موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
پرونده کتاب «دخیل هفتم»

درهم تنیدگی خیال و واقعیت در «دخیل هفتم» | یادداشتی از ملیکا آلیک

29 مرداد 1397 19:03 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: با 0 رای
درهم تنیدگی خیال و واقعیت در «دخیل هفتم» | یادداشتی از ملیکا آلیک

شهرستان ادب: یادداشتی می‌خوانیم از ملیکا آلیک که به بررسی رمان دخیل هفتم پرداخته است:

كتابي با يك قفل واقعي و زمخت روي دلش، پشت ويترين مغازه چه مي‌كند؟ كتاب، مگر دفترچه‌ی خاطرات دختركان نوجوان است كه قفلش كرده‌اند تا رازهاي كوچك شرم‌آورش برملا نشود؟ يا ادعايي به بزرگي مخفي كردن گنج دارد؟ اما كليدي كه روي قفل است و نام دخيل هفتم به همراهِ بندي سبز، زبان‌فهم را به جايي ديگر رهنمون مي‌شود.

 كلماتي چون «دخيل» و «هفت» چهارچوبي مي‌سازند كه با آوردن سخني از احمد غزالي در صفحه‌ی نخست كتاب، محكم مي‌شود و فرياد مي‌زند: «اي مردم من كتابي عرفاني – شيعي هستم كه در ايرانِ پس از انقلاب و جنگ چاپ شده‌ام. پس بشنويد از من پيچ‌وخم راه‌هاي سلوك و اعتقاد را در اواخر قرن بيستم». اما اين‌بار مرد راه عشق در آن به جاي نشستن در خانقاه به دانشگاه مي‌رود، وارد حزب مي‌شود، به زندان مي‌افتد و با ديدن كرشمه‌هاي يار به وجد مي‌آيد. در كنج زندان به جاي رياضت، شكنجه مي‌شود و تاب مي‌آورد و بعد مي‌جنگد مانند يك فرمانده و زخم برمي‌دارد؛ اما براي رسيدن به مقام وصل، اين‌ها كم است؛ روزهاي قبض فرامي‌رسد و او بايد روزمرگي و زندگي را تاب بياورد. روزمرگي از آن چيزهاي خطرناكي است كه عارف و عامي را زمين‌گير مي‌كند. ناخواسته تن به ازدواج مي‌دهد، لباس كارمندي مي‌پوشد و پدر مي‌شود. تا اينكه دوباره هواي سكرآور عشق از خود، بي‌خودش مي‌كند. اين بار هوار مي‌شود روي نوشتن؛ در زاويه مي‌نشيند و مي‌نويسد تا پناه گيرد و درست‌كار شود. سرآخر با ياد مرگ و منزل آخرين، سلوك پايان مي‌يابد.

يكي از مفصل‌ترين و واقع‌گرايانه‌ترين قسمت‌هاي داستان كه صور خيال و واقعيت را به‌خوبي درهم‌تنيده و مخاطب را بي هيچ حرف و نصيحتي به صحنه مي‌برد، ماجراي زندان و شكنجه‌هاي مختلفش است. فاطمه‌اي كه مردانه مي‌ايستد و زير بار نمي‌رود و عشقي كه توان تحمل شكنجه مي‌دهد. اما در ساير بخش‌ها بيشتر با دورن‌نگري شخصيت و زبان حال سروكار داريم.

 در رمان‌هاي قرن بيستم رفته‌رفته واقع‌گرايي و سخن از وقايع و اشياي بيروني جاي خود را به درون‌نگري و حرف از اقتضائات روح و فكر داد. زبان انسان به درون باز شد و نويسنده به‌واقع حرف زد. نه از تير و تخته و شهر و شاه، كه از مرد بودن گفت و زن بودن؛ از تمناي گفتگو كردن و شنيده شدن. جيمز جويس و مارسل پروست به اين شيوه جان دادند تا جايي كه نوشتن آن‌قدر دروني شد كه رمان تهوع يكسره تبديل به توصيفات شبه‌فلسفي سارتر شد. اما اين چرخش و حركت از بيرون به سوي درون، حالا پس از گذران روزهاي پرشورش ته‌نشين شده و به اعتدال رسيده است. نويسنده در زمان ما، از درون به تاريخ و واقعه بازمي‌گردد و حضور شي‌ء را در خودش احساس مي‌كند. ازاين‌رو همان‌طور كه شي‌ء حضور خودش را در جهان احساس مي‌كرد، نويسنده آن را بازگو مي‌كند.

