موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب
Menu
یادداشتی از آزاده جهان‌احمدی

ریشخند رؤیای آمریکایی l نگاهی به جهان داستانی کورت وانه‌گات

22 فروردین 1402 15:00 | 0 نظر
Article Rating | امتیاز: 5 با 1 رای
ریشخند رؤیای آمریکایی l نگاهی به جهان داستانی کورت وانه‌گات
شهرستان ادب: وانه‌گات از نویسندگانی است که رویکرد خاصّ او به آمریکا و جهان مدرن، همواره مدّ نظر داستان‌پژوهان بوده است. آزاده جهان‌احمدی در یادداشت خود نگاهی به جهان داستانی این نویسندۀ نامدار داشته است.

«ما در عراق، هشت‌هزار کیلومتر آن‌طرف‌تر از خاک آمریکا، دقیقاً چه غلطی می‌کنیم؟» این پرسش جدّیِ بخشی از جامعۀ آمریکاست که روزی توسّط لوییس فراخان(*) در جلسه‌ای بعد از ترور سپهبد سلیمانی بیان کرد. بیان نکرد؛ در واقع، فریاد زد. بله! آش آن‌قدر شور شده که دیگر مثل دهۀ هفتاد و هشتاد میلادی نمی‌توانی پلشتی رؤیای آمریکایی را لای زرورق بپیچی و با رسانه و سینما و ادبیات در قلب و مغز جهانیان فرو کنی. آش آن‌قدر شور شده که صدای خیلی‌ها را درآورده است. ما خوب می‌دانیم چرا نوآم چامسکی، روشنفکر معروف عرصۀ عمومی و استاد برجستۀ دانشگاه آریزونا و استاد بازنشستۀ انستیتوی تکنولوژی ماساچوست (ام‌آی‌تی) و نویسندۀ بیش از ۱۵۰ کتاب دربارۀ موضوعاتی نظیر زبان‌شناسی، امور بین‌المللی، سیاست خارجی، اقتصاد سیاسی و رسانه‌های گروهی،‌ به قاعدۀ پنج دقیقه در رسانه‌ای مانند فاکس‌نیوز جایی ندارد. چون در پنج دقیقه می‌تواند تناقض‌هایی را مقابل چشمان شهروند آمریکایی نمایش بدهد که او را از شهروند مطیع به یک معترض در برابر حکومت تبدیل کند. سالیان سال است که ادبیات، رسانه و سینما در خدمت پوشانیدن تناقض و دروغ آمریکایی است.
امّا کورت وانه‌گات یکی از چند استثناست که از ادبیات و داستان بهره برده برای بازنمایی این تناقض. کورت وانه‌گات جونیور، متولّد 11 نوامبر 1922 در ایندیاناپولیس آمریکاست. اصالتاً آلمانی است، از پدری آرشیتکت و مادری خانه‌دار. در جوانی برای تحصیل در رشتۀ شیمی به دانشگاه کورنال در اتاکا، ایالت نیویورک رفت. امّا در سال 1943 بدون دریافت هیچ مدرک تحصیلی، دانشگاه را برای شرکت در جنگ دوم جهانی ترک کرد. مدّت کمی قبل از اعزامش به جنگ، مادرش خودکشی کرد. در اوایل جنگ، توسّط نیروهای آلمان نازی اسیر شد و در یک سلّاخ‌خانه در شهر درسدن زندانی شد؛ جایی که شاهد بمباران هوایی شهر توسّط نیروهای متّفقین بود. بعد از این حملۀ وحشتناک، به همراه زندانیانی که جان سالم به در برده بودند، مأمور شدند تا اجساد کشته‌شدگان را از زیر آوار بیرون بکشند و در نهایت و به دست روس‌ها آزاد شد. بعد از جنگ در رشتۀ انسان‌شناسی از دانشگاه شیکاگو در الی‌نویز اقدام به تحصیل کرد امّا در 1947 زمانی که تزش رد شد، از دانشگاه خارج شد. مدّتی در شرکت جنرال‌الکتریک، مسئول روابط عمومی شد و بعد در مجلّات، نوشتن داستان‌های کوتاه را آغاز کرد و از 1950 به صورت تمام‌وقت به کار نوشتن مشغول است.
در طول زندگی این نویسنده، علاوه بر این‌ها، اتّفاقات دیگری نیز رخ داده است: جدایی از همسر اوّلش مارى کاکس (که دوست دوران کودکی‌اش بوده) و ازدواج با جیل کرمتز عکّاس، دکتراى افتخارى ادبیات گرفته، یک بار در سال 1984 دست به خودکشى زده، با بیمارى شیزوفرنى پسر بزرگش مارک وانه‌گات کنار آمده و در سال 1999 از آتش‌سوزى آپارتمانش جان سالم به در برده است (هرچند که بعد از آتش‌سوزى کارش به بیمارستان کشید و چند روز در بخش مراقبت‌هاى ویژه بسترى شد).
