شهرستان ادب به نقل از الفیا: حسن صنوبری به تازگی یادداشتی مفصل بر سه مجموعهشعر جدی امید مهدینژاد نوشته است. این یادداشت را به نقل از سایت الفیا میخوانید:
یک
امید مهدینژادِ جدیسرا و امید مهدینژادِ طنزپرداز؛ دو چهرۀ متفاوتاند که هیچ دخلی به هم ندارند. هرکدام سبک کاری، مختصات هنری و هواخواهان خاص خود را دارند؛ ولو در یک نفر جمع. من خودم بیشتر طرفدار امید مهدینژاد اولی هستم: امید مهدینژاد سرایشِ جدی، شعرِ اعتراض و غزلِ اجتماعی.
امسال این شاعر همۀ جدیسرودههای پیشین خود یعنی: «رجزمویه»، «پیادهها» و «آتشگردان» را همراه با دفتری جدید، «ملاحظات»، از ناشران پیشین آثار خویش یعنی: «سوره مهر» و «سپیدهباوران» به انتشارات «شهرستان ادب» آورده است. با این اوصاف، بررسی کارنامهای و داوریِ جامعِ آثار او آسانتر شده است. احتمالاً بررسی کارنامۀ طنزنویسیهای او نیز، با تمرکزش در نشر «کتاب قاف» بهزودی میسر خواهد بود.
شاید مهدینژادِ طنزپرداز در بسیاری از آثارش فرانو و پستمدرن باشد؛ اما مهدینژاد جدیسرا در اکثر آثار خود نهایتاً نئوکلاسیک است و البته که وزنۀ کلاسیکش نسبت به دیگر شاعران نئوکلاسیک به سمت کلاسیسیم، سنگینی میکند. این کهنگرایی و سنتخواهی را هم در ظاهر ماجرا میتوان دید و هم باطنش. از قالبهایی که شاعر برای سرایش آثار جدیاش بهره گرفته تا طرح جلد چاپهای اخیر شعرهایش، از جمله جلوات ظاهریِ این گذشتهپسندی و معاشقۀ شاعر با جهانِ کلاسیک هستند.
دو
جدینوشتههای مهدینژاد همه شعر هستند و قالب تمام شعرهای جدی او قصیده، غزل یا رباعی. فقط یک چارپاره در مجموعه آثار منتشرشدۀ او در پایان «رجزمویه» وجود دارد که تازه باید توجه کنیم چارپاره؛ سنتیترین نوع شعر نو است! از طرفی غزلها هم عموماً بیشتر از اینکه تغزلی باشند، قصیدهوار و اندیشهایاند؛ چنانچه خود شاعر نیز در دومین سطر از نخستین غزل از نخستین کتابِ شعر جدی خود، تکلیف را روشن کرده: «شعرهایم تغزل ندارند 1 مخلص کلام: غزل بهمثابه قصیده.
