موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu

«مهمترین مسئله رمان معاصر» | دکتر مسعود کوثری در گفتگو با شهرستان ادب

28 مرداد 1397 16:11 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 4.86 با 7 رای
«مهمترین مسئله رمان معاصر»  |  دکتر مسعود کوثری در گفتگو با شهرستان ادب

شهرستان ادب: علاقه‌مندان و پژوهشگران می‌توانند تلقّی یک جامعه از مفهوم هویّت را در آثار رمان‌نویسان آن جامعه بازیابند. آنها با مطالعه و پژوهش در این آثار می‌توانند پی ببرند که در هر دورۀ تاریخی به مفهوم هویّت از چه منظری توجّه شده‌است؛ مثلاً مطالعه در مورد مفهوم «هویّت» در رمان ایرانی نشان می‌دهد که این موضوع در رمان‌های پیش از انقلاب 1357، بیشتر رنگ و بویی ملّی داشته‌است، یا رمان‌نویسان بعد از انقلاب، بویژه نویسندگان زن به مفهوم هویّت از منظر جنسیّتی نگاه کرده‌اند.

در ادامۀ گفتگوی فرشته اثنی عشری با دکتر مسعود کوثری (جامعه‌شناس و پژوهش‌گر) دربارۀ ارتباط متقابل مفهوم هویّت در جامعه و رمان ایرانی می‌خوانیم:

 رمان معاصر ایرانی (به‌ویژه، در دو دهۀ اخیر) هویّت انسان ایرانی را چطور به تصویر می‌کشد؟

 رمان معاصر ایران بیش از هر دورۀ دیگری، بیان‌گر بحران هویّت و سرگشتگی انسان ایرانی است؛ البته، این سرگشتگی با نوع سرگشتگی نویسندگان عصر آل احمد و ساعدی بسیار متفاوت است. آن سرگشتگی، بیش از آن‌که در جامعه و توسط فرد ایرانی تجربه شود، نوعی بازسازی تجربۀ سرگشتگی انسان غربی و متأثّر از جریان مدرنیسم، از کافکا و کامو و سارتر گرفته تا ویرجینیا وولف بود، تا تجربۀ عمیقاً ایرانی؛ امّا فرد امروز ایرانی، واقعاً فروپاشیده است و حتّی این فروپاشی از رمان ایرانی جلوتر است؛ این جلوتر بودن به این دلیل است که سرعت تغییرات به اندازه‌ای بوده‌است که رمان‌نویسان ما هنوز دامنۀ این تغییرات را درک نکرده‌اند. آنها هنوز درگیر آن بخش از تغییرات هستند که به قول خودشان «مجوز نمی‌گیرد»؛ ولی داستان تغییرات، از این هم فراتر رفته‌است و فقط به برخی از جلوه‌های این تغییرات، مثل تغییر نگرش نسبت به خانواده، زن، عشق، رابطۀ زن و مرد و مانند آن، ختم نمی‌شود. این فروپاشی، بیش از هرجای دیگر در ذهنیّت فرد ایرانی رخ داده و او رابطه‌اش را با دنیای سنّت و حتّی با دنیای مدرن از دست داده‌است. این انسان، در گذشته می‌دانست چه می‌خواهد، امّا اکنون حتّی به‌درستی نمی‌داند چه می‌خواهد. بنابراین، مسالۀ خیلی ساده این نیست که فرد ایرانی در «گذار» از سنّت به مدرنیته است؛ این، دیگر یک افسانه است که زمانش به سر آمده‌است. خود مدرنیته هم تبدیل به سنتّی شده‌است که دیگر پاسخگوی سرگشتگی فرد ایرانی نمی‌تواند باشد. خلاصۀ تغییرات، خیلی عمیق است و این، نیاز به عمیق شدن در کار رمان‌نویسی دارد.

