شهرستان ادب به نقل از روزنامهی قدس: علی اصغر عزتی پاک، نویسندهای کم حرف، رک و بشدت سنجیده گوست. او مصداق خوبی برای این بیت نظامی سمرقندی است که میگوید: خاصه کلیدی که در گنج راست/ زیر زبان مرد سخنسنج راست.
متولد سال ۱۳۵۳ است؛ یعنی درست ۴۴ ساله. از عالم نویسندگیاش همین قدر میگوید که در جوانی دست به قلم برده و از آن پس به توصیه برخی از نزدیکان وارد عالم جذاب و خاص نویسندگی شده است.
زیر کلماتش دغدغهای احساس میشود که نخ تسبیح همه صحبتهای اوست و میتوان آنها را کلیدواژههای شخصیت حرفهای نویسنده ۴۴ ساله کشورمان دانست. کلیدواژه هایی چون ایران، فرهنگ بومی، دیپلماسی فرهنگی ضعیف و... و. اولین اثر او با نام «میمانم پشت در» در سال ۱۳۸۵ به عنوان کتاب سال حوزه هنری معرفی شد. «زود برمیگردم» دومین کتاب عزتی پاک است که جایزه دو سالانه ادبیات کودک و نوجوان ایران و همچنین جایزه کتاب سال سلام را به خود اختصاص داد. عزتی پاک مسئولیت گروه داستان مؤسسه فرهنگی شهرستان ادب را نیز بر عهده دارد که این مؤسسه فعالیتهای ادبی گسترده و موفقی در زمینه ادبیات متعهد انجام میدهد. ۷ شهریور، سالروز تولد این نویسنده خوب کشورمان بهانهای است تا پای دغدغهها و صحبتهای او بنشینیم.
شما چندین سال است که در مدرسه رمان شهرستان ادب کارگاهها و برنامههای مختلفی برای نویسندگان جوان برگزار میکنید؛ پشت این فعالیتها چه دغدغهای نهفته است؟
دغدغه ما تولید متن ایرانی با کیفیت است. ما میخواهیم در این عصر هجوم ترجمه و فرهنگهای غیربومی که به وسیله ابزار هایی چون سینما وارد این کشور میشود، نویسندگان از جغرافیای فرهنگی مردم خودشان هم سخن بگویند. درحال حاضر ذهنیت ایرانی خواهی نخواهی به تسخیر روایتهای غیربومی در آمده است. ما امروزه با مخاطبی سرو کار داریم که تصور هم نمیکند میشود یک رمان خوب ایرانی خواند.
شاید من کمی اغراق میکنم اما نوعی گریز از خویشتن در برخی از ما دیده میشود که این اسفبار است. نیاز به یک تلنگر داریم که بفهمیم چه بلایی سرمان آمده است. ما میخواهیم این طناب پاره نشود و برای همین از نویسندههای جوانتر حمایت میکنیم.
سالهاست اثری از ادبیات معاصر ما در عرصه بینالمللی ندرخشیده است، درحالی که خودمان میدانیم پیشینه ادبی بسیار قدرتمندی داریم. آیا به این دلیل است که غرب در فراگرفتن تکنیکهای ادبی موفقتر از ما بوده است؟ اساساً چه شد که اینگونه شد؟
ما ادبیات روز دنیا را رصد میکنیم و با آن برخورد مستقیم داریم. یعنی آنها هرچه تولید میکنند ما فوری میخوانیم، بنابراین کاملاً نسبت به ادبیات آنها آگاه هستیم و نمیتوان گفت همه آنها پیشرفت کردهاند و ما عقب افتادهایم.
این مشکل پیچیدهتر از این حرفهاست و خیلی به نویسنده وابسته نیست. باید کلانتر نگاه کرد. واقعیت این است که سیاستگذارهای فرهنگی ما هیچ دغدغهای در این حوزه ندارند که این طرف و آن طرف بروند و نویسندگان کشورشان را معرفی کنند. آنها احساس میکنند نویسندههای ما اگر آن طرف بروند مثل آنها میشوند. نمیدانم چه سیاستی پشت این نگاه است اما هرچه هست به ضرر ما تمام شده است. نویسندهها در همه جای دنیا همدیگر را میشناسند و با هم ارتباط دارند. در همین ارتباط هاست که یک جایی، به قول معروف قلاب گیر میکند و یک اثر به زبانهای مختلف ترجمه میشود. اما پیش از نویسندگان، این حاکمیتها هستند که به ترویج کتابهای خودشان کمک میکنند و با تربیت مترجم در سفارتخانهها و نهادهای دانشگاهی صدای فرهنگ خودشان را به آن طرف مرزها میرسانند.
