موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
به قلم محمدحسین انصاری‌نژاد

شاعری با کفش‌های مکاشفه | یادداشتی بر کتاب «گشایش» سروده‌ی محمد شکری‌فرد

15 مرداد 1397 15:40 | 1 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 3 رای
شاعری با کفش‌های مکاشفه | یادداشتی بر کتاب «گشایش» سروده‌ی محمد شکری‌فرد

شهرستان ادب: یادداشتی می‌خوانیم بر کتاب شاعر جوان، محمد شکری‌فرد، که توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است؛ «گشایش». این یادداشت را حجت الاسلام محمدحسین انصاری‌نژاد نگاشته است. شما را به خواندن این یادداشت دعوت می‌کنیم: 

طیّ مکان ببین و زمان در سلوک شعر

کاین طفل یک شبه ره صدساله می‌رود                                               «حافظ»

از نخستین دیدارم با شاعر خوش‌قریحه و دوست‌داشتنی محمد شکری‌فرد، حدود شش‌سال می‌گذرد. بابت آشنایی با شکری‌فرد عزیز واقعاً «از بخت شکر دارم و از روزگار هم»؛ دو سالی از آشنایی‌مان نگذشته بود که اولین مجموعه‌شعرش با عنوان «نصف گمشده» نوازشگر چشم هایم شد. حس‌وحال آن غزل‌ها چنان سر ذوقم آورد که بلادرنگ قلم به دست گرفته و یادداشت‌واره‌ای بر آن مجموعه‌غزل نوشتم که در جام‌جم منتشر شد. در آن یادداشت کوتاه، نکاتی چند را که به برداشت ناقص خودم مهم و کاربردی بود، گوشزد کردم؛ چون به فرداهای بسیار آفتابی این شاعر جوان امیدها بسته بودم. خوشحالم که با گذشت کمتر از سه سال، دومین اختر شعر شاعر با شعرهای شورمندتر و متفاوت‌تر به دستم رسید.  بدون کمترین تعارف، باید با خرسندی بگویم که شکری‌فرد، بسیار دغدغه‌مندتر و متأملانه‌تر به شعر نگریسته و جهش‌های چشمگیری داشته است. این پیشرفت را هم در فرم و ساختار و هم در محتوامندی ارجمند سروده‌ها می‌بینم که به‌راستی ستودنی است.  

شاعر می‌کوشد در عاشقانه‌ها به جنبة عینی و کاربردی شعر بیشتر توجه کند، با شیفتگی و شفافی، حکمتی زلال را به مخاطب منتقل کند:

زمانه‌ای‌ست که گل را ذلیل می‌شمردند
پرندگان غزلخوان بلندپروازند

(گشایش، غزل سه)

شب دلواپسی ما سپری خواهد شد
دیدن صبح دل‌انگیز تماشا دارد

(گشایش، غزل پانزده)

یوسف به فکر آمدن قحطسال باش!
این هفت - هشت سال به بارندگی گذشت

(گشایش، غزل شانزده)

من از تو هر چه که دیدم کمال زیبایی‌ست
بهار هیچ به جز گل نداشت در سبدش

(گشایش، غزل هفده)

هفت روز هفته را دلتنگ بودن‌های من
از غروب تنگ یک آدینه باقی مانده است

(گشایش، غزل هجده)

شاعر گاهی با چاشنی طنز، نمکی بر کلام می‌زند که ای کاش این رندانگی، بیشتر اتقاق می‌افتاد:

به گریه گفتمش: ای یار عاشقت هستم

به عشوه گفت: همه شاعران زبان‌بازند!

(گشایش، غزل سه)

این رندانگی را در بیتی از غزل‌های او که در این دفتر نیست در ذهن دارم:

نقل می‌کرده ست بابای من از بابا بزرگ:
«نیست مردی پشت شکری‌فرد‌ها را بشکند»  

اتفاق بسیار خوب و بشارت‌دهنده‌ای که در دفتر شعر گشایش افتاده است، روح تعهد و آرمان‌خواهی و دغدغه‌های اجتماعی شاعر است که با روشنی و شفافیت و شاعرانگی در شعرها تجلی یافته است. شعرهایی که شکری‌فرد به شهدا تقدیم کرده است، از گشایشِ پنجره‌های روشن بر آفاق ذهن و ضمیر شاعر خبر می‌دهد.   

شاعر در قالب‌های چهارپاره و مربع و... موضع‌مندتر و معترض‌تر ظاهر شده است. شاید به این علت که جنبة خطابی و تریبونی بودن در این قالب‌ها بیشتر است.  

در مورد هنرمندی‌های زبانی شعر شکری‌فرد، سخن بسیار است که در این مجال کوتاه فرصت برای پرداختن به آن نیست. البته در بعضی غزل‌های وی از حیث فرمی و ساختاری و زبانی جای اما و اگرهایی است که چندان مهم به نظر نمی‌آید. شاعر هنوز بسیار جوان است و راه‌های نپیموده‌ی بسیاری را پیش‌رو دارد. او کفش‌های مکاشفه را پوشیده است تا به افق‌های دوردست شعر بتازد.

انتشار این مجموعه‌شعر زیبا و خواندنی را به شاعر خوش‌ذوق، خلاق و فروتن، محمد شکری‌فرد عزیز صمیمانه شادباش می‌گویم. مطمئن هستم که در آینده‌ای نزدیک، شعرهای درخشان و با رایحه‌ای متفاوت بسیار از او خواهیم خواند.  


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • شاعری با کفش‌های مکاشفه | یادداشتی بر کتاب «گشایش» سروده‌ی محمد شکری‌فرد
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید: