شهرستان ادب: پروندهکتاب خط مرزی را با یادداشتی از امیرمحمد واعظی که به بررسی این کتاب پرداخته است، ادامه میدهیم:
تاریخ همواره انسانهایی را در خود پرورش دادهاست که در دفاع از ساحت قدس به نبرد با کجیها و پلیدیهای پست و دون رفتهاند. مردان و زنانی که گاه با شمشیرهای آخته و گاه با زبانهای سرخ، تلاش کردهاند تا تاج و تخت ظلم و جور را براندازند و آفتاب حق را از پشت ابر ظلمت برون آورده و بر شهرهای تاریک اهل زمین بتابانند.
سالیان بعد که دیگر دوران مجاهدان و طلایهداران سپاه خدا سپری شدهاست، مؤمنان به طریقت آنان تلاش میکنند تا با روایت و قصهپردازی یاد آن ابدال حق را زنده دارند و مانع فراموشی آنان در میان وقایع زندگانی روزمره مردم شوند.
این روایتها را میتوان در دو گونۀ کلی دستهبندی کرد. عجیب است که انگار، نویسندگان و گویندگان این داستانها همگی از کتاب «شهر خدا»ی آگوستین قدیس الگو گرفتهاند. برخی، مجاهدین و شهدای مسیر مقدسات را در بست تحویل شهر خدای آگوستینی میدهند و آنان را چنان به آسمان بالا میبرند که دیگر شعشعۀ وجودشان را جز با چشم مسلح نمیتوان دید! اینگونه تصویرسازی از «مردان خدا» در طول تاریخ معمولاً جریان غالب ادبیات این حیطه بودهاست.
جریان دیگری که در سالیان اخیر راه خود را به میان داستانپردازان این عرصه باز کردهاست را شاید بتوان جریان «مردان خدا همان سربازان عادی شهر زمینند» نامید! گویا که مؤمنانِ داستانپرداز متوجه شدهاند، قدیسان شهر خدا آنقدر از مردمان زمانه بالاترند که دیگر کسی به فکر حرکت در مسیرشان نمیافتد و بیشتر تبدیل شدهاند به اخترانی رخشان که بر تارک قدسی تاریخ جاخوش کردهاند. پس اینبار راویان تاریخ جهاد و شهادت خواستند تا قصة مردانی از شهر زمین را برای همعصرانشان روایت کنند. مردانی که سلوکشان را از شهرهای آلودۀ زمینی آغاز کردند و پلهپله تا ملاقات خدا پیشرفتند.
اما در این میان برخی از این راویانِ داستانِ مردان خدا انگار شهر خدا را از یاد بردهاند و بهکلی مجاهدان را با همان روحیات شهر زمینی وصف میکنند. شاید کتاب «خط مرزی» نوشتۀ آقای «سید حسین موسوینیا» را بتوان از جملۀ همین آثار دانست. نویسنده تلاش وافر و موفقی داشته است تا رزمندگان سالهای دفاع مقدس را دقیقاً مردانی از شهر زمین و با اخلاقیات اهالی آن نشان دهد. تقریباً در طول روایت داستانهای کتاب، اثری از روحیات اهالی شهر خدا دیده نمیشود. رزمندگان «خط مرزی» فرسنگها از تصویر فرزندان خمینی که برای دفاع از ساحت قدسی اسلام پا به میدان گذاشتند، فاصله دارند.
نویسنده با وجود اینکه گویا این کتاب جزء اولین آثارش است، توانسته با زبانی شیوا، داستانهای کوتاهی، اکثراً در قالب روایت اول شخص، ارائه کند که مشخصاً ایدۀ اصلی ورای اکثر این داستانها نشان دادن شباهت وافر این مجاهدان و رزمندگان با مردمان عادی همۀ عصرهاست. مردانی که گاه میترسند، خسته میشوند، ناامید میگردند، شهوت قدرت، ثروت و حتی مسائل جنسی را دارند و در بسیاری موارد شباهتی به وصف معمول از مردان خدا که شهادتشان مایۀ بازگشتشان از زمین به شهر خدا شدهاست، ندارند.
شاید بگوییم که اینچنین تصویری بسیار به واقعیت نزدیکتر از آن تصویر است؛ ولی آیا این دو راه، تنها گزینههای ما برای داستانپردازی دربارۀ مجاهدین راه خداست؟! آیا نمیتوان چنان تصویری از آنان ارائه داد که هم معنویت و اخلاص و از همه مهمتر تعریفی که شهدا از معنای زندگی برای عصر متشتت و تهی از معنای کنونی به ارمغان میآورند را در خود داشته باشد و هم آنان را موجوداتی در دسترس و همچون سایر انسانهای همین شهرهای زمینی ترسیم کند؟ اتفاقاً چنین تصویری را شاید بتوان واقعیترین تصاویر دانست؛ چرا که واقعاً مجاهدین راه خدا، از همین مردم عادی کوچه و خیابان بودند؛ ولی مهمترین تفاوتشان با دیگران را باید در چیزی جستوجو کرد که به جهاد و شهادت معنا میدهد و معنای زندگانی آنان را از باقی افراد متمایز میسازد.
تلاش نویسنده برای فضاسازی خوب و ترسیم تجربۀ شخصی هر فرد از برخورد وجودیاش با پدیدۀ جنگ و عوارض آن قابل ستایش است. قضاوتها، احساسات، تمایلات، زاویههای نگاه و ... مسائلی هستند که نویسنده به زیبایی از زبان شخصیتهای داستان بیرون میکشد و به مخاطب ارائه میدهد. این کتاب نشاندهندۀ توان بالقوۀ نویسنده برای تبدیل شدن به عنصری کارآ و قابل توجه در این عرصه است. البته این مهم در صورت تکامل در بعد معنایی و مفهومی کار و رفع برخی گنگیهای زبان در نوشتار صورت خواهد پذیرفت. بهخصوص سه داستان خط مرزی، کنسروهای خونی و گل یخ از داستانهای این کتاب، بسیار گیرا و قابل اعتنا هستند.