ما این مهم را در سیاستگذاری فرهنگی خودمان نمیبینیم. اساساً گویا مسئولان فرهنگی ما به قدرت نرم باور ندارند. اگر قرار به صادر شدن پیام باشد، پیش از همه چیز این قدرت نرم است که باید معرفی شود که ادبیات یکی از آنهاست.
پس شما معتقدید در حوزه ادبیات ابتدا باید مسئولان پیش قدم شوند و سیاستگذاری کنند؟
بله. مسئولان فرهنگی ما باید دغدغههای کلان داشته باشند درحالی که به چیزهای کوچکی دل خوش کردهاند که امیدی به آن نیست.
فکر و ذهنیت مدیران فرهنگی، فرهنگی و هنری نیست و نتیجهاش هم همین است که ما فقط داریم میشنویم و آغوشمان را به روی ادبیات سایر کشورها باز کردهایم.
من فقط بخشی از این ماجرا را میدانم اما ما به طور قطع میتوانستیم حداقل در کشورهای همسایه مانند ترکیه، هند، پاکستان و... بیشتر از اینها حضور فرهنگی داشته باشیم. در سوریه و لبنان هم ادبیات و فرهنگ ما میتوانست حضور پیدا کند اما متأسفانه غفلت کردیم.
یک بار همراه با جمعی از نویسندگان پیش آقای صالحی، که آن زمان معاون وزیر فرهنگ بود، رفتیم. از دیپلماسی فرهنگی و اهمیت آن کلی حرف زدیم وسخن گفتیم. بعدتر هم دیدم که ایشان در مجلس شورای اسلامی در روز گرفتن اعتماد از اهمیت و ضرورت دیپلماسی فرهنگی سخن راندند، اما از آن روز، روزها گذشته است و ما هنوز حاصلش را ندیدهایم!
شاید ایراد از نویسندگان خودمان هم باشد. شاید آثار ادبی ما استانداردهای جهانی را ندارد.
ما نباید نویسندگان خودمان را دست کم بگیریم. من فکر میکنم همین وضعیت را هم نویسندگان با چنگ و دندان نگه داشتهاند. نویسنده ما دارد تلاش میکند، کارهایی هم شده است. البته نگاهی هم وجود دارد که معتقد است همه فرهنگها به سمت یک شکل شدن حرکت میکنند. شاید این نگاه هم درست باشد، اما در این بین قطعاً کسانی که متفاوتتر هستند، موفقتر هستند.
شما خودتان به شخصه برای این دغدغهها چه کارهایی انجام دادهاید؟
ما و تعدادی از نویسندگان دیگر میخواهیم خلأ بین ادبیات کلاسیک و معاصر را پر کنیم. درواقع تلاش میکنیم نسبت بین ادبیات کلاسیک و معاصر را پیدا کنیم و از این سردرگمی نجات یابیم؛ برای همین منظور در مؤسسه شهرستان ادب نشستهای «جهان رمان»، «جهان داستانهای ایرانی» و... را تعریف کردیم تا ببینیم اساساً بزرگانی مانند عطار و مولوی نسبتی با نویسنده امروز پیدا میکنند یا نه؟ میخواهیم همانقدر که قصه گویی ما وامدار دن کیشوت است وامدار مولوی هم باشد.
این پیوند برای اولین بار نیست، درست است؟ نویسندگان معاصری بودهاند که از ادبیات کلاسیک استفاده کردهاند.
بله. این کار توسط نویسندگان دیگری هم پیگیری شده است، به عنوان مثال هوشنگ گلشیری تلاش میکرد پلی میان ادبیات کلاسیک و معاصر بزند. اما احساس میشود که این روحیه باید تبدیل به یک جریان شود.