این غزل بهمثابه قصیده، شگردِ اصلی و مایۀ تمایز و ارزشمندی شاعر در سه کتاب جدی مهمتر خود یعنی «رجزمویه»، «آتشگردان» و «ملاحظات» است. اگر قصیدۀ پیشین، گسترۀ سخن خویش را در فزونی تعداد ابیات مینمود، قصیدۀ مهدینژاد این گسترۀ سخنمندی خویش را در فزونی ارکانِ وزنی جبران کرده است. برای نمونه به مطلعهای زیر نگاه کنید:
تقویمها را وارسی کردند، افسون مدار دور گردون است
افسونِ چشم ساحرانی که دستانشان در دست قارون است 2
آری ولی هنگامهای برپاست، هنگامهای نو گیر و داری نو
خواب خیابان را میآشوبد، رِپرِپ، سم اسب سواری نو 3
در این ظلام سیهکاری، سلام بر تو که بیداری
نهان در این شبِ بیروزن نهالِ پنجره میکاری 4
باران! هوای پنجرهام ابری است، کی طرحی از بهار میاندازی؟
کی میزنی به تار هوا چنگی تا شورشی دوباره بیآغازی؟ 5
دوست دارم دستهایت را، گرچه دستم از تو کوتاه است
ماه مهرافشان بالایی، بیتو این شبهام بیماه است 6
آمیزۀ شوق و ناامیدی، مجموعۀ اشک و آهم ای دوست
دستانم را بگیر مگذار، مگذار به نیمهراهم ای دوست 7
برگریز است و از زمینخوردن برگها را ره گریزی نیست
تاک میگفت پشت این پاییز، نوبهاری و رستخیزی نیست 8
شمشیر لب غلاف را بوسید، مردان از کارزار برگشتند
بیرق آرام از نفس افتاد، گردانِ طلایهدار برگشتند 9
وقتی که زاهدانِ خداجو دنبال مال و جاه میافتند
مردم به خندههای نهانی، رندان به قاهقاه میافتند 10
پیر چنگی نشسته در ایوان، میگدازد به آه کیوان را
ساز صد لحن مویه در دستش، مینوازد هزار دستان را 11
ایکاش خط سیر روایت را پیرنگی از خیال نمیدادی
ایکاش اتفاق نمیافتاد، حالی که احتمال نمیدادی 12
عود در مجمر بیاندازید، آتشِ زرتشت میآید
پیش پایش سر بیاندازید، آنکه ما را کشت میآید 13
موبهمو قصه را روایت کرد، داستانهای دیگرش را هم
اتفاقاتِ محشرش را گفت، احتمالاتِ مضمرش را هم 14
زندگی خیرهچشم و خیرهسر است، رشتۀ دردهای سربهسر است
ماهش از پشت پرده میتابد، آسمانش به ابر مفتخر است 15
گاهی به ضرب زور زرداران، گاهی به لطف کید مکاران
چرخ مراد دهر میگردد، آسان به دلخواه شکمخواران 16
صبحدم رأس ساعت معهود، راهی مرقد جدید شدی
– سبزعلی؟ – حاضر است… تیکی سبز در ستونهای سررسید شدی 17
این شانزده بیت، نه فقط برگزیدهای از مطلعهای زیبای غزلهای مهدینژاد، که نمونهای از شنا کردن شاعر در بحور طولانی برای غزل است. اینها، همۀ غزلهای شاعر با اوزان بلند نیستند، در این فهرست فقط غزلهایی را برگزیدم که که در هر سطر شش رکن به صورت دوری (سه رکن + سه رکن) حضور دارند. پیش از این، چنین وزنی را نه در یک بیت از یک غزل، که در دو بیت از یک چارپاره دیده بودیم.
و البته حساب دیگر غزلهای وزن بلند شاعر، با اوزانِ متحدالارکان که به صورت کامل چار رکنی یا پنج رکنی در هر سطر سروده شدهاند، جداست.
به جز این طولانیشدنِ افقی سطرها، در مقابل طولانیشدنِ عمودی سطرها در ساختار قصیدۀ سنتی، از دیگر دلایلی که باعث میشود غزل مهدینژاد را نوعی قصیده بدانیم، یکی توجه به اندیشه و انگیزههای اجتماعی و همچنین با قصد و موضوع سروده شدن شعرهاست، دوم توجه ویژۀ شاعر به مقولۀ زبان، اعم از بازیهای زبانی و باستانگرایی زبانی، و سوم توجه ویژۀ شاعر به چگونگی پردازش محورعمودی و نظمِ منسجم و ساختارگرایانۀ شعر است.