سرنوشت‌سازترین لحظات زندگی کورت وانه‌گات در روز بمباران شهر درسدن شکل گرفت. او که در این زمان به عنوان اسیری جنگی در درسدن حضور داشت، این رویداد مهیب را به چشم دید. در روز بمباران، هزاران غیرنظامی کشته شدند و در آتش و دود ناشی از انفجارات پی‌درپی از بین رفتند. برجی از دود و آتش برای به یادگار گذاشتن خشم و رنج انسان‌های بسیاری که زندگی‌شان به خاطر طمع بی‌پایان و خودبرتربینی و بی‌رحمی آلمان از هم گسیخته و نابود شده بود. امّا این تجربۀ دردناک و عجیب، پایه‌هایی بود برای شاهکار «سلّاخ‌خانۀ شمارۀ پنج». این کتاب در ۱۹۶۹ و در زمان شعله‌ور بودن آتش در جنگ ویتنام، ناآرامی‌های نژادی و دگرگونی‌های اجتماعی در ایالات متّحده به انتشار رسید. سلّاخ‌خانۀ شمارۀ پنج آن‌چنان جامع و بی‌نقص توانست حال و هوای تغییر و دگرگونی در آمریکا را به تصویر بکشد که داستانش به استعاره‌ای درخشان برای عصر جدید تبدیل شد.
از آنجا که وانه‌گات درون گفتمان غربی از نزدیک به نظارۀ شکاف‌های منطقی بین ادّعا و عمل ایستاده است، نمی‌تواند پشت میز کارش بنشیند و در خدمت آن رؤیای دروغین زشت، داستان بنویسد. البتّه که به واسطۀ جهان‌بینی انسان غربی هم وقتی نمی‌تواند از آن بن‌بست خارج شود، دست به خودکشی نافرجام می‌زند. وانه‌گات به واسطۀ تربیت و یک زندگی کاملاً غربی و خاصّه بعد از تأثیرات جنگ جهانی دوم در شتاب صنعتی شدن و تکنولوژی‌زدگی زندگی، از توجیه و تفسیر وقایع مهمّی چون کشته شدن هم‌زمان هزاران نفر ناتوان است و در جهانی که تعصّبات و زورورزی‌ها بر ارزش‌های انسانی حاکم است، نمی‌تواند جایگاه خداوند، حسن و قبح و عدل الهی را در نظام آفرینش تببین کند و با سلب مسئولیت از انسان، او را در مسیری محتوم و بدبینانه قرار می‌دهد. وانه‌گات در طول زندگی خود، چندین بار اقدام به خودکشی کرد که هیچ‌کدام موفّقیت‌آمیز نبود. او علّت خودکشی‌های خود را وقایع بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم عنوان کرده است.
رویکرد وانه‌گات به جنگ، برخاسته از منظر انسان‌هایی است که فناوری دوران مدرنیسم و تجلّی آن در کشتار وسیع انسان‌ها، آن‌ها را با سؤال مهمی دربارۀ آیندۀ بشر مواجه ساخته است. وانه‌گات با منظری تاریخی‌مذهبی، فرآیند جنگ را به چالش می‌کشد و با تصویری که از جنگ و حقیقت زمان ارائه می‌دهد، در پی پاسخگویی به انسانِ گسسته از حقیقت است.
او به درستی بن‌بست انسان غربی پس از جنگ جهانی دوم را دیده و درک کرده است. انسان‌های داستان‌های او، به دنبال راه‌حلّی هستند که به دغدغه و بحران‌های گریبان‌گیر انسان مدرن پایان بدهند امّا به واسطۀ بریدن انسان معاصر غربی از آسمان و ملکوت و تسلّط روح اومانیستی بر افراد، در نهایت یک راه‌حلّ سطحی و فانتزی ارائه می‌کند.
در نظر وانه‌گات، تنها راه رسیدن به خوشبختی و نجات یافتن از جنون و بی‌معنایی هستی، مهربانی بود. شخصیت اصلی کتاب «خدا حفظتان کند آقای رزواتر» این فلسفۀ وانه‌گات را این‌گونه بیان می‌کند: «سلام بچّه‌ها. به سیّارۀ زمین خوش آمدید. اینجا هوا در تابستان‌ها گرم است و در زمستان‌ها سرد. زمین گرد و خیس و شلوغ است. شما حدّاکثر چیزی حدود صد سال اینجا زمان دارید. بچّه‌ها فقط یک قانون هست که من می‌دانم: لعنت بهش، آدم مجبور است مهربان باشد.» در حالی که مهر اصیل، پایدار و حقیقی، در سایۀ ایمان به مهربان لایتناهی هستی، یعنی پروردگار، معنا می‌یابد.