 چقدر مفهوم هویّت برای نویسندگان ایرانی مسأله است؟

می‌توان گفت که در صد سال اخیر، مسألۀ هویّت، مهمّ‌ترین مسأله یا معضل روشنفکران، اهل ادبیات و به‌ویژه رمان‌نویسان بوده‌است. بنابراین، مسألۀ هویّت، چیز تازه‌ای نیست. هویّت، کانونی‌ترین مفهوم در ذهن روشنفکر و نویسندۀ ایرانی بوده و هست؛ امّا او در گذشته می‌دانست، یا حداقل تصوّر می‌کرد که می‌داند پاسخ آن چیست؛ امّا اکنون حتّی مطمئن هم نیست که پاسخ را می‌داند، یا حتّی مطمئن نیست که اصلاً پاسخی وجود داشته‌باشد. بنابراین، در گذشته، یک نظام مفهومی یا یک باور وجود داشت که نقشه‌ای از این‌که به کجا باید رفت، به دست می‌داد؛ امّا، حالا حتّی این نقشه هم وجود ندارد. به نظر من، انسان ایرانی طی صد سال گذشته، ادای سرگشتگی را در می‌آورده، ولی امروزه تازه به‌صورت واقعی گرفتار آن شده‌است. درست در زمانی که دیگر آن نظام مفهومی، یعنی حرکت از سنّت به مدرنیته، به‌کار نمی‌آید.

 رمان ایرانی چه تأثیری در شکلگیری هویّت در جامعۀ ایرانی دارد؟

سخن گفتن از تأثیر دشوار است. رمان‌نویس ایرانی از جامعۀ ایرانی الهام گرفته و آن را با پردازش خاصّ خود به‌تصویر کشیده‌است. آن‌چه که از جامعه برمی‌آید، نمودار آن است که این جامعه، تغییرات زیادی را پشت سر گذاشته‌است؛ امّا، آن‌چه به جامعه داده، فرمول‌بندی دقیقی از این‌که مسأله، دقیقاً چیست و چه راهی وجود دارد، نیست؛ از رمان‌های امیرخانی بگیرید، که بیش از هر نویسندۀ دیگری برایش هویّت مسأله است، تا نویسندگانی چون زویا پیرزاد و فریبا وفی و دیگران مصداق همین مورد هستند. البتّه نمی‌خواهم بگویم که رمان باید «راه حل» بدهد. من با مفهوم «راه حل» به معنای چپ مارکسیستی و حتّی چپ اسلامی نمی‌توانم کنار بیایم؛ چرا که کار ادبیات و رمان را بیشتر، صورت‌بندی مسأله می‌دانم تا نشان دادن «یک راه». بنابراین، اگر بخواهم صریح جواب شما را بدهم می‌گویم که رمان ایرانی بیشتر این بَلبشوی هویّتی را تشدید کرده‌است.

 مفهوم هویّت در جامعۀ ایرانی چه بازتابی در رمان ایرانی دارد؟

 این هویّت، بازتاب‌های بسیار گوناگونی در رمان معاصر ایرانی دارد؛ زیرا، دیگر هویّت، یک مسأله نیست؛ بلکه هویّت در وجوه و سطوح مختلف قابل طرح است: هویّت ملّی، هویّت قومی، هویّت جنسیّتی، هویّت انسانی، هویّت جوانان، هویّت دختران. هر نویسنده‌ای ممکن است که یکی از این سطوح هویّت را مدّ نظر داشته باشد؛ حتّی یک نویسنده ممکن است در دوران کاری خودش به یکی از این سطوح توجّه داشته باشد. به نظر من، رمان ایرانی از سطح هویّت ملّی شروع کرده، به‌ویژه به دلیل رخداد انقلاب و شکافی که میان هویّت ملی و دینی ایجاد شد؛ امّا امروزه به نظرم رمان ایرانی دیگر حتّی به دنبال پاسخ گفتن به این مسأله نیست و آن را رها کرده‌است. هویّت جنسیّتی و حتّی روشن‌تر بگویم، در حال حاضر بیشتر، هویّت زنانه مسأله است، تا هویّت ملی. این تغییر کانون توجّه، حتّی در مباحث جامعه‌شناسی و علوم سیاسی هم در ایران دیده می‌شود. آنها هم دیگر مسألۀ هویّت به مفهوم ملّی خودش را رها کرده و به سطوح دیگر هویّت چسبیده‌اند.