بنابراین غزل مهدینژاد، مخصوصاً در شعرهای درخشانترش، بیشتر از اینکه ادامۀ غزل سعدی و وحشی باشد، ادامۀ قصیدۀ ناصرخسرو و سنایی است. این خود هم از دلایل ارزشمندی و مغتنم بودنِ شعر او در چنین روزگاری است که انبوه شاعرانش از چنین خطرکردنهایی گریزانند و هم دلیل دیگری بر زنده بودنِ «قصیده» در ذهن و زبان شاعران امروز است. البتهکه سرایش قصیده با آن ساخت و صورت و دبدبه و کبکبۀ سابقش رو به کاستی گذاشته است، اما با تغییر قیافه و پوشیدن لباس نو در شعرهای بسیاری از برترین شاعران اینروزگار حضور دارد که نمونههای موفق آشکارش یکی مثنویها یا قصیدهمثنویهای استاد علی معلم دامغانی و دیگری قصیدهوارهها و غزلقصیدههای مرتضی امیری اسفندقه است. شاید بعضی از نیماییهای زندهیاد اخوان ثالث و دکتر شفیعی کدکنی را هم با اندکی تسامح بتوانیم در این شمار به حساب میآوریم. ولی مطمئناً غزل مهدینژاد، همچون مثنوی استاد معلم و قصیدهوارۀ امیری اسفندقه، بازنمایی و جلوۀ امروزی قصیدۀ زیبای پارسیسرایان گذشته است.
سه
اگر سه کتاب مهم امید مهدینژاد که غزلهای قصیدهگون او را دربردارند، یعنی: «رجزمویه»، « پیادهها» و «آتشگردان» را بخواهیم از نظر کیفی با هم مقایسه کنیم، در «رجزمویه» تقریباً همه شعرها همقد و دارای یک استاندارد مناسب هستند؛ شعر ضعیفی در این کتاب وجود ندارد، اما شاید به آن معنا شاهکاری هم نداشته باشد. در «آتشگردان» اوضاع برعکس است، آتشگردان چند شاهکار اصلی مهدینژاد را در خود جایداده است. شاهکارهایی مثل:
« شمشیر لب غلاف را بوسید، مردان از کارزار برگشتند»
یا:
«وقتی که زاهدانِ خداجو دنبال مال و جاه میافتند»
و یا:
«پیر چنگی نشسته در ایوان، میگدازد به آه کیوان را»
این غزلها، شعرهایی هستند که بهتنهایی با ارزش هنری یک مجموعهشعر خوبِ رایج در روزگار ما برابری میکنند. با اینحال در همین مجموعه، شعرهایی هم هستند که از حد استاندارد و معدل مجموعه «رجزمویه» نمرۀ کمتری میگیرند.
برتری «ملاحظات» نسبت به دو مجموعه قبلی این است که حسن هر دو را دارد؛ اولاً میشود گفت در این مجموعه هم شعر ضعیف تقریباً وجود ندارد و شعرها از متوسط غزلهای رجزمویه پایینتر نمیآیند؛ از طرفی در این مجموعه هم چند غزلِ قصیدهگونِ شاهکار مهدینژاد حضور دارد. از جمله:
«محضِ خوبی، اصل شادی، عین آگاهی است گاهی» 18
یا:
«پر از هیچ و هیاهو طمطراق طبل تو خالی» 19
یا:
«نه توصیفی که میگویند راویهای افسانه» 20
یا
«و زیرکان که زیاد است عقل اندکشان» 21
یا:
«موبهمو قصه را روایت کرد، داستانهای دیگرش را هم» 22
یا:
«گاهی به ضرب زور زرداران، گاهی به لطف کید مکاران» 23
و یا:
«صبحدم رأس ساعت معهود، راهی مرقد جدید شدی» 24
بنابراین میبینیم تعداد شاهشعرهای این کتاب از «آتشگردان» هم بیشتر است. باری، ضعفی که «ملاحظات» نسبت به دو کتاب قبل خود دارد، افزونی شعرهای تکراری است.
چهار
تا اینجای کار بیشتر از ساختار شعر مهدینژاد سخن گفتیم. هرچند وقتی از بلاغت قالب شعری او صحبت میکردیم، ناگزیر به درونمایه هم پرداختهایم. غرض اصلی این یادداشت هم تأملی در ساختار و زیباییشناسی شعر این شاعر بوده است. بنابراین بخش چهارم و پنجم، فقط به اختصار و اندکی از درونمایۀ شعر او بحث میکنیم.
