موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده کتاب «دخیل هفتم»

عاشقانه‌ی ایرانی | یادداشتی از بهنام نورمحمدی

29 مرداد 1397 13:17 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 2 رای
عاشقانه‌ی ایرانی | یادداشتی از بهنام نورمحمدی

شهرستان ادب: حکایت یک عاشقانه‌ی ایرانی،  موضوعی است که بهنام نورمحمدی در معرفی رمان دخیل هفتم به آن پرداخته است. این مطلب را با هم می‌خوانیم:

شاید قسمت نبوده که در دنیای خودمان زندگی کنیم. «ما»ی مستتر در این کلمات شاید از ایرانی‌بودن‌مان «ما» شده باشد، مایی که همواره زندگی می‌گذرانیم و گاهی در آن میانه‌ها که از گذران زندگی خسته می‌شویم به دمی «حیات حقیقی» پناه می‌بریم. «حافظ»، «پیاده‌روی اربعین»، «شجریان»، «کوه‌نوردی» یا «رقص محلی» فرقی ندارد، به هر چیزی که کمک کند معنای فراموش‌شدۀ «حیات» را برای لحظه‌ای به‌خاطر آوریم، چنگ می‌زنیم.

شاید هم انتخاب تو برای تجربۀ دوبارۀ «حیات»، خواندن یک‌کتاب باشد، شاید مثل من از بحث‌وجدل سیاسی و اجتماعی روزمره خسته شده باشی، حسی چون تشنگی برایت پدید آمده باشد و در دوروبرت از آنان که دلی دارند، نشان کتابی را جویا شوی که از «عشق» سخنی گفته باشد.

اگر بخواهی گوش جانت را به همان «عشق»ی بسپاری که لایه‌لایۀ معنایش به قدمت تاریخ در درونت رسوب کرده، البته نه عشقی کهنه و قدیمی، بلکه عشقی که شور و آشوبش به «دنیای نوپای امروز» رفته باشد، در این‌صورت «دخیل هفتم» کتابی است که نباید تجربۀ گران‌بهای خواندنش را از دست داد.

«دخیل هفتم» نه فقط یک‌قصۀ عاشقانه، که بهتر است بگویم کتابی است دربارۀ «عشق». «محمد رودگر» از همان نخستین‌کلمات کتاب، وابستگی‌اش به تاریخ ایرانی را به اثبات رسانده و تلاش کرده روایتش از عشق، از طرفی برآمده از فرهنگ ایرانی باشد و از طرفی همان‌گونه که در بحبوحۀ انقلابی در قرن بیستم رقم می‌خورَد، شور و مبارزه را چاشنی کارش کند تا عشقی تعالی‌بخش و تعالی‌یابنده را به نمایش بگذارد.

برای رسیدن به «دخیل هفتم»، اولین فصلی که باید از آن گذشت «انشتین» است؛ قصه با نویسنده‌ای میان‌سال آغاز می‌گردد که برای نوشتن داستانش رهسپار جاده می‌شود و با نوجوانی جسور، هم‌سفر می‌گردد، نوجوانی که بلافاصله بعد از اولین سلامش می‌پرسد: «تا حالا عاشق شدی؟!».

تضاد بین عاقله‌مردی میان‌سال و نوجوانی عاشق‌پیشه، قسمت اول داستان را رقم می‌زند. مردی منطقی که حتی به نوجوان هم‌سفرش مشکوک است، شاید همکارانش پسرک را به سراغش فرستاده‌اند. مردی که حالِ داستان‌سرایی عاشقانه را ندارد و به اصرار همکارانش، ریکوردر به‌دست، راهی سفر شده تا سوژه‌ای برای داستانش بیابد.

درنهایت هم پسرک «مجنون» با تهدید اسلحه او را وادار به بازگویی «عشق سال‌های وبا»یش می‌کند.

تضاد عقل و مستی در فصل «انشتین»، قدم‌به‌قدم تا فصل «ستّی» همراه‌مان می‌آید و ما را یک‌قدم به عشق متعالی «دخیل هفتم» نزدیک می‌کند.

عشقی که در این‌رمان می‌بینیم چندویژگی دارد که آن را در میان دیگر قرائت‌ها خاص جلوه می‌دهد. برای مثال، عشقی که در کتاب «منِ او» رضا امیرخانی می‌بینیم در کودکی معصوم و با درونی روشن و بی‌ابهام تجلّی یافته، ولی معشوق در «دخیل هفتم» این برتری را دارد که مبهم و قهرمان‌گونه است و اساساً مگر می‌شود مست معشوقی شد که هیچ ابهامی در او نیست و در همه‌حال، قابل تحلیل است؟!

عشق، قدرت لازم برای تصاحب زندگی انسان را به‌خوبی داراست. اگر این قدرت به افیونی برای گذران زندگی تبدیل شود، هیچ‌چیز را یارای مقابله با آن نیست، اما اگر عشق در مبارزه و جوشش، معنا یابد می‌تواند انسان را از سردی انفعال برهاند و خود مایۀ حرکت انسان به سمت کمال شود.

«محمد رودگر» عشق را در مبارزه و شور و حرکت به نمایش گذاشته و کوشیده داستانش را از گرداب بی‌جهتی و بی‌معنایی بیرون بکشد.

«دخیل هفتم» به‌خوبی توانسته عشقی تعالی‌یابنده را معرفی کند که این نگاه برآمده از فرهنگ ایرانی ماست. این عشق باوجود این‌که روی همین زمین رقم‌خورده و برای مثال آنچنان که در «منِ او» می‌خوانیم عواملی ماورایی و ازلی‌ـ‌ابدی آن را رقم نزده‌اند، اما در هیچ‌قالبی هم محدود نمی‌شود، «تابه‌حدی که اگر معشوق، او را از نفس خویش مشغول کند بار نتواند کشید...».

عشق روی زمین متولد می‌شود و در مرحله‌ای وجودش کاملاً وابسته به معشوق است، اما به این معنا نیست که در معشوق، محدود خواهد شد و خود «عشق» بی‌نیاز از متعلَّقش می‌تواند بر زیستن انسان، حاکم شود.

‌داستان در فضایی مذهبی اتفاق می‌افتد. پسر امام‌جماعت مسجدِ محل، عاشق دختر خانواده‌ای مبارز و انقلابی می‌شود و این بهترین فرصت برای نمایش «بازی با آتش» است. پرهیزگاری مذهبی و فضایی مملو از ارزش و چارچوب اخلاقی، توانسته رخ‌نمایی محدود معشوق را به صحنه‌ای تمام‌عیار از شور عاشقانه تبدیل کند، به‌گونه‌ای که افتادن روسری از سر فاطمه و هم‌سفری کوتاه با او تا آخر داستان در ذهن خواننده باقی بماند. داستان از این‌حیث نیز توانسته به‌خوبی در بستر ارزش‌ها، عشقی پرشور را به نمایش بگذارد، اتفاقی که در اغلب داستان‌های امروزی و در فضای متکثر با ‌چارچوب سست ارزشی، امکان بروز ندارد.

چنین داستان عاشقانه‌ای که برگرفته از فرهنگ ایرانی باشد و به‌عنوان یک‌ایرانی بتوان با جریان قصه همراه شد و احساس همزادپنداری کرد، به‌ندرت یافت می‌شود و تجربۀ خواندن این کتاب برای آنان که می‌خواهند دمی از زندگی‌گذراندن فاصله بگیرند و حیات حقیقی را تجربه کنند، بسیار مغتنم است.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • عاشقانه‌ی ایرانی | یادداشتی از بهنام نورمحمدی
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.