شهرستان ادب: در تازهترین مطلب شعر پرونده «شعر کرونایی»، شعری از جناب آقای «محمدحسین انصارینژاد» میخوانید:
به جای بازی چرخوفلک طناب زدید
و چای تازه دمی با هلوگلاب زدید
بهار رد شد و امّا نزد گلی به سری
بهار رد شد و خود را فقط به خواب زدید
کنار پنجره پلکی به صبح فروردین
و سوت بلبلیای رو به آفتاب زدید
درخت چون غزل حافظ است تازه، شگفت
تفالی به ورقهای این کتاب زدید؟
به عید دیدنیای برجهایتان آباد
کجا گلی به سرخانهای خراب زدید؟
چه غم تهیست اگر دستوبال همسایه
به یاد سفرۀ خالی او کباب زدید
چه غم که مشتری آنجا حساب، دستش نیست
چه غم که برجگرش زخم بیحساب زدید
دراین بهار، رفیقی که دستچین کردید
لگد به بختش از این حسن انتخاب زدید
به نفی فلسفۀ عاشقی کمر بستید
چرا به کوچۀ دیوانگان نقاب زدید؟!
چه حسن عاقبتی در عقب نشینیهاست
شکار کبک نشد قسمت و عقاب زدید
نه چشم زخم ستارهست پشت این کرونا؟
تمام شب "کرم ضدآفتاب" زدید