در کتاب نخست شاعر، جهان محتوایی شعرها یکسان و تا حد زیادی محدود به سه موضوع است. در «رجزمویه»، بیشتر شعرها نوع خاصی از شعر انتقادی اجتماعی هستند و تعدادی از شعرها هم شعر آیینی و حکمی. بیشتر شعرهای مهدینژاد که در بخشهای قبلی شاهکار خواندیمشان، از جنس همین «نوع خاصی از شعرهای انتقادی اجتماعی» هستند، مخصوصاً در «رجزمویه». در دو کتاب بعدی این نوع خاص شعر انتقادی و اشعار آیینی و حکمی ادامه پیدا میکنند، اما دو رنگ دیگر به رنگبندیِ معنایی و مضمونی کتاب افزوده میشود؛ یکی «عشق» و دیگری «موسیقی».
شعرهای عشقمحور «آتشگردان» کم هستند؛ هم در کمیت هم در کیفیت. انگار فقط چند خاطرهی محدود و شخصی یا چند تمرین عاشقانهسرایی باشند. اما شعر موسیقیمند این کتاب اگر در کمیت کم باشد و تک باشد، در کیفیت بسیار است و شگفت. غزلقصیدهای که امید مهدینژاد در آتشگردان به زندهیاد استاد «محمدرضا لطفی»، نابغهی موسیقی سنتی عصر ما، تقدیم کرده است، در شمار بهترین پیوندهای هنری است که در آنها شعر به سراغ موسیقی رفته است:
«پیر چنگی نشسته در ایوان میگدازد به آه کیوان را
سازِ صد لحن مویه در دستش، مینوازد هزاردستان را»
این دعوی وقتی اثبات میشود که شما این غزل مهدینژاد را با دو غزل زیبای استاد هوشنگ ابتهاج برای مرحوم لطفی مقایسه کنید. چنانچه میدانیم استاد ابتهاج یک غزل ستایشی برای مرحوم لطفی دارند با مطلع «پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم / که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم» و یک غزل سرزنشی برای هنگامی که احساس میکردند دوست صمیمیشان استاد لطفی گرفتارِ خانقاه و وابستگی به دراویش شدهاند با مطلع «خدای را که چو یاران نیمهراه مرو / تو نور دیدهی مایی به هر نگاه مرو». همچنین این شعر قابل مقایسه است با هر شعر دیگری که اساتید سخن امروز برای بزرگان موسیقی سرودهاند؛ از جمله شعرهایی که مرحوم استاد «شهریار»، زندهیاد استاد «اخوان ثالث» و جناب استاد «شفیعی کدکنی» در ستایش بزرگان موسیقی این مرز و بوم زندهیادان «ابوالحسن صبا»، «غلامحسین سمندری» و… سرودهاند.
و اما در کتاب «ملاحظات» هم موسیقی با یک شعر حضور دارد. این شعر هم مثل شعر قبلی به یکی از نوابغ موسیقی سنتی، یعنی استاد «محسن نفر» تقدیم شده است؛ هرچند برخلاف شعر قبلی بیشتر از شخصیت این استاد گرامی، سراینده و ستایندهی شخصیت موسیقی ایرانی است. این شعر هم شعری بسیار ارزشمند و در شمار شعرهای برجستهی سروده شده با موضوع موسیقی است؛ هرچند باید تأکید کنیم به زیبایی و درخشش شعر قبلی نمیرسد. اما در مورد عاشقانههای کتاب «ملاحظات» کار برعکس است؛ اگر همهی عاشقانههای «آتشگردان» تمرینی و شخصی بودند، عاشقانههای «ملاحظات» جدیترند و حداقل دو عاشقانهی این کتاب در شمار شاهکارهای عاشقانۀ مهدینژاد و از جمله عاشقانههای درخشان امروزند. دو عاشقانهای که ارزش بالایشان نه بهخاطر اغراق در احساس بلکه به خاطر والایی ارزش ساختاری و هنریشان است و از این جهت هم عاشقانههایی هستند به کلیت شعر مهدینژاد میآیند. یکی غزل شمارهی یازده با این مطلع:
«محض خوبی، اصل شادی، عین آگاهی است گاهی
کورهراهی رو به ناپیدای گمراهی است گاهی» 22
و دیگری غزل شمارهی دوازده با این مطلع:
«نه توصیفی که میگویند راویهای افسانه
نه تصویری که میسازند شاعرهای دیوانه»
این دو شعر هردو ساختارمند هستند، در شمار همان غزلقصیدهها هستند، هردو در ابیات آغازین روایت و تصویر و خیالهای ارزشمند دارند و هردو سرانجام با یک پایانبندی تأثیرگذار تمام میشوند و مهمتر از همه اینکه هردو شعر هیچ شباهتی به گونهی متداول عاشقانهسرایی رایج روزگار ما و دیگر روزگاران ندارند. منحصر به «فرد»اند.