در كتاب «دخيل هفتم» هم هرجا وقايع و شخصيت‌ها، با درون محمد رودگر آميخته و تجربه‌ي زيسته شده، به كار افتاده و در جان و فكر مخاطب باقي مي‌ماند. مانند بخش خاطرات عمليات خيبر در منطقه هور و توصيف شخصيتي مانند سيد شمالي، كه زندگي و مرگش انسان را به خير دعوت مي‌كند. شهدايي كه زندگي‌شان بدون شعار و آوردن اصطلاحات عرفاني، درك و پياده كردن كل تاريخ عرفان و زندگي عارفانه بوده. كساني كه زندگي را دوست داشتند و براي همين مرگ برايشان چنين خواستني و شيرين بود. اصلاً مرگ براي كسي شيرين است كه زندگي برايش شيرين بوده است. مرگ، آينه‌ی زندگي است و آن زندگي‌ كه جز تلخكامي به كام فرد نريخته، نمي‌تواند مرگي شيرين و خودخواسته را تداعي كند.

اگر قرار است نگاه به داشته‌هاي گذشته و تاريخمان، تأييدي بر همين روند امروزي زندگي باشد، چه دستاوردي دارد؟ پس بسوزانيدشان. تاريخ‌سوزي و خاطرات‌سوزي شايد اينجا به كار آيد. يادآوري تاريخ عرفان و انقلاب و شهادت و... بايد آينده‌اي را نويد دهند و گره‌گشا شوند. چنان‌چه اين شخصيت‌ها در نويسنده و نوشته‌اش زنده باشند، ديگر نيازي نيست كه خودش را به آب و آتش بزند و كتاب را پر كند از معلومات و اصطلاحاتي كه كار نمي‌كنند. آدم گاهي گمان مي‌كند در اين كتاب، شاهد مرد پرماجرايي است كه هنوز هم نمي‌داند چه مي‌خواهند و سرگردان به دنبال آينده‌ي درخشاني مي‌گردد كه توجيه‌كننده‌ی آن، همه‌ی رنجِ گذشته‌اش باشد.

اين ديگر تبديل به يكي از مشكلات كلاسيك ما شده كه بيشتر از آنچه لازم است، حرف مي‌زنيم؛ حتي جايي كه مي‌خواهيم از بلنداي سكوت بگوييم. شلوغي و سروصداي زياد، گوش‌ها را خسته مي‌كند و نمي‌گذارد حرف اصلي و سخن به گوش برسد. آمار بالاي مقالات بي‌كار آي‌اس‌آي و رمان‌هايمان از اين درد حكايت دارند. ما قصه مي‌خواهيم نه روايت، شخصيت لازم داريم نه توصيف آدم‌ها. واقعاً بايد براي اين بي‌قصه‌گي و در عين حال پر حرفي، فكري كنيم.

بر همين سياق است حرف زدن از انقلاب و جنگ، كه اگر بدون درك و خون نوشته شوند؛ حتي اگر ضربه‌زننده نباشند، سوخته‌اند. حتي اگر بي‌قفل و كليد، صندوقچه‌اي پر از كتاب هم جلويمان بگذارند، دستي براي باز كردن و كشف رازش جلو نمي‌آيد. ما به متن‌هايي جان‌دار و جان‌بخش و ره‌گشا نياز داريم؛ چه مقاله باشد چه رمان و تلاش‌هايي كه صورت مي‌گيرند، فعلاً دخيلي هستند براي مدد گرفتن از غيب.


کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • درهم تنیدگی خیال و واقعیت در «دخیل هفتم» | یادداشتی از ملیکا آلیک
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.