شهرستان ادب: در تازهترین مطلب از پرونده ادبیات و فوتبال شما را به خواندن بریدهای از کتاب «پسری روی سکوها» (وقایعنگاری چهار دههای فوتبال ایرانی) نوشته «حمیدرضا صدر» (نویسنده و مفسر فوتبال) دعوت میکنیم. صدر در این بخش از کتاب به روایت بازی مهم و هیجانانگیز «ایران و آمریکا» پرداخته است.
دریای پر غوغای انتظارهای سر آمده رو به آخر شب. خیابانها خلوت شدهاند. ایران و آمریکا. بیقراریها از ششماه پیش شروع شده. از زمان بیرونآمدن قرعهکشی جامجهانی 1998. از بدو قرار گرفتن نام دو کشور در کنار هم و چه قرعهای طعنهآمیزتر از آن؛ ایران و آمریکا، نه برزیل برابر اسکاتلند، نه فرانسه برابر دانمارک، نه اسپانیا برابر نیجریه، نه حتی هلند برابر بلژیک و نه همسایههای آسیایی، فقط ایران و آمریکا. بعدها کسی بازی عربستان با فرانسه و دانمارک با آفریقای جنوبی را به یاد نخواهد آورد. بازی کرۀ جنوبی با هلند و مکزیک با بلژیک را هم همینطور. بازی ژاپن با آرژانتین و کرواسی با جامائیکا را هم به یاد نخواهد آورد. عربستان، کرۀ جنوبی و ژاپن (سایر نمایندگان آسیا) در گروهشان قعرنشین خواهند شد ولی نه ایران، نه ایران، نه ایران که در گروه دشوارتری کنار آلمان، یوگوسلاوی و ایالات متحده قرار گرفته. نه ایران که با آمریکا روبهرو خواهد شد. بازی ایران و آمریکا در یادها خواهد ماند. تکهای از خاطرات همۀ ما خواهد شد. سیاست یا فوتبال؟ فوتبال یا سیاست؟ انتخاب کنید. انتخاب... انتخاب... نمیتوانید انتخاب کنید. فوتبالی هستید و سیاسی هم شدهاید. زمینههای سیاسی، گریزناپذیرند. شعلههای انقلاب، فاصلههای ایدئولوژیکی، راندهشدن شاه، دموکراتها، جمهوریخواهان، جیمی کارتر، رانلد ریگان، جورج بوش سینور، بیل کلینتون، بنیادگرایی اسلامی، خاورمیانه، پاییز 1358، سفارت آمریکا، گروگانگیری، 49 آمریکایی، طبس، 444 روز، کشورهای مسلمان، احساسات ضدآمریکایی، حملۀ عراق به خرمشهر، جنگ هشتساله، حمله به شهرها، حمله به مردم بیدفاع، بمب شیمیایی، حلبچه، کمک آمریکاییها به صدامحسین، 12 تیر 1367، خلیج فارس، ناو جنگی وینسنز، پرواز 655 ایرباس، سفر از بندعباس به دوبی،290 نفر سرنشین، شلیک بمبهای جنگی ناو جنگی وینسنز، اعطای مدال افتخار به کاپیتان و خدمۀ ناو جنگی وینسنز برای شلیک به پرواز 655 ایرباس. کشتیگیران دو کشور پیشتر با هم روبهرو شدهاند، ولی فوتبال، جامجهانی، ابعاد غولآساتری دارد. نشریات فرهنگی، ورزشی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تیتر «بنیادگرایان اسلامی برابر شیطان بزرگ» را چاپ کردهاند. برخی از عناوین، اغراقآمیز هستند: «مسابقۀ قرن» و «مادر همۀ نبردها». سیدمحمد خاتمی، رئیس جمهور ایران، که باب گفتوگوی تمدنها را گشوده با شبکۀ تلویزیونی سیانان گفتوگو میکند. خاتمی، تحلیلی از تمدن و فرهنگ آمریکایی ارائه میدهد. بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا، پیام کوتاهی فرستاده. مدلین البرایت، وزیر امور خارجی ایالات متحده، اعلام کرده بازی را تماشا خواهد کرد. پخش فیلم سینمایی «بدون دخترم هرگز» بهعنوان اثری ضد ایرانی از یکی از شبکههای تلویزیونی فرانسه، اعتراض مقامات ایرانی را بر میانگیزد. این است سیاسیترین مسابقۀ جامجهانی پس از رویارویی آلمان غربی و آلمان شرقی در جامجهانی 1974. هر دو تیم بازی اولشان را باختهاند. ایران برابر یوگوسلاوی و آمریکا مقابل آلمان. اما همهچیز اینجا تعیین میشود. همینجا در لیون، در استادیوم ژرلاند، برابر نزدیک به چهلهزار تماشاگر و بیش از دویست عکاس. چشمها به لیون دوخته شدهاند. به اینجا؛ به نبرد ایران و آمریکا، به تقابل دو دشمن قدیمی. بازیکنان ایرانی سرخ جامهاند و بازیکنان آمریکایی سپیدپوش. با