بنابر این اگر در کتاب نخست امید مهدینژاد توانسته است در شعر انتقادی اجتماعی و تاحدی در شعر مذهبی و شعر حکیمانه، امضا و چهرۀ شعریِ خاص خود را به ادبیات ثابت کند، در کتاب دوم توانسته امضای شعرِ موسیقیمند و در کتاب سوم امضای شعر عاشقانۀ خود را کامل کند. به عقیدهی نگارنده، انتشار «ملاحظات» جدا از همهی ارزشهای ساختاری، سومین چهرۀ محتوایی این شاعر در عاشقانهسرایی را تثبیت کرد.
پنج
در بخش دوم یادداشت از تبارشناسی شعر مهدینژاد در ادبیات کهن، ولو به اشاره، سخن گفتیم و از شاعرانی چون سنایی و ناصرخسرو یادکردیم. اگر بخواهیم شعر او را در شعر معاصر نیز تبارشناسی کنیم، بیش از همه باید از شاعرانی چون «مهدی اخوان ثالث»، «علی معلم دامغانی»، «سیمین بهبهانی» و «یوسفعلی میرشکاک» یاد کنیم. شاعرانی که عموماً در روزگار خودشان تکرو و خاصپسند بودند. در کلیتِ سرایش شعر، برای ایندسته از شاعران، مسائلی مثل «اندیشه» و «زبان» بر «عاطفه» و «ارتباط سریع با مخاطبان» رجحان دارد. اینگونه شاعری سخت است و سختپسند و البته که منجر به شعرهای سخته و پخته میشود. شاید علت این است که ایشان در جستجوی «تفسیر» و «باطن» رویدادها هستند و از طرفی تفسیرِ زندگی برایشان آسان نیست، زندگی در اندیشهی این شاعران با رنج و سختی و پیچیدگی همراه است و جلوهی این سختی در کشتیگرفتن شاعر با اوزان شعر و زبان و واژگانش هم آشکار میشود. به همین خاطر هم طبیعی است که ایشان بیش از اینکه شاعر تماشا باشند، شاعر کلمهاند.
مهدینژاد همچون دیگر شاعران همتبار خویش، چه در اعصار گذشته چه در عصر معاصر، نگاهی حکمی- فلسفی به جهان و انسان دارد و بر این باور است که پشت این قاب و قالب ظاهری که از انسان و جهان میبینیم، ساختار منظمی وجود دارد که از آن جز رمزی به چشم نمیآید. این میشود که شاهدیم نهتنها در شعرهای آیینی و حکمی شاعر، که در بسیاری از شعرهای عاشقانه و سیاسی او هم این نگاه حکمی حضور دارد. برای مثال در آن دو عاشقانهی بسیار زیبای کتاب «ملاحظات» میبینیم شاعر از توصیف یک احساس عاشقانهی سطحی که در شعرهای دیگر رایج است، فراتر رفته و سعی کرده از فلسفه و حقیقت عشق و عاشقی نیز سخن بگوید. هم از این روست که «انسان» در بسیاری از شعرهای مهدینژاد، نه انسانِ تاریخمصرفدارِ تقویمِ امروزی، که انسانِ تاریخمند و فرجاممند و انسانِ گذشتهدار و آیندهدارِ چندینهزارساله است.