 مفهوم هویّت در رمان‌های ایرانی پیش از انقلاب با رمان‌های پس از انقلاب چه تغییری کرده‌است؟

در رمان‌های پیش از انقلاب، یک سطحی از مسألۀ هویّت، تحت تأثیر دیدگاه‌های اگزیستانسیالیستی و حتّی ابزورد قرار داشته‌است؛ نمونۀ بارز این اثر از هر نظر، «بوف کور» صادق هدایت است، که البتّه صد سال از هم‌عصران خود جلوتر بوده‌است؛ امّا، سطح دیگر هویّت، مسألۀ گذر از سنّت به مدرنیته و به‌عبارت دیگر، سطح اجتماعی هویّت بوده‌است. سطح هویّتیِ مطرح‌شده در بوف کور را بیشتر، هویّت انسانی می‌دانم؛ ولی مفهوم هویّت در «مدیر مدرسه» و «نفرین زمین» آل احمد، همچنین در کارهای چوبک و حتّی کارهای ساعدی را یک هویّت اجتماعی می‌دانم که به قیود و محدودیّت‌های اجتماعی وابسته است؛ امّا، امروزه به‌رغم آن‌که در دهۀ اوّل و دوم انقلاب، هنوز مسألۀ گذر از سنّت به مدرنیته مطرح بوده، دیگر مسألۀ هویّتی تغییر کرده‌است. من مسألۀ هویّتی امروز رمان ایرانی را در سطح هویّت جنسیتی، و حتّی اگر بخواهم محدودتر و روشن‌تر بگویم، در سطح هویّت زنانه می‌دانم؛ امّا، هنوز رمان پُر و پیمانی دربارۀ هویّت فرد ایرانی در دورۀ جدید ندیده‌ام که بتواند از ظواهر بیرون بیاد و صورت‌بندی دقیقی از هویّت یا «از ریخت‌افتادگی هویّتی» فرد ایرانی به دست دهد.

 چگونه هریک از رمان‌های سبک کلاسیک، مدرن و پست‌مدرن ایرانی به مفهوم هویّت پرداخته‌اند؟ و مفهوم هویّت برای کدام‌یک اهمّیّت بیشتری دارد؟

 به نظرم در دو سبک مدرن و پست‌مدرن، اگر این اصطلاح دربارۀ رمان‌های ایرانی درست باشد، مسألۀ هویّت، جدی‌تر است؛ ولی تفاوت در این است که در سبک مدرن، این باور هست که پاسخی وجود دارد، امّا در سبک پسامدرن دربارۀ این‌که پاسخی می‌تواند وجود داشته‌باشد، تردید است. به‌عبارت دیگر، اگرچه رمان مدرن ایرانی تلخ و سیاه است، امّا در قلب تاریک و سیاه آن، نوری می‌درخشد؛ لیکن در رمان پسامدرن این نور هم وجود ندارد؛ زیرا، دیگر فراروایتی نیست که درست و غلط را روشن کند و راه رهایی‌بخشی را نشان دهد.

هویّت در رمان‌های ایرانی که نویسندگان آن مهاجرت کرده‌اند چطور مطرح می‌شود؟ (مانند گلی ترقّی، فیروزه جزایری دوما و...)

هویّت در ادبیات یا رمان مهاجرت، بیشتر از آن‌که به مسألۀ سرگشتگی حقیقی فرد یا انسان ایرانی کار داشته‌باشد، به مسألۀ دایاسپورای ایرانی و بحران هویّت مهاجران کار دارد. رمان مهاجرت یا رمان مهاجران، به بحث نسل‌ها و تطابق فرهنگی با جامعۀ میزبان، یا دور افتادگی از جامعۀ مادر (ایران) می‌پردازد و به هیچ‌وجه نگاهی عمیق به مسألۀ هویّت فرد ایرانی، که در ابتدا بحث کردم، ندارد. البتّه، شاید این انتظار هم نادرست باشد؛ زیرا آنها مسألۀ خاصّ خودشان را دارند. این مسأله، از مهاجرت خودخواسته یا ناخواسته و رابطۀ مهاجران از سویی با انقلاب یا جمهوری اسلامی، و از دیگر سو با جامعۀ میزبان عموماً غربی ناشی می‌شود.