یکدیگر دست میدهند، لبخند میزنند و عکس میگیرند. فیفا آن روز را «روز بازی جوانمردانه» خوانده. دست دادن دو کاپیتان چیزی بیش از ردوبدل کردن پرچمها شده. احمدرضا عابدزاده، کاپیتان ایران، با خندههای شیرینش هدایای پرشماری به توماس دولی کاپیتان آمریکا داده. توماس دولی تا امروز این همه هدیه در میدان نگرفته و بعدها هم نخواهد گرفت. دسته گل، سینی مسی نقش و نگاردار و صنایع دستی ایران. اورس مه یر، داور سوئیسی، در سوتش میدمد. آمریکاییها سریعترند و شما خونسردتر. بازیکنانتان، مثل خداداد عزیزی و مهدی مهدویکیا میتوانند قدرت فردیشان را به رخ بکشند. نیمۀ اول رو به پایان است و گلی ردوبدل نشده. تساوی نتیجۀ قابل قبولی به نظر میرسد. در دقیقۀ 41 بازیکنی گل میزند که گلی از او به یاد میآوری. تاکنون ضربۀ سری از او ندیدهای. او با ضربۀ سر، گل میزند: حمید استیلی. جواد زرینچه نفوذ کرده از جناح راست، توپ را از نزدیکی خط زمین سانتر میکند، سانتر قوسی، ضربهزدنش شتابی به توپ نمیبخشد. استیلی با سر به توپ ضربه میزند. توپ قوسی به سوی دروازۀ کیسی کلر میرود. کلر کمی جلو آمده. یکیـدو متر جلوتر ایستاده. او مسیر توپ را تشخیص میدهد و عقب میرود. عقبتر، عقبتر ولی دیر شده؛ دیر... دیر... دیر... توپ از فراز دستانش وارد دروازه میشود و گل... گل... گل... استیلی با دستهای از دو طرف باز و چهرهای در آستانۀ اشکریختن میدود. ترکیب دویدن و شادیکردن او پا به فرهنگ فوتبال ایران خواهد گذاشت و ماندنی خواهد شد. نیمۀ دوم که آغاز میشود آمریکاییها شکست خوردهاند و حذف شده. آمریکاییها حمله میکنند و در حمله، دفاع را فراموش میکنند. جلو میآیند و جلوتر. آمریکاییها برابر پاس نفوذی به جناح چپشان جا میمانند. عقاب مهدی مهدویکیا پا به توپ میشود؛ مهدویکیای مهارناپذیر، مهدویکیای از کمان رها شده. برابر کلر، سنگربان آمریکایی. مهدویکیا پاس نمیدهد و ضربهاش را زمینی مینوازد. توپ، درون دروازه نرفته، او شادی گلش را راه میاندازد. گل دوم در ششدقیقه به پایان. یک تعویض بد، زنگ خطر را به صدا در میآورد. ناصر محمدخانی به بیرون فراخوانده شده و افشین پیروانی پا به میدان میگذارد. جلال طالبی، مربی ایران، بعدها ادعا خواهد کرد یک سوءتفاهم، یک اشتباه آن تعویض را رقم زده. خواهد گفت محمدخانی از علیرضا منصوریان درخواست کرده بود هافبکها حمایت بیشتری از مدافعان انجام دهند، اما منصوریان تصور کرده محمدخانی قصد تعویض دارد. ضربۀ برایان مک براید پس از آن تعویض، عابدزاده را تسلیم میکند و فاصله را به یک گل کاهش میدهد. سه دقیقۀ پایانی، سه دقیقۀ توفانی است، سه دقیقۀ تمامنشدنی. آمریکاییها به آب و آتش میزنند. آب و آتش... آتش و آب... مفهوم زمان در هر قصه با قصۀ دیگر تفاوت دارد و وقتی انتظار واقعۀ شیرین را میکشی زمان به کندی میگذرد و وقتی انتظار واقعۀ ناگواری را میکشی ثانیهها به حساب نمیآیند. دقیقهها یکدیگر را میخورند، میبلعند، ثانیه به ثانیه... زمان تلفشده، کند سپری شدن زمان. ولی گل دیگری به ثمر نخواهد رسید. عابدزاده دوباره تسلیم نخواهد شد. پیروزی از کف نخواهد رفت. نه، نخواهد رفت. سوت اورس مه یر به صدا در خواهد آمد: ایران 2 آمریکا 1. میلیونها ایرانی باز به کوی و برزنها خواهند ریخت. فریاد شادی سر خواهند داد. بانگ فریاد و شور، همهجا را فرا خواهد گرفت. هیاهو، هنگامه، شوق و ذوق، داد و بیداد، جستوخیز. کودکیکردن و آواز خواندن، چراغانی کردن شب با نور اتومبیلها، سر دادن سرود شادی با بوقهای قطع نشدنی، به بوق و فریاد و سوت گوش خواهی داد. دل خواهی سپرد و خستگی را از دل به در خواهی کرد. برابر دوربین فریاد خواهی کشید، در آغوش دیگران عکسها خواهی گرفت. تصاویری را برای