی ضعیف؛ البته حضورش در مجموعه‌داستان‌های با چنین موضوعی، موجه به نظر می‌رسد.

هرچقدر انتخاب داستان ابتدای کتاب اشتباه بود، انتخاب داستان پایانی، نسبتاً مناسب است. «مردی روی بالکن شیرینی‌پزی» داستانی است با تمام ویژگی‌های مشترک داستان‌های این مجموعه، درعین‌حال تا حدودی ماجرا دارد و داستان نسبتاً خوبی محسوب می‌شود. ضرب‌آهنگ بالای این داستان، خاطرۀ خوبی از داستان‌های این مجموعه در ذهن مخاطب باقی می‌گذارد. هرچند بخش پایانی داستان باز هم سراغ شعار می‌رود و شخصیت «استادان» درواقع یک نوع تیپ است که از کلیشه‌های داستان‌های حوزۀ انقلاب استخراج شده است.

درمجموع یک بار خواندن کتاب «جشن باغ صدری» تجربۀ خوبی در اختیار مخاطب می‌گذارد؛ به‌خصوص مخاطبی که سعی دارد روایت‌هایی متفاوت با آن‌چه در سریال‌ها در مورد انقلاب دیده، بخواند. این روایت‌های بسیار کوتاه، خودشان را برای تولید هیجان و یا پیچ ماجراجویانه، به سختی نمی‌اندازند و به اندازۀ واقعیت، نرم و قابل باورند. بنابراین گاهی لازم است فقط به‌سادگی به جشنی که در باغ صدری برگزار می‌شود، دعوت شویم تا ببینیم این موج، چگونه بنیادهای یک زندگی را به هم می‌ریزد. آن‌موقع تصویری واضح از وضعیت اجتماعی سال‌های پیش از انقلاب، در ذهن یک مخاطبِ کم‌آگاه شکل خواهد گرفت.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • رقص‌های بی‌جشن! |  یادداشتی از علی ششتمدی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.