وانه‌گات پس از انتشار کتاب «سلّاخ‌خانۀ شمارۀ پنج» دچار افسردگی شدیدی شد و اعلام کرد که دیگر هیچ وقت رمان نخواهد نوشت. فکر خودکشی هیچ‌گاه از ذهنش بیرون نمی‌رفت و حتّی در سال 1984 تلاش کرد تا با مصرف قرص‌های خواب‌آور و الکل، به زندگی خود پایان بدهد. وانه‌گات در این باره می‌نویسد: «فرزند کسی که خودکشی کرده، طبیعتاً به مرگ به عنوان راه‌حلّی منطقی برای هر مشکلی فکر خواهد کرد. پسر او، مارک، نیز در دهۀ 1970 دچار فروپاشی روانی شد که البتّه از آن بهبود یافت.
رمان‌های او (مجموع ۱۴ رمان) در جهان‌هایی عجیب و متفاوت می‌گذشتند و پر از تصاویری واژگون و وهم‌آلود و شخصیت‌هایی با نژادهای مختلف و متفاوت بودند. این نویسندۀ آمریکایی با استفاده از تخیّل نامحدود خود، جهانی کامل را با تمام جزئیات ریز و درشت آن در داستان‌هایش می‌‌آفرید.
آخرین کتاب کورت وانه‌گات، مجموعه‌ای از مقالات خودزندگی‌نامه‌ای با عنوان «مرد بی‌وطن» بود که در سال 2005 به انتشار رسید و به اثری پرفروش تبدیل شد. خاطرات وانه‌گات را هم نمى‌توان خودزندگى‌نامه‌اى معمولى به حساب آورد. او هرگز نمی‌کوشد که اظهارنظر قطعى، نتیجه‌اى نهایى و یا معمّاى پوچ زندگى را پیش روى ما بگذارد، به طورى که به نوه‌هایش می‌گوید به من نگاه نکنید، من تازه به اینجا رسیده‌ام. لابه‌لای این خاطرات حکایت‌گونه، منحنى‌ها ، تصنیف‌ها، پاسخ به نامۀ خوانندگان معرّفى کتاب، جوک و کلمات قصار هم می‌گنجاند. در جایى از این کتاب، نمودار پیرنگ قصّه‌هاى مختلفى را آورده است، تقابل بخت با زمان. برای مثال در حالى که مسخ کافکا، سیرى نزولى از بدبختى به سوى بى‌نهایت است (این داستان بدبینانه است) سیندرلا، به وضوح، وضعیت بهترى دارد. در آخر داستان وقایع دست به دست هم داده، مسیر او را به خوشبختى فوق‌العاده منتهى می‌کند. وانه‌گات یادآور مى‌شود که آخر هر داستان نسبت به اوّل آن با خوشبختى بیشترى همراه است؛ حدّاقل مردم این‌طورى بیشتر می‌پسندند. امّا وقتى وانه‌گات به دنیاى پیرامونش نظر می‌کند، دلیل چندانی برای خوش‌بینى نمى‌بیند. فکاهه به عنوان یک مکانیسم دفاعى در برابر ناملایمات جهان، دیگر دردى را دوا نمی‌کند. وضعیت کرۀ زمین و درک این موضوع که «دنیا را گند برداشته» خشم هر کسى را برمى‌انگیزد. ما زمین را به گند کشیده‌ایم و وانه‌گات راه بازگشتى نمى‌بیند. انگار حتّى از خیر آینده و بشریت هم گذشته که مى‌خواهد روی سنگ مزارش بنویسند: «هیچ‌کس از زندگى جان سالم به در نمى‌برد.»
وقتى به گوشه و کنار آمریکاى جرج دبلیو بوش نگاه می‌کند، خشمگین‌تر و گزنده‌تر از همیشه است. کودتایى کثیف و بچّگانۀ کشورى که انسانیت و منطق را زیر پا گذاشته و سردمدارانش سه مرد هستند به نام هاى بوش، دیک چنی و کالین پاول، او را به جایى مى‌رساند که در سرزمینى که برایش جنگیده احساس غربت کند و مردى بشود با این سؤال که «بالأخره این مملکت بى‌صاحاب مال کیست؟»



* لوییس فراخان، رهبر جنبش تلفیق‌گرایانه و عمدتاً آفریقایی‌آمریکایی امّت اسلام است. وی با راهنمایی مالکوم ایکس، اسلام آورد.

کانال شهرستان ادب در پیام رسان ایتا کانال بله شهرستان ادب کانال تلگرام شهرستان ادب
تصاویر پیوست
  • ریشخند رؤیای آمریکایی l نگاهی به جهان داستانی کورت وانه‌گات
امتیاز دهید:
نظرات

Website

تصویر امنیتی
کد امنیتی را وارد نمایید:

در حال حاضر هیچ نظری ثبت نشده است. شما می توانید اولین نفری باشید که نظر می دهید.