اینگونه نگاه حکمی به انسان، میراثدار متون کهن، بهویژه متون کهن دینی است. در دین ما، یکی از حکیمانهترین متون بشری، «نهج البلاغه» است که گزیدهای از سخنان وصیِ پیامبر خاتم (ص)، امام علیابنابیطالب – علیه السلام- است؛ پیشوایی که سختترین روزهای جهان را در پیش داشت و یکی از سلاحهای مهماش در برابر رنجها و دشواریها حکمت بود.
ابتدای هر چهار کتاب شعر جدیِ مهدینژاد، مجموعه رباعی «پیادهها» و سه مجموعه غزل او، با سطری از «نهج البلاغه» آغاز میشود. همهی سطرها هم از بخش «حکمتها» یا «کلمات قصار» نهجالبلاغه انتخاب شدهاند.
حکمت ۴۱۳ نهج البلاغه در ابتدای «پیادهها» آمده است:
«مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ، وَ إِلَّا سَلَا سُلُوَّ الْأَغْمَار»
حکمتی که در آن امیرمومنان میفرمایند در برابر رنجها و مصائب دو راه پیش روست: «شکیباییورزیدن آزادگان و فراموشیگزیدن بیخردان. »
حکمت ۳۱۴ نهج البلاغه در ابتدای «رجزمویه» :
«رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا یَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ»
«سنگ را به همانجایی برگردانید که از آن آمده، که زیان را جز زیان پاسخی نیست». و این همان حکمتی است که نظامی هم به آن نظر داشته است: «کلوخانداز را پاداش سنگ است»
حکمت ۲۷ نهج البلاغه در ابتدای «آتشگردان» :
«إمْشِ بِدَائِکَ، مَا مَشَى بِک»
«با درد خود همراهی کن تا او با تو همراه است»
و حکمت ۱۵۷ نهج البلاغه در ابتدای «ملاحظات» :
«قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَ قَدْ هُدِیتُمْ إِنِ اهْتَدَیْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُم. »
«اگر بینا باشید نشانتان دادند، اگر رهرو باشید راهنماییتان کردهاند و اگر شنوا باشید به گوشتان رساندهاند»
وقتی به ترجمهی این حکمتها توجه کنیم، میبینیم این مفاهیم با انسانشناسیِ مندرج در بسیاری از شعرهای امید مهدینژاد متناسباند و اینجا چراغی دیگر برای تبارشناسی مفهومی و معناییِ شعرهای این شاعر روشن میشود.
شش
خواندنِ غزلها و مجموعه سرودههای جدی امید مهدینژاد را نباید از دست بدهیم. نه فقط به خاطر خوبی و زیباییشان. حتی اگر نگارنده، روزی متوجه شود درمورد خوببودن شعرهای امید مهدینژاد اشتباه کرده است هم از این سخنِ خود برنمیگردد. چه اینکه قدر مسلم، آنچه در شعر مهدینژاد و زیباییشناسی خاصش میبینیم را جای دیگری نمیبینیم. همین خاصبودن، متمایزبودن و خلافآمد عادت بودن در ساختار و محتوا، خود دلیل مهمی است برای مغتنم شمردن شعرهای شاعر توانمندی به نام «امید مهدینژاد».
[۱] رجزمویه، ص ۶
[۲] همان، ص ۸
[۳] همان، ص ۱۰
[۴] همان، ص ۲۴
[۵] همان، ص ۵۸
[۶] آتشگردان، ص ۱۲
[۷] همان، ص ۱۸
[۸] همان، ص ۲۶
[۹] همان، ص ۲۸
[۱۰] همان، ص ۳۲
[۱۱] همان، ص ۳۶
[۱۲] ملاحظات، ص ۲۰
[۱۳] همان، ص ۲۲
[۱۴] همان، ص ۴۶
[۱۵] همان، ص ۴۸
[۱۶] همان، ص ۵۶
[۱۷] همان. ص ۶۶
[۱۸] همان. ص ۲۸
[۱۹] همان. ص ۴۲
[۲۰] همان. ص ۳۰
[۲۱] همان. ص ۵۴
[۲۲] همان، ص ۲۸