جادادن در تاقچۀ تاریخ، ثبت خواهی کرد. خیابانهای تهران تا پاسی از شب بند خواهند آمد. دو ساعتی را درون اتومبیل روی پل پارکوی سپری خواهد کرد. همسر و دخترت روی صندلی عقب به خواب خواهند رفت. تو بیدار خواهی ماند و نگاه خواهی کرد. میخواهی در شادی همه شریک شوی، میخواهی همۀ آن لحظهها را ثبت کنی. فرانسویها هم این جام را فراموش نمیکنند. آنها برای نخستین بار قهرمان جهان خواهند شد، با صفی از بازیکنان تیره پوست و مهاجر، با زینالدین زیدان الجزایر تبار، تیری آنری، مارسل دسایی، پاتریک ویرا، کریستین کارامبئوو لیلیان تورام تیرهپوست. دست راستیها نق خواهند زد. تیم ملی قهرمان را فرانسوی قلمداد نخواهند کرد. با این همه آفریقاتبارها و عربتبارهای فرانسوی در شانزلیزه کنار موطلاییها پایکوبی میکنند. جشنی یادآور جشن رهایی فرانسه از یوغ نازیها. جشن شما هم جشن بزرگی خواهد بود. جشنی برای قهرمانی به دست نیامده. جشن شما برتافته از شور و عشق است. زبانه کشیده از دو دهه انزوا. با نشان دادن این که شما هم مردمانی هستید، مردمانی فراموش نشده. ایران راهی مونپلیه خواهد شد. آلمان را در نیمۀ نخست با تساوی بدون گل متوقف خواهد کرد. سپس یک گل از الیور بیرهف دریافت میکند و یکی دیگر از یورگن کلینزمن. حرکات کلینزمن پس از گشودن دروازه بیش از حد غلیظ خواهد بود. او تور دروازه را چسبیده و رو به دوربینها شادی پر تبوتابی خواهد کرد؛ شادی بیش از نمایشی برابر دوربینها. مسابقات که تمام میشود ایران امتیاز بیشتری از سه نمایندۀ دیگر آسیا؛ عربستان، ژاپن و کرۀ جنوبی کسب کرده. ایران در جدول کلی، بالاتر از اسکاتلند، اتریش، بلغارستان و کامرون ایستاده. اما همۀ اینها در سایۀ پیروزی برابر آمریکا قرار خواهند داشت. همۀ اعداد و ارقام و گلهای زده و خورده. بعدها بازیکنان پیروز برابر آمریکا را «نسل طلایی» خواهند خواند. مردمان به استقبال از نسل طلایی خواهند شتافت. استقبال تاریخی رقم خواهد خورد. ساعت ورود بازیکنان را به نیمههای شب تغییر خواهند داد. وعدۀ دیدار را در استادیوم آزادی تعیین خواهند کرد. غوغایی برپا خواهد شد. پسرها و دخترها، پدرها و مادرها به استادیوم آزادی هجوم خواهند آورد. بازیکنان را با هلیکوپتر نظامی به استادیوم منتقل خواهند کرد، به وسط میدان. دور پیروزی خواهند زد. دستها تکان خواهند داد. سرودها خواهند خواند. مردمان پیروزی خودشان را جشن خواهند گرفت؛ پرواز نسل جوان ایرانی را. درخشش جامجهانی 1998 حصار تنیدهشده دور فوتبال ایران را خواهد شکست. انزوای سیاسی را کنار خواهد زد. شماری از بازیکنان نسل طلایی راهی تیمهای فرنگی خواهند شد: علی دایی (آرمینا بیله فلد، بایرن مونیخ و هرتابرلین در آلمان)، محمد خاکپور (مترو استار در ایالات متحده)، مهدی پاشازاده (کلن در آلمان و راپید وین، اشتورم گراتز و ادمیرا وکر مالدینگ در اتریش)، علیرضا منصوریان (آپولو اسمیرنس در یونان و سنت پائولی در آلمان)، کریم باقری (آرمینا بیله فلد در آلمان و چارلتون در انگلیس)، مهدی مهدویکیا (بوخوم، هامبورگ و اینتراخت فرانکفورت در آلمان)، خداداد عزیزی (کلن آلمان و سن خوزه ارت در ایالات متحده) و مهرداد میناوند (اشتورم گراتز در اتریش و شالروا در بلژیک). تاریخ ورق میخورد. آینده از راه میرسد. فردا، پسفردا و پسفرداها با درخشش تیم ملی در جامجهانی به «اکنون» به «همین امروز» قناعت نخواهی کرد. در «همین حالا» باقی نخواهی ماند. به «آینده» پرتاب خواهی شد، مثل چهار دهۀ پیش، مثل سال 1342. به آینده... آینده... آینده... .
نام الزامی می باشد
ایمیل الزامی می باشد آدرس ایمیل نامعتبر می باشد
Website
درج نظر الزامی می باشد
من را از نظرات بعدی از طریق ایمیل آگاه بساز