جنسیّت نویسنده‌های ایرانی چه تأثیری در برداشت آنها از مفهوم هویّت داشته‌است؟ (نویسنده‌های زن و مرد از چه منظری به هویّت نگاه می‌کنند؟)

 نویسندگان مرد، عموماً به جنبه‌ای از هویّت توجه داشته‌اند که به قدرت در سطح جامعۀ سیاسی مربوط می‌شود؛ به عبارت دیگر، مسألۀ هویّت، همچنان یک مسألۀ هویّت جمعی است؛ چه این هویّت را از منظر گذر از سنّت به مدرنیته بدانیم، چه از منظر رابطۀ هویّت اسلامی و هویّت ملّی؛ امّا، نویسندگان زن، سطح جدیدی از هویّت را مطرح کرده‌اند که به بازنگری آنان در هویّت خود باز می‌گردد. پرسش‌هایی از این دست که زن چیست؟ چرا دوگانۀ زن-مادر ناپایدار است؟ چرا جنس دوم حساب می‌شوند؟ چرا باید انتخاب شوند؟ چرا باید بچّه بیاورند؟ مفهوم عشق چیست؟ آیا می‌توان از کلیشه‌های جنسیّتی رها شد یا نه؟ و پرسش‌هایی از این دست؛ به نظر من، آن‌چه رمان‌های این‌چنینی را خواندنی‌‌تر می‌کند، همین مطرح شدن سطح جدیدی از مسألۀ هویّت است که رمان‌های قبلی به آن نپرداخته‌اند؛ به بیان دیگر، اصلاً گفتمانی که مسألۀ هویّت در آن مطرح می‌شود، بین نویسندگان زن و مرد متفاوت شده‌است. حتّی ممکن است تعدادی از مردان نویسنده به این گفتمان زنانه توجّه کرده و کوشیده باشند که از آن منظر رمان بنویسند؛ امّا راستش را بخواهید این، کار آنان نیست. باید آنها راه درازی را طی کنند که به درکی که زنان از مسألۀ خود دارند برسند؛ اگر برسند!

در آخر این‌که، آیا مفهوم هویّت فردی یا ملّی در دهکدۀ جهانی هنوز هم اهمّیت دارد یا مفهوم هویّت باید شکل دیگری به خود بگیرد؟

مسألۀ هویّت، مسأله‌ای نیست که یکبار برای همیشه مطرح شود و بعد، کنار گذاشته شود؛ این مسأله، دائماً مطرح می‌شود و در هر دوره‌ای نگاهی خاصّ به آن می‌شود و از منظر یک گفتمان خاص، مورد بررسی قرار می‌گیرد. به نظر من، هویّت از منظر ملّی و حتّی جهانی، در حال عقب‌نشینی است و در عوض، هویّت از منظر جنسیّتی رو به‌رشد است. مسألۀ دیگری که باید به آن توجّه کرد، هویّت یک فرد است؛ فردی که دیگر نه می‌خواهد ملّی باشد، نه جهانی! زیرا هر دوی این ملّی- محلی، یا جهانی بودن هویّت، مسأله‌ای است که انسان امروز از آن می‌گریزد، یا به‌سادگی تسلیم آن نمی‌شود. بنابراین، صورت‌بندی مسألۀ هویّت، نیاز به طرح موضوع از منظر دیگری دارد که فعلاً در رمان ایرانی هنوز مطرح نشده‌است. 


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • «مهمترین مسئله رمان معاصر»  |  دکتر مسعود کوثری در گفتگو با شهرستان ادب
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.